شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۰۳ ب.ظ

Should we first/2018

از اون زوج های دوست داشتنی روزگار بودند. جذابان بی همتا.

دوستش داشتم و اگه با یه کلمه بخوام تعریفش کنم، دلچسب واژه مناسبیه. تک تک بازیگرا بی نظیر بودند.هیچ کاراکتر اضافه ای نداشت و از هیچ مثلث عشقی هم خبری نبود و مشخص بود که نویسنده آدم با حوصله ای بوده چون پایانش مثل روند سریال آهسته و پیوسته و سر حوصله بود. فقط کاش بعضی سکانسا نبود و جاش به رابطه پدر دختریشون بیشتر پرداخته می شد.

داستان راجع به آدم هایی بود که خیانت طرف مقابلشون رو دیدن و در برابرش آدمهایی که خیانت کردن... کسایی که هنوز عذاب وجدان ته دلشون رو آشوب می کنه و در برابرش کسایی که به تنهایی عادت کردن...

«وقتی می تونی با شجاعت زندگی کنی که این غمو بذاری کنار وگرنه فردا هم به اندازه امروز درد می کشی...

بعضی دردها هرگز از بین نمی رن... هیچ وقت تاریخ مصرفشون تموم نمی شه... هیچ راهی ندارن... با مسکن هم تموم نمی شن...»

۹۸/۱۱/۰۱
مهناز

نظرات  (۳)

فک کنم یکم تمش غمگین و سرده. نیست؟

پاسخ:
نه اونقدرام غمگین و سرد نیست.
همونقدر که غم انگیزه لحظات طنز هم داره و پر از امیده. یه درام ملایمه. غمش اونقدری نیست که روح آدمو خراش بده.

چه توصیفِ قشنگی مهناز :)

غمش اونقدر نیست که روح آدمو خراش بده.

عاشقش شدم... احتمالا یادم میمونه و ازش استفاده میکنم:)

پاسخ:
⁦^_^⁩
مچکرم⁦❤️⁩
آخه غما جنسشون فرق می کنه.
امیدوارم هیچ غمی دلتو به درد نیاره

واقعا منم همینطورم. اگه خودم دردو نذارم کنار هیچ وقت تموم نمیشه

پاسخ:
اوهوم. همین که کم رنگ بشن هم خوبه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">