شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

با ورود جان کیتینگ به کالج ولتن، خیلی از بچه ها تغییر می کنند. جان کیتینگ که معلم زبانه نحوه تدریس و نگاهش به زندگی با هر آن چیزی که بچه ها تا به حال باهاش مواجه بودند، فرق می کنه...

فیلم واقعا زیباست و بازی همه بازیگرانش قشنگه [کمی اسپویل:] اما خب همونطوری که پایان کتاب و اتفاق شوکه کننده اش غمگینم کرد، توی فیلم هم هر لحظه منتظر اتفاق افتادنش بودم و می دونی؟! با همه لحظات خوش اش، کام آدم رو تلخ می کنه! حتی پایانش هم اتفاق قشنگی می افته اما اون تلخی بازم باهات می مونه!


داشتم عکسای ایتان هاوک می دیدم؛ منو یاد جانگ هیوک میندازه. قبلا ازش مائودی رو دیدم که اونجا از کاراکترش خوشم نمی اومد! سه گانه اش رو هم قراره یه روزی ببینم! ماشاالله عین قالی کرمان می مونه و اما دختر زیباش!

بازیگر نقش چارلز انگار تو همون دهه فراموش شده با اینکه چهره و بازی خوبی داشت؛ بعضی ها خیلی حیف می شن :(

۱ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۹
مهناز

لیز به هوش میاد و خودش رو محبوس داخل یک دستگاه سرمازیستی که شبیه یک تابوت مجهز به تکنولوژیه، می بینه! اکسیژنش رو به پایانه و اون یادش نمیاد که چرا اینجاست! تنها چیزی که خاطرشه خاطرات محوی از بیمارستان و همسرشه!

فیلم تقریبا تک لوکیشنه و تک بازیگره است. البته لوکیشنی که حتی امکان نشستن هم نیست! 

من در همون دقایق ابتدایی فیلم موضوع اصلی رو حدس زدم و از این رو فیلم چون خودش رو زود لو داد، جذابیتش کمی افت کرد!

سکانس پایانی کمی ابهام آمیز بود!

و بازیگرش رو خیلی دوست داشتم.

خیلی پیشنهادی نیست اما اگه داستان فیلم براتون نوئه می تونید امتحانش کنید.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۸
مهناز

اثر در بهترین حالت پادکست و نمایش رادیوئیه نه نمایش تلویزیونی! اما نمی شه از ایده واقعا جذابش گذشت! روایت داستان و موضوعاتشون هم جذابه. صادقانه اعتراف می کنم که انتظار این همه جذابیت رو نداشتم. مخصوصا داستان دوم برام خیلی جالب بود.

داستان از طریق مکالمه های تلفنی روایت می شه که داستان های عجیبی پشتشونه!

فقط دو تا اپیزود کمی توی ذوق می زد اولی اپیزود سوم که درباره اون ساک بود؛ که هر جوری فکر می کنم، می بینم می تونست جور دیگه ای اتفاق بیفته و از این لحاظ توی ذوق می زد. سطحی و خام بود و عمق نداشت.

و دومین اپیزود که شاید مهمترین و باز کننده گره هم بود. اپیزود آخر! که از لحاظ منطق داستانیش لنگ می زد! یا شاید من متوجه نکته خاصی نشده باشم.

منظورم اون فاصله سقوط و فروده! اون همه آگاهی و بعد هیچ آگاهی در عرض چندین دقیقه! هر چند با تغییر هر آنچه که باید و نباید!

 

اسپویل: تلاقی دنیاهای موازی موضوع اصلی این اثره!

اگه فصل دومی در کار باشه، می بینمش! یعنی می شنومش :)

۱ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۷
مهناز

درباره مولی، دختری که به تنهایی با پدرش زندگی می کند اما شرایط به گونه ای پیش می رود که مجبور به پذیرفتن نامادری و خواهر ناتنی اش می شود! از طرفی دیگر او درگیر یک عشق یک طرفه هم هست!

نوجوون که بودم، شبکه چهار رو به خاطر پخش چنین سریالهایی خیلی دوست داشتم. همیشه چیزی از این دست سریال ها در چنته داشت و آدم رو ذوق زده می کرد. خیلی دوست داشتم زبان اصلیش رو ببینم و بالاخره شد :)

روایت سریال، بازیگرا و روابط عاطفی سریال رو خیلی دوست داشتم و الان بیشتر دوست دارم. خاطره محوی ازش داشتم و فکر می کردم ممکنه کمی کسل کننده باشه اما برعکس بود و قلبمو به تپش انداخت.

سریال اقتباسیه از کتاب خانوم الیزابت گاسکل که سریال شمال و جنوب هم یکی دیگه از آثار اقتباسی از کتابهاشه! و چقدر مشتاقم که بخونم کتاباشو. فکر می کنم فقط شمال و جنوب ازش ترجمه شده باشه!

+ چقدر بازیگرای نقش راجر و آزبورن رو دوست داشتم، چشماشون با آدم حرف می زد! و چه بد که راجر دیگه نقش خیلی پررنگی نگرفته. بازیگر به این خوبی حیف شده :( فکر می کردم بازیگر سریال شمال و جنوب باشه! چقدر این دو تا سریال بازیگرای مرد خوبی دارن.

در مورد آزبورن اینجوری بودم که خدای من این چهره و چشمها رو کجا دیدم! بعد که سرچ کردم دیدم بله تازگی دیدمشون و گری جعبه پرنده بوده :)

+ و یه نکته جالب اینکه زیباترین دختر این سریال، همسر متیو مک فادینه :)) [عجب انتخابی داشتی مررررد!]

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۷
مهناز

تمام اخبار پر شده از اینکه در کشورهایی، مردم به شکل دیوانه واری دارن خودکشی می کنن و بعد مشخص می شه چیزی رو می بینن که اونا رو بدون کوچکترین فکر و تعللی به سمت خودکشی سوق می ده!

یک قصه آخرالزمانی جذاب که گویا تبلیغات زیاد نتیجه معکوسی رو براش به همراه داشته. هر چند امتیاز آی ام دی بی چندان نشان دهنده خوبی یا بدی یک اثر نیست اما واقعا در حق جعبه پرنده بی انصافی شده و این امتیاز حقش نیست.

خیلی ها می گن این فیلم کپی ضعیفی از فیلم یک مکان ساکته در صورتی که وجود شباهت های کلی دلیل بر کپی بودن یک اثر نیست [اگه حرف بزنی می میری= اگه نگاه کنی می میری یا حفاظت یک مادر از بچه هاش!]. جعبه پرنده از یک کتاب اقتباس شده. 

نکته جالبی که وجود داره، اینه که با نیرویی که توی یک مکان ساکت وجود داره، می شه مبارزه کرد اما توی جعبه پرنده حتی همچین امکانی هم وجود نداره.

در کل من بدون لحظه ای احساس خستگی دو ساعت تمام به صفحه نمایش خیره بودم و هیجان زیادی برام داشت با سکانس های جذاب و بازی های خوبی که داره مخصوصا بازی ساندرا بولاک که خیره کننده است.

شاید تنها ضعف پررنگ اثر، نحوه روایتشه که با فلش بکه و شما همون دقایق ابتدایی فیلم متوجه سرنوشت اکثر شخصیت ها می شید و این به هیجان تعلیق فیلم ضربه می زنه اما نه در حدی که خیلی تقلیلش بده.

و خب من اون بی حسی مرد فیلم در برابر مرگ همسرش رو متوجه نشدم.

+خانوادگی نیست.

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

بازیگران نچسب مخصوصا آنیا تیلور جوی که نقش اما اصلا هم قد و قواره اش نیست. بازی های نادلپذیر و گاها به قدری اغراق آمیز که سکانس ها رو مضحک می کنه مخصوصا بازی کشیش که آدمی دلش می خواهد موقع لبخند زدن دندان هایش را توی دهانش بریزد!

دیالوگ های مدام به دردنخور، گریم و طراحی نه چندان جالب، عدم بهره وری از منظره ها و قاب بندی های زیبای مخصوص این نوع فیلم ها و در کل طولانی و کسل کننده!

صد رحمت به امای 1996.
،

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

پروفسور هیگینز که یک زبان دان و زبان شناس برجسته است، شرط می بنده از یک دختر فقیر گل فروش که لهجه به غایت داغونی داره و انگلیسی رو بد حرف می زنه، زنی آداب دان و کامل بسازه جوری که همه اونو شبیه یک نجیب زاده ببینن!

فیلم یک جورهای در ستایش نحوه درست استفاده از زبان، مخصوصا زبان انگلیسیه و از این جهت قابل ستایشه. بازیگرهای خوبی داره اما مشکلی که داره و مشکل اکثر فیلم های قدیمی و مخصوصا موزیکاله طولانی بودن و اغراقیه که به همراه دارن و برای همین تا فیلم بخواد تموم بشه، نصف آدم تموم می شه :دی [سه ساعت!]

هر چند پایانش تقریبا خوب بود اما انتظار پایان پر شور و شوق تری رو داشتم .

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

دو تا نوازنده که همیشه لنگ پولند، توی دردسر بزرگتری می افتند و مجبور می شن برای حفظ جونشون از دست خلافکارهای بزرگی فرار بکنند و خودشون رو به عنوان دو نوازنده زن توی یک گروه موسیقی دخترانه جا بزنند.

هنوز هم جذاب، سرگرم کننده و همراه با اغراقی که مخصوص این آثاره.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

پسربچه ای به اسم سارو سوار قطاری می شه که کیلومترها اونو از خانواده اش جدا می کنه...[بقیه حاوی اسپویل] سارو خطرات زیادی رو از سر می گذرونه و سرانجام وقتی تو یه یتیم خونه است، یک خانواده استرالیایی اونو به فرزندی می پذیرن...سارو بزرگ می شه و نمی تونه با عذاب وجدان غمی که گم شدنش به خانواده اش تحمیل کرده، کنار بیاد برای همین سعی می کنه با گوگل ارث و اندک خاطره ای که براش مونده، جایی رو که زندگی می کرده، تخمین بزنه و مادر و خواهر و برادرش گودو رو پیدا بکنه. 

شیر، شما رو یاد فیلم میلیونر زاغه نشین میندازه و به دو نیمه تقسیم می شه نیمه اول بسیار عالی و نجات دهنده و نیمه دوم، معمولی و کشدار اما با یک پایان خوب؛ به قسمتهای مربوط به دوست دختر و برادر سارو بیش از اندازه پرداخته شده بود مخصوصا که توی واقعیت سارو چنین زندگی عشقی نداشته! و تازه بعد از انتخاب بازیگر این قسمت ها بیشتر هم شده! 

 بازی پسربچه فوق العاده است و جالبه بدونید بین هزاران نفر کودکی که تست دادن، انتخاب شده! نیکول کیدمن هم مثل همیشه بی نظیره. اما دو پاتال بازی معمولی داره.من واقعا این همه بولد شدنش رو نمی فهمم که چرا انقدر ازش تعریف می شه. چهار تا فیلم ازش دیدم و توی همه به یک اندازه معمولی بوده. شاید هم توی هتل بمبئی که من ندیدم و یکی از شاخص ترین فیلمهاشه بازی به مراتب بهتری ارائه کرده باشه. در کل من خیلی نمی پسندمش و قصد ندارم فیلم دیگری ازش ببینم :دی

خیلی غم انگیزه وقتی می فهمی سالانه توی هند هشتاد هزار کودک گم می شن. هشتاااااد هزارتا !

در کل فیلم هایی که فقر رو، فقری رو که تاریکه -مخصوصا توی هند- نمایش می دن، معمولا نمی بینم چون بسیار غمگین و اذیتم می کنه مثل همین فیلم و میلیونر زاغه نشین.

اما این یکی رو چرا دیدم؟ چون یک قسمتیش رو قبلا توی تلویزیون دیده بودم و دلم می خواست پایانش رو بدونم.

 

یه دیالوگ قشنگی داشت که یادم رفت بنویسم! یک جایی از قصه سارو میاد می شینه جلو مادرش و بهش می گه ببخشید که اونی نبودیم که می خواستی؛ متاسفم که خودتون نتونستین بچه دار بشین و اونا اون لوح سفیدی باشن که هر جوری می خواین تربیتشون کنیین. ببخشید که گذشته ما همراهمون بود.

مامانه می گه کی گفته ما نمی تونستیم بچه دار بشیم! ما انتخاب کردیم که این اتفاق نیفته چون به دنیا آوردن بچه کار خاصی نیست. اینکه بچه هایی مثل شما هستن که می تونن شانس و فرصت دوباره زندگی داشته باشن، مهمه.

 

+ یکی از پوسترها هم به غایت چرت بود وقتی تمرکز داستانی روی یک چیز دیگه است!

+ مورد حاشیه ای : رونی مارا معشوق واکین فینیکسه :)

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

دختر کوچیکی که بیماره و توی بیمارستان بستری، فن یک بازیگر معروفه و آرزویی که از پدرش می خواد برآورده اش بکنه اینه که نامه اونو به این بازیگر برسونه و پدر مجبور می شه خودش جواب نامه های دخترش رو بده...

معمولی و با بازیهای خوب. بازی سو یونگ هم خیلی پیشزفت کرده.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

اثری ادیبانه، سیاه و سفید، تئاتروار و کشدار که احتمالا مورد پسند مخاطبان خاصی باشه. 

دوستان زحمت زیرنویسی ادیبانه تر از خود اثر رو هم کشیدند :) و لذا دیدنش تمرکز و حوصله بسیار زیادی می طلبه که از عهده من یکی خارج بود و تنها به 20 دقیقه اکتفا کردم.

سکانس مرگ مکبث خیلی گیرا بود!

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

متفاوت!

فیلمبرداریش شبیه مستنده و روایتگر یک داستان عاشقانه افسانه ای و جادُوانه در عصر معاصره!
ریتم بسیار آرامی داره که ممکنه خیلی ها نپسندنش. بسیار کم دیالوگه و بیشتر راوی صحبت می کنه که در حکم دانای کله و بازیگرها لازم نیست کار خاص یا حرکت اضافه ای بکنن و انگار بودنشون کافیه.
 
*آسمان اینجا که بلادیه!
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۳
مهناز

هنوز هم جذاب! بعد از نزدیک به 60 سال و همین می تونه بهترین تعریف برای این فیلم باشه.

داستان، قصه گویی و بازی های خوب، موسیقی معروفش و کلینت ایستوود :)
 
چرا دیدمش؟ یادمه بچگیا از تلویزیون پخش می شد و به غیر از اسم و ژانرش چیز زیادی ازش یادم نبود.
حس نوستالژیکی داشت برام.
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۲
مهناز
به نام خدا
چگونه با پوسترهای زیبا گول بخوریم. نقطه!

داستان درباره یک زن گوشت تلخ، ازخودراضی، سرد و محکمه که از قضا معلم هم هست و بسیار سخت گیر. زنی که نسبت به بیان احساسات بی اعتناست اما در مواقع حساس و سر بزنگاه زندگی چند نفر رو نجات میده و شاید همین نکته مثبت شخصیتشه که حواسش هست! اما نمی تونه همراهی من مخاطب رو در بسیاری از صحنه ها با خودش همراه کنه.

 
مینی سریال و کوتاه و خوش ساخته با بازی بسیار درخشان فرانسیس مک دورمند مخصوصا توی سکانس های پایانی. 
 
در کل می خواد بگه زندگی ارزشش رو داره. حتی وقتی چیزی به غیر از جونت رو برای از دست دادن نداری هنوز هم زندگی جذاب، افسونگر و شگفت انگیزه و سخته دل کندن ازش.
 
با این وجود امتیاز بالاش رو نمی فهمم و سریال من نیست.
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۱
مهناز
داستان درباره دو تا پلیسه که وارد یه ماموریت مخفی می شن که قراره نقش زن و شوهر رو بازی کنند!

فیلمنامه معمولیه و گره های داستانی رو به زور به وجود میارن! بازیگران زیباروی اما معمولی ای داره که گاهی بازی نه چندان خوبی دارن و هرچند شیمی خوبی بینشون در جریانه اما به سکانسهای کمی عاشقانه که می رسن انگار لنگ می زنن! شاید هم اون حسه می پره و مصنوعی می شه! 

پامیر به شدت منو یاد جان یامان میندازه و همونقدر هم لوس و گاهی نچسب می زنه :دی و آدم باورش نمی شه این همون بازیگر سریال خواهران و برادرانه. به خاطر عمل بینی کل قیافه اش تغییر پیدا کرده و انگار مدل بازیش هم تا حدی عوض شده!!!

توی کل سریال من عاشق طلعت و بعدش چیچک و نقش منفیه بودم. یعنی کل کل ها و حرکات طلعت و چیچک خود خنده بود. چقدر باهاشون خندیدم :))

پوسترش هم نچسبه.

اما نکته خوبش اینه که مینی سریاله و کلا دیدن سریال های کوتاه ترکی می‌چسبه.

۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۰
مهناز

بالاخره فصل دومش آماده شد و قسمت اولش واقعا شروع جذاب و بامزه ای داشت. قسمت دوم کمی از ریتم افتاد اما توی قسمت های بعدی تونست خودش رو پیدا بکنه و هنرمندانه ادامه بده. 

این فصل هم به خوبی فصل قبلی بود و بازی سلنا بهتر شده بود. اما چیزی که توی ذوق می زد تغییر مداوم بین سلنای لاغر و چاق بود و فاصله زمانی بین ضبط سکانس ها از این لحاظ زیبا نبود.
و یک چیز دیگه هم اینکه انگار تازه یادشون افتاده بود از جامعه هم.جن.س گرا.یان توی فیلمشون یادی نشده بنابراین تصمیم گرفته بودن به شکل اغراق شده و شعارگونه ای اضافه اش کنند.
پایانش هم جوری تموم شد که می شه ادامه اش داد.
 
در کل خیلی خیلی دوستش دارم و از اون کشف هاییه که به خاطرش ذوق می کنم :))
نکته خیلی خیلی قشنگی که توی فیلم وجود داره و تمام سعی ام اینه نهایت لذت رو ازش ببرم، اینه که کاراکترها خیلی خیلی از حرف زدن لذت می برند و این به شدت برای من نکته جذاب و دوست داشتنی ایه.
 
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۹
مهناز
مردی بعد از از دست دادن همسرش، ایمیلی از او دریافت می کند که او را به آن‌سو دعوت می کند!

مینی سریال خوش ساختیه. بازیگرها، بازی ها و کاپل خوبی داره اما داستان روح نداره، شخصیت پردازی خوبی نداره و سرده.

فضاسازی و قاب بندی ها مناسب و زیباست. ریتمش قابل قبوله اما انتظار یک کار خفن و فیلمنامه شاخص و داستان عمیق رو نداشته باشید.
داستان درباره مرگه و اینکه در مقابلش کاری از دست بشر ساخته نیست. 
 
تکنولوژی نمایش داده شده در فیلم هم برای ده سال آینده زیادی پیشرفته می نمود :دی
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۸
مهناز
قصه درباره دو برادر دوقلوست که بعد از 22 سال سعی دارند پرده از راز قتل پدرشان بردارند. یکیشان نویسنده بزرگی است و آن یکی دادستان متبحری.

فیلمنامه ای با پابان باز و پر از چاله چوله که به بسیاری از سوالاتی که ایجاد می کنه جواب نمی ده و تعدادی از گره های داستانیش رو رها می کنه. در نتیجه اگر فصل دومی درکار نباشه، دیدنش تقریبا بیهوده است. نیمه اول داستان واقعا خوب پیش میره اما بعد افول می کنه و هر چی هیجانش بیشتر می شه ضعیف تر هم می شه. بازی جی سانگ و سو جی های و هو سونگ ته مثل همیشه قویه و در واقع سریال رو نجات دادند.

پیام فیلم هم شاید: تقابل خیر و شر و اینکه عدالت کامل نیست.
 
مشکل، ضعف و سوالات:
- به جزئیات توجه نشده حتی توی تدوین. مثال: خبرنگار با یک لباس وارد جای ناآشنایی می شه با یک لباس دیگه خارج می شه :/  در یک سکانس واحد، کاراکتر ملافه ای روی خودش کشیده و در همان سکانس و همان لحظه و از زاویه ای دیگر ملافه ای در کار نیست.
- عدم مشخص شدن سرنوشت آقای کیم نگهبان.
- ول گشتن سان آدم کش.
- همه رمز و کلید خونه هم رو دارن.
- مناسب بودن شرایط برای فرار مثل ماشین پارک شده پشت دیوار.
- پدر در جا حرف دختر کوچولوش رو در تارکی شب برای دیدن یک فردی با دستهای خونی باور کرده و به پلیس زنگ می زنه و این دختر بعدها همه چی رو مو به مو به یاد داره.
- انگار شکنجه ها و گلوله ها الکی هستند و آثاری به جا نمی گذارند :دی
آثار روی صورت خبرنگار، گلوله خوردن نقش منفی، استخوان خرد نشده دست جی سانگ.
- عدم مشخص شدن منبع ووشین برای اطلاعاتش درباره افسر چویی.
- ماست بودن خبرنگاره.
- خط قرمز نداشتن پلیس حتی وقتی طرف خوبه ماجراست، مخصوصا در ماجرای آقای کیم و داروی شل کننده عضلات.
- عدم نتیجه گیری بازجویی جی سانگ دادستان، علی رغم واکنش های مظنون!!!!
- زیاد از حد دخیل بودن شانس. 
 
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۷
مهناز
قصه کیمیای روح در سرزمینی تخیلی به اسم دهو می گذره که یک سری آدم ها به خاطر استعدادی که دارن جادو یاد می گیرن اما قرار نیست از اون برای نیت های پلید استفاده کنند چون عواقبش همه اون ها رو تهدید می کنه؛ کیمیای روح یکی از جادوهای بده که با استفاده ازش می تونن روح کسی رو به کالبد شخص دیگری جابه جا کنند و می تونید تصور کنید که چه اتفاقاتی ممکنه بیفته! نشانه کسی که این اتفاق براش افتاده لکه ای آب رنگ روی پوستش و بالاتر از قلبشه.
جانگ ووک پسر یکی از همین جادوگران بزرگه که منبع انرژی او توسط پدرش بسته شده چون در مورد تولد او رازی وجود داره و برای همین هر چقدر تلاش می کنه نمی تونه جادوگری یاد بگیره.
روح قاتل بزرگ، ناکسو که در کالبد مودوک گرفتار شده، ناگزیر به خدمت جانگ ووک میاد.
 

بین تمام سریال های کره ای 2022 بی شک بهترینشون بوده.

فیلمنامه جذاب و قوی؛ قصه گویی تماشایی، شخصیت پردازی های خوب، تیم بازیگری معرکه، طراحی لباس و گریم گیرا، ظرفیت داستان پردازی زیاد که برای همین برای فصل دوم تمدید شده، جلوه های ویژه مناسب، موسیقی خوب، کمدی و عاشقانه دل پسند، پر از رنگ و منظره و داستان.
 
والا در تعریفش دیگه نمی دونم چی بگم و به شدت منتظر فصل دومم.
 
تنها نکته منفی که به نظرم میاد اما خیلی معدود، تدوین نه چندان خوب در بعضی سکانس ها بود.
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۶
مهناز
لی‌را ال بعد از سیزده سال می خواد از کسانی که مسئول مرگ پدر و مادرش و آشفتگی روحی خودش بودن، انتقام بگیره.

سریال برای جذب مخاطب از سکانس هایی استفاده کرده که بیشتر زیاده رویه تا اینکه در خدمت فیلم باشه؛ به خاطر همین و به خاطر خیانتی که در فیلم بهش می پردازه، مناسب جمع های خانوادکی نیست و رده بندی سنی داره. 

کاراکترهای منفی سریال عموما تک بعدی هستند و  شخصیت های مثبت و تقریبا خاکستری هم در بیشتر موارد قابل هم‌ذات‌پنداری و همراهی نیستن.
در کل محتوای خاصی نداره؛ شاید تنها پیام داستان اینه که هر کاری تاوانی داره [غیرقابل پیش بینی].
سریال  با تکیه بر گریم و لباس و تانگو و یکسری صحنه ها سعی داشته جذاب جلوه کنه اما حتی با تمام این ها هم نتیجه کار چندان رضایت بخش نیست و بعد از چند قسمت، داستان وارد یک روند تکراری می شه و پایان سریال هم ضربه آخر رو بهش می زنه.
در کل باب میلم نبود و اثر تقریبا ضعیفیه با بازی‌های ناهمسطح.
 
۰ نظر ۰۵ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۵
مهناز