شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

اگه فیلم های پرهیجان دوست دارید و از ژانر ترسناک و زامبی محور خوشتون میاد، این سریال انتظارتون رو برآورده می کنه. سریال ساخت شبکه نت فلیکسه و من فصل اولش رو که ۶ قسمت بود، همین دیروز تموم کرد و از شانسم فصل دومش هم از همون دیروز پخش شده :))

داستان از این قراره: قصر به خاطر اینکه از پادشاه خبری نیست در هاله ای از اسراره؛ شاهزاده داره به خیانت متهم می شه، ملکه و پدرش دارن قدرت رو به دست می گیرن و منتظر تولد فرزند پادشاهند و از طرفی بیماری مرموزی داره شیوع پیدا می کنه...

اول اینکه بسیار پرحوصله و زیرکانه بهش پرداخته شده و سردرگم نیست. ایده اولیه اش و اینکه بیماری چطوری به وجود میاد، معرکه است. چگونگی شیوع بیماری به شکل تهوع آوری شوکه کننده است. پر هیجان و پرکششه. از شخصیت های مصنوعی و زیباروی خبری نیست :) و با ولیعهدی طرفیم که تیکه ای از ماهه.

قطاری به بوسانو دیدید؟! اینم ببینید.

خلاصه خود دانید من که بسی کیف کردم از دیدنش! آیا وقتش نشده به کره ای ها ایمان بیارید ⁦^_*

۴ نظر ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۱۲
مهناز

اگه به ژانر عاشقانه- کمدی و فانتزی علاقه دارید که برید لذتشو ببرید و کیف کنید و در کنارش یک داستان جنایی رو هم دنبال کنید :)

و اما داستانش: بونگ سون دختریه با یک قدرت ماورایی! مثلا یکی رو می زنه طرف پنجاه متر اون طرف تر میفته :دی  از این ور مین یانگ که رئیس یک شرکت بزرگ تولید بازیه با دیدنش اونو به عنوان بادیگاردش استخدام می کنه! از طرف دیگه تازگی ها تو محله بونگ سون چند تا دختر ربوده شدن و پلیس با مجرمی باهوش طرفه...

خیلی دوستش داشتم و از دیدنش بسی خوشحالم. زوج سریال فوق العاده بودن و رابطشون خیلی به دل آدم می نشست. بعد از پایان سریال کاشف به عمل اومد که این هیونگ شیک واقعا بو یونگو دوست داشته ⁦^_^⁩ با اون نگاهاش و لوس بازیای دوست داشتنیش کشت ما را⁦☺️⁩ یکی از زیباترین سکانس های عاشقانه رو تو این سریال مشاهده کردیم :) آقااا دل ما رو آب کردید با این عاشقانتون که!

تک تک بازیگرا عالی بودن. انقدر که آدم دلش می خواست هیونگ شیکو بغل کنه، با جیسو غصه بخوره، مجرمو تیکه پاره بکنه، با دخترا اشک بریزه و پابه پای دو بونگ سون پیش بره. این دوبونگ سون وقتی حرص می خورد خیلی بامزه می شد.

این رئیس خلافکارا هم هر وقت می گفت «نظام الدین» من از خنده زمینو گاز می زدم 🤣

آقا این کره ای ها چه چیزهایی که نمی خورن! یعنی نمی دونم این شرابی که می گفتن، فقط تو فیلمه یا تو دنیای واقعی هم نوش جان می کنند ولی از چندشناک ترین و حال بهم زن ترین چیزهایی بود که شنیدم🤮

طبق معمول اکثر سریال های کره ای با یک مثلث عشقی هم روبرو بودیم!که به نظرم خوب بهش پرداخته شده بود. این نقش دوم های سریال های کره ای همونان که احساسات و  دوست دارماشون رو انقدر نگه می دارن که وقت مناسبش می گذره؛ انقدر دست دست می کنند که حسرت این نگفتنه همیشه رو دلشون می مونه! 

۱۳ نظر ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۵۹
مهناز

از اون فیلمائیه که خیلی ها بعد از دیدنش به به می کنند و جز محبوبترین فیلماشون می شه و اصلا جز فیلمای برتر آی ام دی بی هم هست و زمان روایت داستان خطی نیستو و چه می دونم از همینا...

منکر ایده و داستان جالب فیلم نیستم (بگم که فیلمنامه اش جایزه اسکارو برده اگه اشتباه نکنم) فقط برای من فیلم معمولی ای بود و چندان لذتی نبردم بخصوص اینکه دو تا بازیگر اصلی رو چندان دوست نداشتم تو این فیلم ( حالا فیلمای زیادی هم ازشون ندیدما :دی) با اینکه کیت وینسلت جایزه هم برده به خاطرش و بازی جیم کری تحسین شده!

جایی که واقعا شوکه شدم ماجرای خود روان درمانه؟! بود! و همینطور بعد از فهمیدن اینکه با یک روایت غیر خطی مواجهیم و اینکه ا شروع داستان در واقع شروعش نبود!

ماجرای فیلم هم راجع به عشق و خاطره است! و اتفاقا روایتش خیلی متفاوته!

می خواستم فقط دو سطر راجع بهش بنویسما!!! نچ نچ! 

خلاصه اینکه فیلم خوبیه ولی خیلی مطابق سلیقه من نبود!

۶ نظر ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۲۷
مهناز

Girl with the pearl earring/ 2003

فیلمی که از روی کتاب دختری با گوشواره مروارید تریسی شوالیه ساخته شده ولی نتونسته به خوبی از پس داستان بربیاد. یک اثر اقتباسی ضعیف که تو شکل گیری روابط بین شخصیت ها اصلا خوب عمل نکرده. کتاب هزار سر و گردن ازش بالاتره. با ندیدنش هیچ چیزی از دست نمی دید.

Julie and julia/ 2009

این هم یه اتوبیوگرافیه که زندگی دو زن رو بصورت موازی پیش می بره؛ جولیایی که کتاب معروفی در حوزه آشپزی نوشته و جولیی که بعدها سعی می کنه تمام دستورهای پخت اون کتاب رو بپزه و علاوه بر اون همه اش رو تو وبلاگی که برای این کار ساخته، می نویسه که بعدها تبدیل به کتاب می شه. قسمت وبلاگ نویسیش جالب بود ولی خود فیلم تا حدی کسل کننده بود؛ والا من کمدی خاصی هم ندیدم تو فیلم اگه منظور سر و صدا و خنده های الکی مریل استریپه که اون دیگه کمدی نیست! :دی کلا فیلمی نبود که بره تو لیست دوست داشتنی هام؛ امتیاز زیادی هم بهش نمی دم.

ولی منم آشپزی این شکلی رو می دوستم. بسیار بسیار و دوست دارم یه روزی همچین چیزی رو امتحان بکنم و بنویسم ازش ^_^


و اما دو فیلم بعدی: 

Everything everything/2017

با اینکه هنوز کتابشو نخوندم ولی دلو زدم به دریا و دیدمش! چون خیلی وقت بود دانلودش کرده بودم و معلوم هم نبود که بتونم کتابشو به این زودی ها بخونم یا نه. (بالاخره توجیه توجیهه :دی)

با اینکه امتیازش تو آی ام دی بی و راتن تومیتوز و حتی متاکریتیک کم بود ولی اعتراف می کنم که دوستش داشتم. هر چند من این به ظاهر عشق های تینیجری رو درک نمی کنم ولی جدا از بعضی سکانس ها که ازش بگذریم فیلم خوبی بود، شاید کتابشو بخونم فیلمش در مقایسه باهاش در نظرم کم ارزش تر بشه ولی فعلا که ازش لذت بردم.

   


Begin again/2013

چرا دانلودش کرده بودم؟! به خاطر کایرا نایتلی :دی و اگه فکر می کنید که انتخاب اشتباهی بود باید بگم که خیر. بسیار خوشحالم که دیدمش :))

اول از بازیگرها بگم که هر دو فوق العاده بودن، کایرا به خاطر این فیلم رفته آواز و نواختن گیتار رو یاد گرفته. چه صدایی هم داره لعنتی و اما مارک رافالو عجب بازیگریه، یادم نمیاد جای دیگه دیده باشمش! چشماشم حرف می زدن! چی می گن؟! شیمی رابطشون هم عالی بود.

بگم که ترانه های فیلم چقدر سحر آمیز و دلربا بودن؛ دانلودشون می کنم.

خلاصه که از سری فیلم های حال خوب کنه با یک داستان دوست داشتنی.

شاید تنها ایرادی که می تونم به فیلم بگیرم زبان نه چندان تمیزشون تو بعضی سکانسا بود. 

ولی بابت زیرنویس خیلی اذیت شدم. مدام در حال تنظیم سرعتش بودم. پنج شش تای دیگه رو هم امتحان کردم ولی همون آش و همون کاسه‌. نسخه امم ۷۲۰ بود! نمی دونم چرا یه زیرنویس هماهنگ نیافتم!

         

۵ نظر ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۵۷
مهناز

    

⁦⚠️⁩ همین اول بگم که خیلی حرف زدم و اگه حوصلش رو ندارید برید سراغ دیالوگ های قشنگش!

داستان درباره یک مادر مجرد به اسم دونگ بکه که به یه شهر کوچیک میاد و اونجا بار کاملیا رو باز می کنه. از این طرف یونگ شیک که یه پلیس با صداقت و خودسره تنبیه می شه و منتقل می شه به این شهر و اینجا دل به دونگ بک می بازه :) از اون طرف مشخص می شه یه قاتل سریالی که مدت هاست قتلی انجام نداده گویا دونگ بک رو زیر نظر داره...

سریال رو به خاطر اعتمادم به انتخاب های گونگ هیو جین شروع کردم. بعد که نقش مقابلش و روند تا حدی کند و آروم سریال رو دیدم تو ذوقم خورد! اما در مورد نقش مقابلش باید بگم که کاملا در اشتباه بودم. آقا این کانگ ها نئول عجب بشر دوست داشتنیی بوده! چه کشفی کردم😍 آخ قلبم⁦❤️⁩ چقدر خوب بود؛ خنگول مهربون احساساتی دوست داشتنی.

و اما خود سریال حدود شش قسمت اولش روند آروم تری داره اما رفته رفته بهتر می شه. تو بعضی موارد گاهی اغراق آمیز می شد ولی برای یک بار دیدن خوبه اما روندش واقعا خیلی آرومه و می شد تو قسمت های کم تری جمعش کرد .پس اگه میونه ای با سریال های آروووم ندارید کلا بی خیالش بشید. زوج سریال خیلی دلنشین بودند. فکر می کنم تو سبک عراقی باشه که عاشق برای به دست آوردن دل معشوق، خودش رو خوار و خفیف می کنه؛ مصداقشو تو این سریال می تونید ببینید :دی شخصیت های فرعی هم عالی بودن؛ اکثر شخصیت ها یه پا «اوه» بودن ⁦^_^⁩

نکته: توی سریال های معمایی و پلیسی- جنایی به چشمای خودتون بیشتر از حرفا و نتیجه گیری شخصیت ها اعتماد کنید  ؛)

و اما دیالوگ های طلایی:

- تو هفتاد سالگی قلب یه بچه رو شکستم :(

+ اون بچه است، به زودی یادش میره. 

- چون بچه است تا عمر داره یادش می مونه؛ من رو سیمانی که هنوز خشک نشده بود، خط انداختم.


- اگه غذاتو نخوری و بذاری واسه بعد فقط طعمش افتضاح می شه ولی اگه وقتی گرسنته بخوری، مزه اش حرف نداره. باید هر وقت که می تونی خوشحال باشی و تلاش کنی نه اینکه بذاری واسه بعد!


+ قبلا فکر می کردم خوشحالی یه چیزیه که قابل مقایسه است؛ به همه نگاه می کردم بعد تعیین می کردم که الان خوشحالی من نسبت به بقیه تو چه رده ایه... هر چقدر که سعی می کردم باز نمی تونستم اندازه ای براش تعیین کنم... خب وقتی جوابی نیست چرا باید دنبالش بگردم؟ خوشحالی بقیه رو گذاشتم برای خودشون و خوشحالی خودمو طبق معیارهای خودم اندازه گرفتم. همین که خودم خوشحالیمو حس کنم کافیه نه؟!

- انگار تو قلبت یه باغ گل داری؛ من با اینکه تیزهوشانی بودم و به یه دانشگاه حقوق رده بالا رفتم ولی هیچ گلی تو قلبم ندارم. 

 

            

هر وقت دونگ بک گریه می کرد، لب های هیونگ شیک هم می لرزید و به جای دلداری دادن، می نشست باهاش گریه می کرد و دل به دلش می سپرد... من مردم که😍

۲ نظر ۲۶ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۱۱
مهناز

 

آه جین، جین عزیز...می بینی چطور اخلاقیاتی را که بهشان پایبند بودی، نادیده گرفتند؟! :(

راستش شاید بطور مستقل فیلم بدی نباشه. نمی تونم انکار کنم که چند سکانس خوشایند هم داشت اما من واقعا حس نمی کردم دارم زندگی جین آستین رو تماشا می کنم. درسته برداشتی آزاد و با حدس و گمان بوده اما عمق نداشت! موسیقی متنش گاهی منو یاد غرور و تعصب ۲۰۰۵ مینداخت.

 دو تا سکانس جذاب هم رقصشون و نگاه های در هم گره خوردشون بود و شاید سکانس پایانی و اون نگاه!

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۱۷
مهناز

از اون زوج های دوست داشتنی روزگار بودند. جذابان بی همتا.

دوستش داشتم و اگه با یه کلمه بخوام تعریفش کنم، دلچسب واژه مناسبیه. تک تک بازیگرا بی نظیر بودند.هیچ کاراکتر اضافه ای نداشت و از هیچ مثلث عشقی هم خبری نبود و مشخص بود که نویسنده آدم با حوصله ای بوده چون پایانش مثل روند سریال آهسته و پیوسته و سر حوصله بود. فقط کاش بعضی سکانسا نبود و جاش به رابطه پدر دختریشون بیشتر پرداخته می شد.

داستان راجع به آدم هایی بود که خیانت طرف مقابلشون رو دیدن و در برابرش آدمهایی که خیانت کردن... کسایی که هنوز عذاب وجدان ته دلشون رو آشوب می کنه و در برابرش کسایی که به تنهایی عادت کردن...

«وقتی می تونی با شجاعت زندگی کنی که این غمو بذاری کنار وگرنه فردا هم به اندازه امروز درد می کشی...

بعضی دردها هرگز از بین نمی رن... هیچ وقت تاریخ مصرفشون تموم نمی شه... هیچ راهی ندارن... با مسکن هم تموم نمی شن...»

۳ نظر ۰۱ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۳
مهناز

و اما داستان: جانگ جه یول که یه نویسنده معروفه و هه سو که یک روانپزشکه تو یه برنامه تلویزیونی رو در روی هم قرار می گیرن و مسیر زندگیشون با هم گره می خوره. همه چیز در ظاهر خوب به نظر می رسه ولی...

اول اینکه تیم بازیگری فوق العاده بود. اصلا مگه ممکنه گونگ هیو جین تو فیلمی بازی کنه و اون فیلم بد باشه ؛) جی این سانگم که محشره. این روانپزشک عینکی هم فیلم های متفاوتی بازی می کنه؛ خوشم میاد ازش. فقط من از این «دی او» متنفرم... این حرف می زد من کیلو کیلو وزن کم می کردم :دی 

دوم؛ فیلمنامه متفاوت و جالبی داره. به چندین بیماری روانی پرداخته می شه و از این نظر جذابه. می شه گفت یه درام روانشناسانه است و جالب اینکه اکثر این بیماری های روحی ریشه در گذشته و یا یک اتفاق دارن و همه هم کاملا درمان نمی شن. یا اصلا ممکنه هر کسی مشکلی داشته باشه که از اون بی خبره. همین قدر واقعی.

قطعا جز 10 سریال محبوبمه  ⁦^_^⁩

اما اگه می خواید ببینیدیش در نظر داشته باشید که دیدنش محدودیت سنی داره بیشتر هم به خاطر دیالوگ هایی که رد و بدل می شه! 

«امشب بیاین به جای اینکه از بقیه بپرسین، از خودتون بپرسین که آیا حالتون خوبه؟»

۳ نظر ۱۷ دی ۹۸ ، ۱۸:۴۷
مهناز

یادتونه یه مدت پیش نامه ای به گذشته نوشتیم؟ :دی اینجا آینده نقش اول فیلم با ماشین زمانی که اختراع شده میاد به گذشته تا جلوی خودشو بگیره که با کیم شین ازدواج نکنه‌. از این ور باعث می شه که یه مثلث عشقی به وجود بیاد که واقعا دلم برا هر دو مرد در تمام مدت فیلم کباب بود :( و این دخالت تو گذشته زندگی چند نفر رو تغییر میده.

کلا تا چهار پنج قسمت اول هم حواسم پرت تشابه دو تا بازیگر مرد سریال بود. همش فکر می کردم یه نفرن؛ خل شدم می دونم o_0

اون مساله ای که اواخرش مطرح شد، جالب بود ولی انصافا این همه خون دل بخوری بعد آخه پایان باز! 😭

یه قسمتی از فیلم، حواسم رفت به شکارچیان برده؛ یه صدا با آدم چه ها که نمی کنه. لعنتی! مطمئنم خواننده اون بخش، همون خواننده شکارچیانه! چه غمی داره صداش!

و اینکه چرا برا دیدن انتخابش کرده بودم؟! یه کلیپی داشتم ازش که لسیار کنجکاوم کرده بود :)))

Miracle/2016 رو هم دیدم. یه مینی سریال ۱۲ قسمتی ده دقیقه ای بود. سرگرم کننده بود. این بازیگر تپل خوشمزه هم اگه نبود اصلا قابل دیدن نبود. 

ماجراش راجع به دو خواهر دو قلوئه که یکی از لحاظ ظاهری مثلا همه چی تمومه و اون یکی اونقدر تپل مپله که مسخره اش می کنن و اون یه روز آرزو می کنه که جاشون عوض بشه :))

۰ نظر ۰۸ دی ۹۸ ، ۱۹:۰۷
مهناز

                   

کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.

سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی بازی می کنه پس اگه به دنبال یک سریال عاشقانه اید که کلا دور این یکی رو خط بکشید. از مثلث عشقی و اینا هم خبری نیست ⁦^_*⁩  فانتزیم نیست تازه، درامه؛ دو قسمت آخرش اصلا شوکه شدم!

حس می کردم همه بازیگراشو تو فیلمای دیگه هم دیدم. بازی همشونم خوب بود فقط نقش مقابل هه جا رو دوست نداشتم. حس نمی گیره اصلا :/ 

تو دو تا سکانس، یکی از دوستای هه جا آهنگ می خونه. چقدر خوب بود. نتم آخراشه فعلا نتونستم دانلودش کنم.

و هه جای جوان عجب صدای دو رگه ای داشت. تو یانگومم بازی کرده ؛)

اینترنت رایگان داشتم و فرصتی شد چند تا سریال دانلود کنم. راستش اولش اصلا قرار نبود اینو دانلود کنم؛ حتی موقعی که دانلودش کردم یه جور حس پشیمونی داشتم ولی ارزشش رو داشت. بامزه اینکه تو سکانسی تو اواسط قسمت اول، فیلمو نگه داشتم و حدود دو دقیقه بی وقفه خندیدم. جدا خیلی کیف داد بعد مدت ها. تقریبا اکثر طنز فیلم رو دوش برادر هه جا بود و چقدر بامزه بود این پسر؛ مامانش و نور قرمز😅

اگه خواستید ببینید دو قسمتشو دانلود کنید خوشتون نیومد دیگه ادامه ندید.

+ بی ربط نوشت: در استراحت به سر می بریم چون چیزی برای نوشتن نداریم ناشناس عزیز ؛)

۶ نظر ۲۶ آذر ۹۸ ، ۱۷:۵۱
مهناز

 

           

سریال سرنوشت (ایمان) رو دیدین؟! ماجرای این سریال درست برعکس اونه ؛) دکتر هو که یک پزشک طب سوزنی در چوسانه بر اثر یک اتفاقی سر از سئول درمیاره! (دکتر هو یکی از شخصیت های تاریخی کره است).

از اون سریال هایی نبود که به وجدم بیاره و شگفت زده ام کنه؛ تقریبا خوب بود! عاشقانه اش چندان پر رنگ نبود، طنزش کم بود، بعضی سکانس ها خیلی کشدار بود، قسمت اولش خوب نبود اما نکات جالبی داشت مثلا همین که کنار یک بیمارستان پزشکی مدرن یه بیمارستان طب سنتی هم بود؛ در کنار هم.

یا مثلا این که قدرت و پول خیلی مواقع حرف اول رو می زنه و اختلاف طبقاتی به هر حال وجود داره هر چند ظاهرش در دوران های مختلف متفاوت باشه. 

یا اون دو راهی که انتخاب بین عشق و مسئولیت بود، جالب بود.

پایانشم دیگه بهتر از این نمی شد :) بعد از تیتراژ هم ادامه داشت.

فقط آخرش به این اشاره ای نشد که اون کتابی که دست پدربررگه بود زندگینامه دکتر هو بود؟ و با هر تصمیمی که می گرفت تغییر می کرد؟!!

و اما دیالوگ:

- این اشک ها رو فراموش می کنم... و فقط لبخندتو... فقط لبخندتو با خودم می برم؛ اگه بهم چیزیو بدی که نتونم با خودم اونجا ببرم، جای کافی برای بردن چیزی که بایدو ندارم.

- چیزی که از مهارت یه دکتر مهم تره، میل بیمار به زندگیه؛ این اولین چیزیه که از استادم یاد گرفتم اما چیزی که اون بهم یاد نداد اینه که به عنوان یه دکتر تعداد کسایی که نمی تونی نجاتشون بدی، از اونایی که می تونی، بیشتره.

 + اگه خواستید ببینید، بدونید که خون و خونریزی زیاد داره؛ مدام هم از سوزن استفاده می شه (بسیار هم واقع گرایانه) کنار بچه ها نگاش نکنید!

۸ نظر ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۸
مهناز

اگه دلتون یک رمنس جذاب با چاشنی طنز می خواد، این انیمه سریالی رو بذارید اول لیستتون :)

اصلا اگه می خواید یه کم حال خوب به خودتون تزریق کنید و لحظاتی تو یک دنیای دیگه غرق بشید، معطل نکنید.

خوش به حالتون که می خواید برا بار اول ببینیدش💙 

                

                   تاکئوی دوست داشتنی

۱۰ نظر ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۰
مهناز

دیدمش چون سارا بهرامی رو دوست دارم ولی بازیش یک سوم ابتدایی فیلم، بد بود. لوس بازی اصلا بهش نمیاد! بازیش خیلی مصنوعی بود.

دوم اینکه این همه که روی عشقشان مانور داده شد، من عمقی درش ندیدم. اصلا عشقی ندیدم.

سوم اینکه آیا می دانستید این فیلم اقتباسی از یکی از داستانهای جومپا لاهیری در مترجم دردهاست! همان داستانی که کنجکاوم کرد یک رمان از لاهیری بخوانم. بعد از خواندن نقد زومجی متوجه این اقتباس شدم. داستان زوجی است که از هم فاصله گرفته اند.

در کل فیلم معمولی بود . اعترافاتشون تو تاریکی رو دوست داشتم اما پایانش از همونایی بود که من دوست ندارم

و چهارم اینکه اسم «برفا» چقدر زیباست⁦ ⁦^_^⁩

+ جایی از فیلم حامد کمیلی جمله جالبی از بزرگی نقل می کنه:

«من دوستت دارم و این هیچ ربطی به تو ندارد»

 

++ اولین فیلمی که از بازار دانلود کردم، دیدم!

۹ نظر ۲۸ آبان ۹۸ ، ۱۷:۱۳
مهناز

بالاخره بعد از مدت ها ندیدن فیلم، این انیمه ۲۴ قسمتی رو دانلود کردم و دیدم. انیمه خوبی بود فقط کاش یه کم تعداد قسمتاشو کمتر می کردن.  یه جاهایی حس می کردم که کشدار شده. ما شاالله خود تیتراژش پنج دقیقه می شد. حدود یک پنجم از هر قسمت!

از سنسکو بیشتر خوشم میومد. هر وقت نبود جای خالیش حس می شد. بعدم هیودو و گاجو خوب بودن. فوجیتا وقتی تو فکر فرو می رفت اعصابمو خرد می کرد.

این اولین انیمه سریالیه که دانلود کردم و دیدم :)))

و اما داستان: تاتارا که یه پسر نوجوونه به هیچ چیزی علاقه خاصی نداره. روزی که چند تا پسر دارن تاتارا رو اذیت می کنن سنسکو که یه مربی رقصه جلوشونو می گیره و تاتارا وارد سالن رقصش‌ می شه...

۶ نظر ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۵:۴۹
مهناز

         

چند وقت پیش که ققنوس سالم بود، دیدمش.داستانش به شکل کاملا خلاصه: پسرک داستان عاشق دختر نابینایی میشه و بعد از اون زندگی هر دو برای همیشه تغییر می کنه...

باید بگم که عاشقانه قشنگی بود و دوستش داشتم. هر چند می تونست بهتر هم باشه. گاهی سکوت‌های سو جی عصبیم می کرد ولی مدلش اینطوریه! اتفاقات شانسی هم که جزو فیلم های کره ایه و باید پذیرفت:دی

بازیگرانش هم سو جی ساب (که من بهش می گم مرد هندسی :)) و هان هیو جو بودن.

ترک ها هم سال ۲۰۱۴ اومدن یه فیلم از رو همین فیلم ساختن به اسم sadece sen ( معنیش می شه : فقط تو) که در واقع یه کپی تمام عیاره؛ تنها تفاوت هایی که داشت و همونشم دوست داشتنی بود آهنگهاش بود و اون سکانسی که پسره چشماشو می بنده و سعی می کنه همون طوری تو خونه راه بره تا اون چیزهایی رو که آسیب زننده است تغییر بده؛ تو نسخه کره ای سر هم بندی شده بود.

نکته دیگه این که بازیگراش به شکل آزاردهنده ای لوس بازی در میاوردن. بازیگر مرد داستان چنان حرکات سو جی رو کپی کرده بود که حال آدم بهم می خورد یه وقتایی. یادشون رفته بود بهش بگن می خوای نقش رو زندگی کنی نه اینکه ادای سوجی رو در بیاری. بازیگر زن هم همین طور. کلا بازیگرای کره ای یک نوع لوسی ذاتی دارن که اداشو درآوردن مضحک می شه! به ملیح بودن خودشون می چسبیدن کپی بهتری از آب در می اومد.

زیرنویسی هم برا نسخه ترکی پیدا نکردم اما تمرین خوبی بود :))

ولی از بازیگر مرد بگم براتون که کپی برابر اصل مهدی پاکدل بود لعنتی!

            

۲ نظر ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۶:۲۴
مهناز

+ paris can wait/ 2016: در توصیفش می تونم بگم که مرد بی مروت فیلم، هر کاری از دستش بر میومد کرد تا زنِ متاهلِ فیلم رو از راه به در کنه!!!! انصافا که شوهرش آدم شناس خوبی بود. همه فیلم ها که ارزش تماشا رو ندارن.

فکر نمی کردم حلزون رو هم می پزن و نوش جان می کنن! اَه...حالم به هم خورد!

Life is beautiful/ 1997: از اون فیلم هایی بود که در عین طنزش به خاطر موضوعی که داشت، گزنده بود! یهودستیزی آلمانی ها و هولوکاست! فیلم خوبی بود ولی بعضی از اتفاقاتی که حادث می شد، مضحک و بی منطق بود و بعدش هیچ اتفاقی نمی افتاد؛ مثل وقتی که دو نفری از توی بلندگو حرف زدند و هیچ کسی پیگیر نشد! حرافی شخصیت اول گاهی کسالت بار می شد ولی در کل طنزی که در عین دردناک بودن قضیه، وجود داشت، جالب توجه بود و اون عشق پدرانه بی نظیر بود. اگه پایان دیگه ای می داشت، بیشتر دوسش می داشتم!

اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان رو در رقابت با بچه های آسمان برده و همینطور اسکار بهترین بازیگر مرد و بهترین موسیقی رو هم تصاحب کرده.

+ The heiress/ 1949: یک فیلم کلاسیک و سیاه و سفیدِ خوب. موضوعش درست مثل کتاب های کلاسیکه. کاترین که دختری ساده لوح و وارث یک ثروت هنگفته، مورد توجه پسری قرار می گیره اما پدرش با صحبتی که با اون پسر می کنه، دخترش رو از ادامه این رابطه و ازدواج منع می کنه اما ...

باید بگم که چندین جایزه اسکار برده!

Casablanca/ 1942: راستش نمی دونم چرا این همه معروف شده! برای من از زمره فیلم های تقریبا معمولی بود و باید بگم چندان دوستش نداشتم ولی شخصیت ریک می تونه از جمله شخصیت های دوست داشتنی سینما باشه.

beatriz at dinner/ 2017: فکر می کنم یکی از بدترین فیلم هایی بود که این مدت دیدم! بئاتریس شخصیتِ عجیب غریب و چندشی داشت! بی ملاحظه ی روان پریش! ماجرا اینه که بئاتریس یه جورایی تو ماساژ درمانی و انرژی درمانی متخصصه! اون برای ماساژ به خونه یه خانوم ثروتمند که یه جورایی باهاش دوسته، میره اما ماشینش خراب می شه و به دعوت خانومه تو خونشون می مونه اما اونا یه مهمونی کاری دارن و... 

آخرش تنها چیزی که به ذهنمون رسید این بود که چی بشه مثلا!

A Royal Night Out/ 2015: جنگ جهانی دوم تموم شده و ملت ریختن تو خیابونا و دارن پایکوبی می کنن! با یه فیلمنامه مبتذل! فقط سه تا بازیگرش خوب بودن و تمام! که چی بشه مثلا!

۳ نظر ۰۹ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۶
مهناز

            

Fireproof/ 2008

کلب یک آتش نشانه؛ اون به زیر دست هاش توصیه می کنه که همراهاشونو تو شرایط سخت به هیچ وجه رها نکنن. از طرفی اون تو زندگیش دچار مشکل شده. اون و همسرش کاترین دیگه نمی تونن همدیگه رو تحمل کنن. کاترین تقاضای طلاق می کنه و کلب هم چندان مخالفتی نداره. پدر کلب که اوضاع رو چنین می بینه به پسرش پیشنهاد می کنه که فقط چهل روز به توصیه هاش گوش کنه و انجامشون بده و اگه نظرش عوض نشد، می تونه به طلاق فکر بکنه! کلب در نهایت می پذیره و دفترِ پدر به دستش می رسه و تصمیم می گیره هر روز بر اساس اون رفتار بکنه اگر چه سخته...!

در کل دوست داشتنی بود. اینکه این همه به خانواده و ازدواج و در کنارش اخلاق و تعهد و ایمان و اعتقاد به خدا اهمیت می داد؛ جالب توجه بود؛ فقط بازی بازیگر نقش کاترین کمی مصنوعی بود.  

        

this beautiful fantastic/ 2016

داستان راجع به دختری سر راهیه که الان بزرگ و مستقل شده و دوست داره یه کتاب بنویسه. اون کمی وسواس داره و از طرفی با طبیعت نمی تونه کنار بیاد و ازش وحشت داره و یه جوری چندشش می شه. این دختر همسایه ای داره که یک پیرمرد غرغروی بدخلقه؛ از اونایی که در ظاهر این شکلی اند اما در واقع قلبی از طلا دارند؛ مثل "اوه"... و خب ماجرا از همین نقطه شروع می شه :))

دوستش داشتم و حال خوب کن بود و چندین سکانس به یادموندنی داشت؛ هر چند به قول گلی می تونست پایان بهتری داشته باشه! و یه نکته منفی اینکه : اون اتفاقِ بی معنیِ سه قلو بودن، اون قسمتِ فیلم رو مضحک کرده بود! واقعا بی معنی و بی مزه بود.

و نکته جالب اینکه تو قسمتی از فیلم راجع به ایران و خزر و تهران هم چند ثانیه ای صحبت می شه :))

۲ نظر ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۳۰
مهناز

La La Land 2016: داستان در مورد یه دختر و پسره که به شکلی اتفاقی با هم آشنا می شن؛ اون ها هر کدوم رویاهایی دارن که در تلاشند تا بهش برسن...

سکانس های مورد علاقم: سکانس آغازین فیلم؛ با اینکه نمونه مشابهش رو تو یه موزیک ترکی دیده بودم، سکانسی که صدای پیانو زدنِ مرد داستان، دخترک فیلم رو در جا میخکوب می کنه و بهترینش، سکانسی که با هم توی خونه اگه اشتباه نکنم آهنگ "شهر ستاره ها" رو می خونن؛ بی نظیر بود و حالا شاید اون چند دقیقه پایانی با اغماض :(

ولی در کل می تونم بگم که تعاریفی که ازش می شه بیش از اون چیزیه که خودِ فیلم هست. نمی گم فیلم بدی بود، خوب بود اما فقط همین. فیلم در واقع یه فیلم هندی به سبک هالیوود بود! حتی شکلِ موزیکال بودنش هم شبیه فیلم های هندی بود که انقدر می کوبنش. شاید علت این همه معروفیت علاوه بر موزیکال بودن فیلم و بازی خوب بازیگراش، بیشتر به خاطر چند دقیقه پایانی فیلم بود! من که پایانش رو دوست نداشتم و بسیاری از دقایق فیلم هم احساس کسالت بهم دست می داد.

فقط عاشق اون موزیک بی کلامی شدم که با پیانو می زد و بالاخره هم یافتمش :))) هوررررررا :))) بشنویم ^_^

دریافت

the Greatest Showman2017: فیلم با الهام از داستانِ واقعی ساخته شده؛ داستان راجع به مردیه که سعی می کنه تو زندگیش به اونجایی که می خواد برسه و برای همین دست به کار متفاوتی می زنه و تو این راه سعی می کنه که به تمسخر دیگران اهمیتی نده...

یک فیلم موزیکالِ مفرح، هیجان انگیز و خوش ساخت که هم داستان خوبی داشت و هم بازیگرای خوبی. گاها دیالوگ ها هم بی نظیر می شدند. جک هیومن فوق العاده بود و خیلی بیشتر از بینوایان و ولورین دوستش داشتم! کلا بینوایان فیلم قابل تحملی نبود برام!!!  
من فقط یه چیزی رو این وسط متوجه نشدم که اون مرد جوون رو دقیقا برای چی وارد گروه خودش کرد؟! چون بعدش کار خاصی نمی کرد و فقط اون ترتیب ملاقات فوق العاده رو داد که اونم به شکل سورپرایز طور بود! سکانس ورود این مرد جوون و روبه رو شدنش با مو صورتی رو  هم دوست داشتم :) و همین طور وقتی اون زن برای اولین بار به گروهشون ملحق شد و به شکل شگفت انگیزی آوازش رو خوند. صدای اون زن عجیب هم بی نظیر بود فقط کاش به غیر از چند تا شخصیت عجیب، به بقیه هم اندکی پرداخته می شد!

و اینکه فیلم اندکی منو یاد انیمیشن آواز مینداخت :))

خلاصه که از اون فیلمهای حال خوب کنیه که  باعث می شه حتی ساعت ها بعد از دیدنش حس خوب و لبخند همراهتون باشه. اهمیت شاد بودن رو نشون می ده و اینکه ممکنه تو دل هر ماجرا و اتفاقی هر چند کاملا منفی یک اتفاق مثبتِ دل انگیز هم باشه و اینکه متفاوت بودن، اتفاق بدی نیست. موسیقی های فیلم و قسمت های موزیکال فیلم نه تنها کسالت بار نبود که بسیار هم دل نشین بودن ( اینو منی دارم می گم که از فیلم های موزیکال هالیوودی چندان خوشم نمیاد) در کل فیلم دلچسبیه.

من واقعا بیشتر از لالالند دوستش داشتم. به فاصله یک ساعت از هم دیدمشون و فکر می کنم لالالند به خاطر یه ربع پایانی این همه مهم جلوه می کنه! 

پاییزِ من! مچکرم بابت معرفی این فیلم. لذت بردم از دیدنش.

۴ نظر ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۲۹
مهناز

دیگه تا الان متوجه شدید که من چقدر به جین آستین و کلاسیک ها ارادت دارم؛ فکر کنید تو یه سکانس از فیلم، داستانِ فیلم بر اساس یکی از رمان های جین آستین، با چند تا دیالوگ روایت می شه ^_^  داستان فیلم هم از این قراره که ارتباطی  بین دو شخصیت اصلی فیلم از طریق مکاتبه برقرار می شه و اون ها متوجه می شن که در زمان های متفاوتی از هم قرار دارن!یکی تو سال 2006 و اون یکی 2004. قطعا از جمله فیلم های حال خوب کنیه که دیدم.

           

- کیت ، تا حالا کتاب ترغیب* رو خوندی؟

+ چی؟
- نوشته جین آستن.

+ میدونم کی نوشته...آره کتاب مورد علاقه منه... چرا همچین چیزی رو مطرح میکنی؟ چی باعث شد همچین چیزی رو بگی؟

- من فقط... یکی از دوستام اخیرا این کتاب رو به من داده و من می خواستم بدونم راجع به چیه؟

+ اون... فوق العاده است...آره... در مورد صبر کردنه... دو نفر هستن، اونا با همدیگه ملاقات میکنن...تقریبا عاشق هم میشن ولی زمانش مناسب نیست...اونا...اونا از هم جدا میشن و بعد از سال ها همدیگرو ملاقات می کنند و یه فرصت دیگه بدست میارن؛ میدونی... ولی اونا نمی دونند که زمان زیادی گذشته و اینکه مدت زیادی رو منتظر بودن و میدونی اگه خیلی دیر باشه که همه چی درست بشه، یعنی چی؟!

- چرا به همچین چیزی علاقه داری؟
+ نمیدونم

 

- این فیلم از روی یک فیلم کره ای ساخته شده! 

* و این کتاب از بین کتاب های آستین، کتاب مورد علاقه منم هست :)

+ ببخشید اگه مغزتونو با معرفی های فیلم دارم می خورم :دی

۷ نظر ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۵۷
مهناز

           

فیلم توی یک دهکده اتفاق می افته. جایی که توسط موجوداتی مورد حمله قرار گرفته و تقریبا تمام ساکنینش کشته شدند. این موجودات نابینا هستند ولی در عوض بسیار به صدا حساسند! فیلم از جایی شروع می شه که هشتاد و چند روز از این حادثه گذشته و ما با یک خانواده پنج نفره رو به رو هستیم که تونستن زنده بمونن و متوجه می شیم که گویا فقط این دهکده نیست که توسط این موجودات تسخیر شده! حالا این خانواده سعی می کنن طوری زندگی کنن که توجه این موجودات رو جلب نکنن و به واسطه دختر ناشنوایی که دارند، با زبان اشاره با هم صحبت می کنند!

تقریبا هشتاد، نود درصد فیلم بدون دیالوگه! با این حال جالب این جاست که روند فیلم، بازی میخکوب کننده بازیگران،موسیقی فیلم و صدای طبیعت وحشی باعث می شه که به هیچ عنوان احساس کسالت بهتون دست نده و ترس رو در طول فیلم کاملا احساس بکنید. چند تا سکانس خیلی احساسی و به یاد موندنی داره و من تو دو تا سکانس از شدت ترس از جام پریدم و بقیه فیلم هم کاملا ترس و وحشتی که وجود داشت رو حس می کردم!

واقعیت اینه که فیلمنامه خیلی قوی نبود؛ منطق فیلم خیلی جاها می لنگید؛ فیلم کلی سوال ایجاد می کرد که بی پاسخ می موند و در واقع این سکوت خودخواسته بود و به یه اتفاقاتی هم چندان پرداخته نشده بود و بهش عمق داده نشده بود ولی با این حال تو ژانر وحشت فیلم خیلی خوبیه و اگه نمی ترسید و به این ژانر علاقه دارید، ببینیدش! 

اینم بگم که اگر چه خیلی جاها خوندم که ایده اش جدید و نو بوده اما من قبلا یه فیلم* با موضوعِ موجودات ترسناکِ نابینا ولی به شدت حساس در برابر صدا، دیدم که اون اتفاقا خیلی ترسناک بود! فقط اونجا هنوز تمام دنیا توسطشون تسخیر نشده بود و یک غار محل زندگیشون بود و بر خلاف این فیلم، آدم خوار بودند و به چند گروه دوستانه حمله کردن ولی اینجا دامنه گسترده تر شده بود و موضوع درباره حیات و امیدِ یک خانواده بود و از این جهت شاید ملایم تر ولی در عین حال عمیق تر بود!

چند تا نکته جالب اینکه:

گویا موسیقی فیلم به عهده گروهی بوده که موسیقی ارباب حلقه ها رو ساختن.

بازیگری که نقش دختر ناشنوا رو داره تو دنیای واقعی هم یک فرد ناشنواست.

زوج دوست داشتنی فیلم ، تو دنیای واقعی هم یک زوج هستند و کارگردان فیلم هم، همین بازیگر مرده و این فیلم، اولین فیلم ترسناکشه.

 بازیگر پسر کوچولو همونیه که تو فیلم شگفتی، دوستِ شخصیت اصلی بود و دوستش دارم.

و گویا به واسطه پایان بازی که داره و ویژگی اکثر فیلم های ترسناکه و من ازش بدم میاد :دی، قراره دنباله اش هم 2020 اکران بشه!

 

* the descent: part 2 

۶ نظر ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۳۴
مهناز