شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

تا حالا به این فانتزی فکر کرذین که عمر جاودانه داشته باشین؟! بشر همیشه در طول تاریخ بهش فکر کرده و این فکر ته ذهنش رو قلقلک داده ولی تا حالا فکر کردین که اگه شما تنها کسی باشین که این ویژگی رو داره چه دردسرها و رنج هایی بهتون تحمیل می شه. این  فیلم درباره این موضوعه و من دوستش داشتم اگر چه قبول دارم فیلمنامه قوی نداشت و خیلی خوب هم بهش پرداخته نشده بود ولی ارزش دیدن رو داره؛ بازیگر نقش اول رو دوست داشتم به نظرم خیلی جذاب و جالب توجه بود. بازیگر مرد فیلم هم دوست داشتنی بود و هریسون فورد اون دقایقی که بازی داره گیراست و با چشماش با آدم حرف می زنه. 

فقط اگه خواستین ببینیدش تو بخش فانتزی و تخیلیش، انتظار خیلی زیادی ازش نداشته باشید؛ بیشتر با دیدِ یک فیلمِ تا حدی عاشقانه بهش نگاه کنید و بذارید با فانتزیش ته ذهنتون رو قلقلک بده؛ امیدوارم لذت ببرید. 

   

۱ نظر ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۷
مهناز

                

داستان راجع به یک پسربچه کوچولوئه که با یک صورت عجیب و متفاوت به دنیا میاد. حالا این پسربچه ای که با تعلیم مادرش بزرگ شده، قراره برای اولین بار بره مدرسه...

کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که انگار از فیلم دیدن زده شدم! این دو سه هفته اخیر تقریبا به غیر از یکی دو تا از هیچ فیلمی اونجوری که باید، خوشم نیومده بود تا اینکه امروز این فیلم رو دیدم و به نظرم فوق العاده بود. داستانش خوب بود. روند مطلوبی داشت. بازیگرا معرکه بودند؛ به هیچ عنوان کسل کننده نمی شد و پر از احساس بود؛ از اونایی که حالتو خوب می کنن. داستان از زاویه دید چند تا از شخصیت ها روایت می شه و خیلی دوست داشتنیه. کاش بتونم کتابشم پیدا کنم و بخونم.

من از 10 بهش امتیاز 9/5 رو می دم. اون نیمم به خاطر یه جزئیاتی که برام تا حدی مهمه، کسر شده و الا که هی "من" شایستگی ده رو هم داشت *_^

+ اون پسرکوچولویی که این نقش رو بازی کرده، همون پسرک فیلم "اتاقه".

++ به شدت توصیه می کنم ببینیدش.

۹ نظر ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۱۱
مهناز

Alice Through Looking Glass: حقیقتش نه قسمت اول آلیسو چندان دوست داشتم و نه این قسمت رو.  من حسم به این دو تا فیلم این شکلیه که همه چی خوبه، بازی بازیگرا و استفاده از رنگ ها و جلوه های کامپیوتری و ... ولی اون هیجانی که باید رو نداره! برای همین خسته کننده است و آدم حین دیدنش در حال خمیازه کشیدنه! ولی بچه ها شاید دوستش داشته باشند.

Big Eyes: با اقتباس از یک داستان واقعی، روایت می شه. و در کل می شه گفت فیلم خوبی بود. ولی جدا خیلی حرص خوردم سر این فیلم. بازیگر والتر عجیب عصبیم می کرد! مارگارت هم خیلی گیج بازی در میاورد! داستان هم راجع به زندگی یک نقاشه و اتفاقایی که برای خودش و نقاشی هاش میفته! با این فیلم حدودا 6،7 تا از کارای برتون رو دیدم ولی همچنان معتقدم از این بین، "ادوارد دست قیچی" قشنگ ترین و پر احساس ترین کارشونه.

Captain Fantastic:  حاوی اسپویله :) باید ذهنمو خالی می کردم! درباره زن و مردی که از اجتماع فاصله گرفتن و بچه هاشون رو به دور از اجتماع و تو یه جنگل بزرگ کردن و روش زندگی متفاوتی رو در پیش گرفتن. باید بگم که به دور از انصافه اگه نگم بازی ها خیلی خوب بود اما در کل  از اون فیلمائیه که دوستش نداشتم! و اون تحول یهویی رو هم نتونستم باور بکنم!! 

از زبان رک تو بعضی سکانسا که بگذریم. چند بارم باید بزنید جلو! مثلا بی لباس ظاهر شدن شخصیت اصلی چه کمک خاصی به روند این فیلم می کرد؟! مثل همون دختربچه اون صحنه رو رد می شدن بهتر بود! این پدر سعی کرده بچه هاش رو یه جور دیگه ای بار بیاره اون ها همه ی قوانین کشورشون و حزبهای مختلفش رو می شناسن. محصولاتی مثل نوشابه و سوسیس و ... رو چون برای بدنشون مضره نمی خورن.؛ اصلا بچه ها این چیزها رو ندیدن! اما خوردن گوشتی که ازش خون می چکه اشکالی نداره! و دزدی رو هم موجه جلوه می ده! بعد همین پدر هر سوالی که بچه هابپرسن رک و صریح جواب میده! یعنی تصور کنید هر سوالی که باشه! حتی اگه یه بچه 6،7 ساله اون سوال رو بپرسه! اون وقت برای بچه های خودش حق انتخاب قائل نیست! خب این چه فرقی با دولتمردان کشورش داره! این هم یک نوع دیکتاتوریه دیگه! و یه اشتباه دیگه اش هم اینه که بچه ها بالاخره باید با اجتماع ارتباط برقرار بکنن! ولی همه چیز رو که نمی شه به شکل تئوری توضیح داد! و اینکه کلا دین ها رو هم قبول ندارن. خدایی چقدر نقدایی که خوندم شبیه هم بود فقط طرز بیانشون فرق داشت :/! 

و یه چیز دیگه اینکه بازیگر نقش اول خیل آشنا می زد، بعد که رفتم راجع بهش خوندم فهمیدم بازیگر نقش آراگورنِ ارباب حلقه ها بوده!

Cast Away: به نظرم برای اون سال فیلم خوب تری بوده. مثلا ما حتی به صورت کلی هم یک نمای واضح از گشت و گذار شخصیت اصلی رو توی جنگل نمی بینیم. یا خیلی از راهکارهایی که ممکنه به ذهن ما برسه رو انجام نمیده :دی خلاصه که کلی ایده با گلی به ذهنمون رسید ولی خدا رو شکر که اونجا گیر نیفتادیم :دی گلی که میگه انقدر ادعا نکن اونجا بودی یه روز به زور دووم میاوردی منم به نصف روز نرسیده از ترس، جان به جان آفرین تسلیم می کردم. در کل فیلم خوبیه و ارزش دیدن رو داره.

Maudie: فکر می کنم دوبلشو هم ببینید چیزی از دست ندید! یه چند جایی باید بزنید جلو!! باید اعتراف کنم که بازیگر نقش مرد رو دوست نداشتم! نمی دونم چرا ازش حس نمی گرفتم. جالبیش اینجاست که متوجه شدم تو فیلم "انجمن شاعران مرده" نقش تاد اندرسون رو بازی کرده 0_O خب حقیقتش ناراحت شدم که اقتباسی از یک زندگی واقعیه! ولی فیلم خوبی بود. آخر فیلم اون دو شخصیت اصلی رو که فیلم در واقع داستان زندگی اوناست، نشون میده و دوست داشتنی تر از دو کاراکتر فیلمند! داستان هم درباره مائودیه؛ یه زن هنرمند و نقاش که مبتلا به آرتریته. اون تصمیم می گیره که روی پای خودش بایسته حتی اگه دیگران نادیده اش بگیرن و مسخره اش بکنن...

Pride And Prejudice And Zombies: یعنی خدایت بیامرزد جین آستین! نمی دونی چه فیلمی از رو کتابت ساختن! به غیر از بازیگر نقش جین با کمال میل می تونستم همشونو بسپرم دست زامبیا که زامبی بشن! اول اینکه لیلی جیمزو اصلا دوست نداشتم اینجا. همون نقش سیندرلا اونم با کمی اغماض براش مناسبتره! با اون شکل نفس کشیدنش! اَه! واای خدایا بازیگر نقش دارسی که دیگه هیچی! بالقوه با صداش می تونست نقش زامبی رو ایفا بکنه. به نظرم صدا و استایلش برا نقش دارسی اصلا خوب نبود. همگی یخ و مجسمه بودند :/ داستان هم یک پایان باز به شکل فیلم های ترسناک داره! در صورتی که فیلم حتی با وجود زامبی هم ترسناک نبود... خیلی فیلم متوسطی بود.

Sense and Sensibility: خیلی ضعیف تر از مینی سریالش بود که قبلا دیدم. تقریبا هیچ کدوم از بازیگرا رو اونجوری که باید دوست نداشتم و روند فیلم هم بسیار کسالت بار بود. کتاب و بعد از اون مینی سریالش خیلی بهترند! ذوقم بعد از دیدنش کور شد!

1993The Secret Garden: خیلی خوب. از اون فیلمای خانوادگی خوبه. دوستش داشتم . و اون آهنگ بی کلامی که تو یه قسمت از فیلم هست بسیار گوشنوازه. اصلا محشره! با اینکه سال ها از ساختش می گذره بازم دوست داشتنی بود.

The Sound of Music: به غیر از اینکه خیلی طولانیه و گاهی کش پیدا می کنه، فیلم خوبیه. دو سکانس رقص فیلم بسیار دوست داشتنی بود. و خب آیا می دانستید که فیلم "عاشق" که یک فیلم ایرانی با بازی هانیه توسلی و ایرج نوذری است، از روی همین فیلم اقتباس شده؟! من "عاشق" رو  خیلی دوست دارم؛ با اینکه خیلی تغییرش دادن که ناگزیر بودن چون یه خانوم تو ایران نمی تونه آواز بخونه و یا سکانسای رقص و... ولی بازم فیلم خوبی از آب در اومده.

Tully: یادمه این فیلم رو به خاطر معرفیی که تو یه وبلاگ بود، دانلود کردم ولی واقعا حیف اون همه حجم! می شه با کلیت موضوعِ فیلم که در مورد یک مادر و اوضاعیه که بعد از تولد بچه ها باهاش مواجه می شه یه فیلم دلنشین و تاثیر گذار ساخت. این چی بود واقعا! موضوع اون پرستار واقعا خیلی چرت و پرت بود. جدا از اون هم یه رفتارهایی از مادره سر می زد که نفهمیدمش. همسرش هم که انگار تو عوالم دیگه ای سیر می کرد! به هر حال سلیقه ها متفاوته. من اصلا دوستش نداشتم و از اون فیلمائیه که روانه سطل آشغال می شه! در کل حس خوبی ازش نگرفتم.

۱ نظر ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۴۷
مهناز

           

زمانی که کتاب "هنوز آلیس" رو شروع نکرده بودم، فکر می کردم آلزایمر یعنی فراموشی... فراموشی خاطرات و آدم های اطرافت. بعد از خوندنش بود که فهمیدم علاوه بر اون فراموشی ساده، مغز خیلی از عملکردهای خودش رو هم به مرور فراموش می کنه! و متوجه شدم  آلزایمر فقط یک بیماری ساده نیست.

کتاب فوق العاده ایه اگه تا حالا نخوندینش حتما بخونید و ترجیحا با ترجمه حمید یزدان پناه نباشه! هنوز هم معتقدم بدترین ترجمه ای که تا به حال باهاش روبرو بودم ترجمه همین کتاب بوده!

و اما فیلمش باید بگم اشکمو درآورد لعنتی! خیلی خیلی خوب بود! بازی جولیان مورِ جذاب، معرکه بود. جایزه اسکار رو هم به خاطر این فیلم برده! خلاصه اش کنم: حتما هم کتابش رو بخونید و هم فیلمش رو ببینید.

 

۹ نظر ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۸
مهناز

             

با اینکه درست مثل کتاب نبود ولی انگار کتاب رو یه بار برای مرور ورق زدم و با اینکه بازیگر اوه، اوه ی ذهنِ من نبود اما باهاش ارتباط برقرار کردم و دوستش داشتم. فقط کاش بازیگر نقش سونیا یکی دیگه بود!

شنیدن یهویی کلمات فارسی میون دیالوگ های سوئدی هم خیلی جالب بود فقط یه خرده مصنوعی به نظر می رسید و اینکه فلش بک ها خیلی خوب بود چون عموما من چندان باهاشون ارتباط نمی گیرم ولی تو این فیلم حس خوبی داشت و می دونید اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان رو به "فروشنده" باخته؟!!!

خوشحالم که دیدمش. احساساتم رو برانگیخت و دوست داشتنی بود. ببینیدش :)

۴ نظر ۱۹ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۰
مهناز

 چند ساعت به عید مانده، راضیه دلش از آن ماهی تپلی هایی می خواهد که بیرون می فروشند و گوشش به حرفهای مادر که اصرار می کند آن ماهی ها هم از همین ماهی های داخل حوض هست، بدهکار نیست!!!

فیلم قشنگی بود و بازی ها مثل همه این فیلمایی که این چند روزه دیدم عالی. فقط همینو بگم که این فیلم کلی جایزه برده ؛ این دختر کوچولو هم به خاطر این فیلم، جایزه بهترین بازیگر کودک جشنواره فجرو برده و چقدر هم بازیش معرکه بود. اون بغضاش و اون چپ چپ نگاه کردناش دل ما را برد.

یادمه بچگی دیده بودمش ولی فقط بعضی سکانسا یادم بود. فقط اون سکانس مار و ... بسیار چندشناک بود و ما سعی کردیم از پشت پرده‌ی مژه ها آن قسمت را بگذرانیم. آخ از سکانس پایانی فیلم!

+ با تشکر از مارچلّو بابت معرفی این فیلم :)

۳ نظر ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۵
مهناز

                       

کارگردان: کامبوزیا پرتوی

اوایل جنگه؛ عراقیا حمله می کنند و یکی از شهرک های ایرانی مرزنشین رو اشغال می کنن. بسیاری می تونن از شهر خارج بشن و بسیاری هم کشته می شن. حالا علاوه بر تعداد اندکی که دارن دفاع می کنن یه دختر 8،9 ساله هم تو شهر باقی مونده و همینطور که در شهر سرگردونه، یه بچه شیرخواره رو پیدا می کنه و ...

یک روایت متفاوت از شروع جنگ تحمیلی. بسیار بسیار فیلم جذابیه و روایت جذابی هم داره. نکته دیگه اینکه بازیگرای کوچولوش خیلی خوبن و لهجشون هم خیلی دلنشینه.

بیاید جنگ رو از زاویه این روایت هم نگاه بکنید. هووم؟! فیلم خیلی خوبیه ها! از من گفتن. اسم خیلی خوبی هم براش انتخاب شده! به نظرم واقعا زیرکانه است.

هر چند یه اشکالاتی تو فیلمنامه اش هست مثلا سکانس آغازین که حذف هم بشه اتفاق خاصی نمیفته؛ اصلا معلوم نیست که برای چی فیلم با این سکانس شروع می شه! فقط نکته جالب توجه این سکانس اینه که با دف و ساز و آواز یه تابوت رو می برن قبرستون! و یا سکانس تقریبا پایانی و اینکه صداهای بلندشونو هیشکی نمی شنوه جز خودشون :دی

۱۲ نظر ۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۵
مهناز

             

نویسنده: محمدعلی طالبی و هوشنگ مرادی کرمانی  کارگردان: محمد علی طالبی

داستان از این قراره که مادر یکی از بچه ها ساعتی رو که یادگارِ شوهرشه به معلم میده تا اونو به عنوان جایزه توی کلاس به پسرش بده و این شروع ماجراست.

+ می گم قدیما یعنی مدرسه یه ذره پول نداشته به عنوان جایزه دو تا مداد بگیره؟! بعد والدین بچه ها رو صدا می زدن می گفتن برا تشویق بچه هاتون جایزه بگیرید بدیم بهشون؟! :/

+ اینم یادمه بچگی ها دیده بودیم. فیلم قشنگی بود ولی من همچنان کیسه برنجو بیشتر دوست دارم. خلاصه اینکه اگه چکمه و کیسه برنجو دوست داشتید، ببینیدش.

۲ نظر ۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۴
مهناز

کیسه برنج حتی از چکمه هم می تواند جذاب تر باشد با سکانس هایی واقعا به یاد ماندنی. دارم جلوی خودم را می گیرم که عکس جالب توجهی به این پست سنجاق نکنم که حکم اسپویل را داشته باشد ؛)  انقدر که این فسقلی های بامزه به جای نقش بازی کردن، توی فیلم زندگی می کنند، آدم لذت می برد.

داستان فیلم هم از این قرار است که پیرزنی به نام معصومه خانم در حالی که نای چندانی هم برای راه رفتن ندارد، تصمیم می گیرد خودش برای تهیه برنج کوپنی راهی شود و در راه دخترکوچولوی همسایه (جیران) با اجازه مادرش با او همراه می شود... 

بسیار فیلم خوبیه. دیروز انقدر سر این شیطونی بچه ها خندیدیم که اشک و لبخند قاطی کردیم. فیلمی که بعد از گذشت بیست و اندی سال هنوز هم تر و تازه است. روایت قصه انقدر خوبه که شیفته اش می شید.

همه این ها را گفتم برای اینکه از دستش ندهید. به شدت پیشنهاد می شود.

+ کارگردان این فیلم هم محمدعلی طالبیه و فیلمنامه این فیلم رو هم با هوشنگ مرادی کرمانی نوشتن. چقدر خوش فکر بودن هر دو. اونجوری که من متوجه شدم تو اون دوره محمد علی طالبی با آقای هوشنگ مرادی کرمانی برای تبدیل تعدادی از قصه هاشون به فیلم همکاری می کردن. کاش ادامه می یافت :(

+ ممنون از کسی که تو وبلاگ آرنور اسم این دو فیلم رو برد.

۵ نظر ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۴
مهناز

                  

به یاد ایام قدیم چکمه را دانلود کردیم و به تماشایش نشستیم. فکر نمی کردم که این فیلم یک اثر اقتباسی از داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی باشد!

خیلی از سکانس ها و حتی آخر داستان یادم نبود اما می دانستم در بچگی تماشایش کرده ایم و می دانم احتمالا خیلی از دهه شصتی ها و  هفتادی ها دیدنش ولی اگر جزو آن کسانی هستید که هنوز ندیدیدش، حتما در اولین فرصت بشینید پای این فیلم زیبا.

+ داستانش هم درباره دختربچه ایه که با مادرش زندگی می کنه و مادر تو یه تولیدی کار می کنه و گاهی مجبوره بچه رو هم همراه خودش ببره. یه روز برای سمانه یه چکمه می خره و سمانه با اصرار، همون لحظه چکمه رو پاش می کنه اما تو راه برگشت به خونه یه لنگه چکمه میفته داخل اتوبوس و جا می مونه...

+ کارگردانش محمدعلی طالبیه و یه نکته ای که تو فیلم های این دوره هست بازی بسیار دلپذیر و در عین حال باورپذیر بچه های اون دوره است؛ چیزی که الان خیلی کم دیده می شه.

+ خیلی لذت بخش بود. چند تا معرفی این طوری دارم :))

۷ نظر ۱۰ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۵۶
مهناز

یک اثر اقتباسی خوب به کارگردانی استیون اسپیلبرگ.

غول بزرگ بسیار بسیار مهربان را ببینید اگر دنیاهای خیالی و فانتزی را دوست دارید.

چهره ی غول بزرگ مهربان یک چیزی دارد؛ یک چیزی که نمی توانم توصیفش کنم؛ شاید هاله ای از مهربانی دور چهره اش را فرا گرفته؛ نمی دانم ولی برای دیدن حالات چهره اش هم که شده ببینیدش اگر تا به حال تماشایش نکرده اید!

+ فیلم، داستان دخترکی است یتیم به نام سوفی که با تنها غول بزرگی که مهربان است، آشنا می شود...

+ از نثر خودمانیمان در این پست دور شدیم؛ نمی دانیم مشکل از این سردرد لعنتی است که چسبیده بین دو ابرویمان یا اینکه نثر کسی در روح و روانمان تاثیر گذاشته!

۹ نظر ۰۸ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۷
مهناز

Sing: خیلی شیرین بود. کوالایی که نزدیکه سالن نمایشش رو از دست بده. ترتیب یک مسابقه آواز خوانی رو می ده اما همه چیز اون جور که اون انتظارش رو داره پیش نمیره. من عاشق اون سکانسیم که خانوم خوکه می ره فروشگاه :) و یکی از سکانس های مورد علاقه دیگه ام اون کاریه که کوالا انجام می ده و دوستِ گوسفندش بهش کمک می کنه :)

Monster Family: جالب بود. درباره یه خونواده چهار نفره که با هم ارتباط خوبی ندارن! یه جور طلاق عاطفی بین اعضای خونواده اتفاق افتاده بود. پدر خانواده خیلی بی تربیت تشریف داشتن :/

Ralph Breaks the Internet: خوب و بامزه بود. به خصوص با دنیایی که از اینترنت تصویرسازی کرده بود و اون سکانس پرنسس های دیزنی. دلمان رفت که! قسمت اول هم داره اگه خواستین ببینین.

My Life as a Zucchini: حدودا یک ساعته! دیدن دوبله اش احتمالا برای بچه ها مشکلی نداشته باشه اگه دیالوگها رو سانسور کرده باشن.  هر چند مال من دو زبانه بود و چند دقیقه اولشو به دوبله دیدم و  به نظرم نود درصد احساساتی که با حرف زدن منتقل می شه از بین رفته بود! ولی زبان اصلیش برای بچه ها مناسب نیست هم تا حدی به خاطر موضوعی که داره و هم به علت دیالوگ هایی که رد و بدل می شه! داستان راجع به پسر بچه ایه که به یه مرکز مراقبت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست منتقل می شه و خب اونجا ما با بچه ها و داستان ناراحت کننده هر کدوم آشنا می شیم. خیلی خوب و پرمحتوا بود و به نظرم مخاطبش هم بزرگسالانند. فکر کنم ساخت فرانسه است. 

Igor: بسیار کسالت بار... ایگورها گوژپشت هایی هستند که به جادوگرها خدمت می کنند اما یکی از این ایگورها تصمیم داره خودش دست به اختراع وحشت آوری بزنه...

Snowtime: سرگرم کننده. شاید بشه گفت تا حدی در نکوهش جنگ. دوستش داشتم. 

Stolen princess Ruslan and Ludmila: داستان تکراری شاهزاده خانومی که باید از بین خواستگارهاش یکی رو انتخاب بکنه اما اون به فکر ازدواج نیست و رویاهای دیگه ای داره. تقریبا خوب بود!

Coco: بسیار چشم نواز، احساسی و تاثیرگذار... اون سکانسِِ نزدیک به پایان اشکمو درآورد... برنده اسکار. چند تا نقد خوندم که کلی این انیمیشن رو کوبیدن و به پیکسار و خیلی از انیمیشن های دیگه اش هم رحم نکردن! حالا درسته با اعتقادات ما مغایره ولی قرار هم نیست ملت مطابق اعتقادات ما فیلم بسازن که! چه انتظارایی داریم ما! می تونیم نبینیم. (دنیایی که پس از مرگ نشون میده دنیائیه که اعمال خوب و بد در جایگاه کسی تاثیری نگذاشته!)

The Secret Life of Pets: بامزه بود. به خصوص اون سکانس پایانی که صاحبای حیوونا رو هم نشون میده :) هر چند به عنوان یه انیمیشن سرگرم کننده می تونست بهتر هم باشه!  

Animal Crackers: داستان ترجمه‌ی زیرنویسِ این انیمیشن، شده داستان مترجم هایی که تا یک کتاب معروف می شه میفتن به جونش و می شه چندین ترجمه رو ازش توی بازار پیدا کرد و اونوقت آثار بسیاری هستن که کسی قدم تو راه کشف و ترجمه کردنشون نمیذاره! این انیمیشن هم زیرنویس فارسی نداره در حالی که برای انیمیشن های معروف و حتی سطح پایین، کلی زیرنویس موجوده :/ این انیمیشن ایده خیلی جالبی داره، مردی یک سیرک به ارث می بره که داستان جالبی پشتشه. صاحبان اون سیرک یک جعبه کوچیک پر از بیسکویت باغ وحشی دارن که با خوردن هر کدوم، می شه به شکل همون موجود دراومد :) فقط یه زیرنویس هندی پیدا کردم که با کمک گوگل به فارسی برش گردوندم تا اندکی متوجه بشم چی به چیه! 

دو تا انیمیشن زیبای خفته و دیو و دلبر رو هم دان کردم چون در ایام قدیم این دو تا رو یادم نیست خیلی دقیق دیده باشم. دوست داشتم یه بار ببینمشون.

و اما انیمیشنی که در یک نگاه روانه سطل زباله کردمش، انیمیشن بادام زمینی ها بود! نمی دونم از چه جهت دانلودش کرده بودم :/// حس می کنم کاملا مناسب کودکان بود :/

      

         تصویری از انیمیشن "زندگی من به عنوان یک کدو سبز"

۹ نظر ۰۶ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۱۶
مهناز

Garden party: فقط پایانش.

Piper: شیرین و دوست داشتنی.

Horror: مناسب بچه ها نیست؛ در اصل برا بزرگترهاست! بچه ببینه از ترس زهر ترک می شه! این به این معنی نیست که من زهر ترک نشدم!

ventana: بی سرو ته :/

Zero: دوستش نداشتم چندان! به خاطر روایت خسته کننده اش.

Ascension: در عین بامزگی متفاوت و حرص درآرش، قابل تامل.

The necktie: کسل کننده! ولی پایانشو دوست داشتم.

Threads: نمایش رشته پیوند بین مادر و فرزند.

Johnny express: بامزه بود. دلمان برای آن موجودات ریز فضایی کباب شد!

Weekends: طولانی و کشدار. درباره یک بچه طلاق.

Wanderers: داستانش تو فضا اتفاق میفته و چون حوصله دانلود زیرنویس نداشتم اصلا نفهمیدم چی به چیه و تا آخر هم ندیدمش! تنبلم نمی دونم کیه؟! ؛)

Link: شاید درباره عدم وابستگی و داشتن استقلال. ایده اش خوب بود ولی کشداااااااااااار و بالطبع خسته کننده!

Bear story: اینکه روایتش با اون دستگاه بود، جالبش کرده بود. برنده جایزه اسکار.

Alarm: خواب آلوها؛ اونایی که صبح می خواین زود بیدار شن، این داستان مال شماست! جالب بود خیلی. کره ایه.

Dodoba: دیالوگ دار بود؛ زیرنویس نداشتم و دوستش هم نداشتم! درباره قضاوت.

Surviving Sid: چون زیرنویسم نداشتم لذت نبردم! ولی سید همیشه شخصیت انیمیشنی دوست داشتنی ای بوده و هست.

French roast: بد نبود. بخشندگیش منو کشت.

Alma: :/ یه جور جادوی ترسناک! آلما به ترکی یعنی سیب :)

Geist: خیلی خوشم نیومد! البته ترسو خوب القا می کرد.

Ian: بسیار غم انگیز به خصوص اینکه از روی یک داستان واقعی ساخته شده :(

Fishwitch: حسته کننده!

soar: معمولی.

underneath: درباره انسانیت فراموش شده! جالب توجه بود.

Geris game: یه پیرمرد با خودش شطرنج بازی می کنه! چقدر در حق انرژیش جفا می کرد :/ ولی آدم دلش می خواست بغلش کنه.

Zirve: ساخت ترکیه. خوب بود ولی همیشه با خودم گفتم چرا آدمی باید خودشو انقدر تو خطر بندازه و از کوه خطرناکِ برفی بگذره و به قله برسه و اون وقت که چی بشه؟! 

memo: نمایشی کوتاه از زاویه دید یک شخص مبتلا به آلزایمر. تا حدی جالب بود. دیالوگم داشت ولی ساده بودند و زیرنویس هم می شد.

afternoon class: تجربه کلاس های بعداز ظهری رو دارید دیگه؟! قشنگ موقع خوابه نه درس :) بانمک بود. ساخت یه کره ای.

sweet cocoon: تا حدی بامزه بود با یک پایان شوکه کننده!

fresh guacamole: دستور پخت یه سس مکزیکی به شکلی غریب :/

Destiny:دژاوو؛ داستان مردی که زمان به شکل وسواس گونه ای براش اهمیت داره و این مساله، زندگیش رو تحت تاثیر قرار میده.

El empleo: تخیل و تصویرسازی و روایت بی نظیر و تکی داشت. حتما حتما ببینیدش! شگفت زده ام کرد. بیشتر از صد تا جایزه برده!

mr indifferent: بی تفاوت نباشیم. عااااااااااااالی. حتما ببینیدش. بی تفاوت نباشید به این پیشنهاد *_^

۶ نظر ۳۰ تیر ۹۸ ، ۲۱:۳۳
مهناز

bao 2018: بسیار شیرین، عمیق و تاثیرگذار.سندروم آشیانه خالی. برنده اسکار.

Lotería de Navidad 2015: قشنگ و احساسی. کارما و ارتباط.

the story of a fox and a mouse 2015: کیف کردم.

Father and Daughter 2000 : عمیقا آدمو متاثر می کنه :( موسیقی متن خوبی داشت. برنده اسکار.

the conrse of nature 2016؟: برای آموزش بچه ها خوبه.

The Blue Umbrella 2013: یک داستان عاشقانه؛ اصلا حس نمی کردم انیمیشنه :) بارش بارون خیلی طبیعی بود و لذت بخش. برنده اسکار.

spellbound 2011: حسادت و نفرت.

the controller: لذت همراهی کودکان در بازی های ویدیویی.

LOU 2017: بسیار بانمک و خیلی خیلی خوب بود. برنده اسکار.

snack attack 2012: خیلی خوشمزه و دلنشین بود.درباره قضاوت با اون پیرزن تپلوی چلوندنیش :) چندین جایزه برده.

Sanjays Super Team 2015: بر اساس یک داستان واقعی؛ تقابل خدایان هندو و سوپرمن و... شروع و پایانش خیلی خوب بود.

rubato 2015: معمولی بود! دقیقا هم نفهمیدم چه پیامی داشت! انعطاف؟!

Dust Buddies 2016: درباره رفاقت؛ بامزه و با یک پایان اغراق آمیز.

a joy story joy and heron 2018: داستانی شاد و جالبِ توجه از بخشش و مهربانی.

Day Night 2010: شب و روز و تفاوت های هر کدوم!

dear alice 2017:  پروژه فارغ التحصیلی یه دانشجو! معمولی تر از بقیه بود.

head ovel heels 2012: پاتما پرنسس وارونه رو یادتونه که معرفیش کردم. اینم داستانش مثل اونه ولی خلاصه تر. خیلی خاص و پر احساس و دوست داشتنی بود با اون آدمک های خمیریش و اون پایانِ زیبا. زندگی یه زوج با تمام تفاوتهاشون و مساله طلاق عاطفی؛ یک اثر دانشجوئیه که کلی جایزه برده و نامزد اسکار هم بوده.

Inner Workings 2016: لعنتی خیلی جذاب بود. درباره اهمیت ایجاد یک توازن و تعامل درست بین کار و زندگی و وابستگی این دو به هم.

jinxy jenkins lucky lou 2014: درباره یک دختر خوش شانس و یک پسر بدشانس! یه پروژه دانشجویی. جالب بود.

histoire 2 couple 2015: داستان دو زوج و بی تفاوتی هایی که منجر به فروپاشی زندگی می شه.

My love 2006: روسی؛زیرنویسشو نیافتم. از لحاظ بصری جالب توجه بود و خدا رو شکر که آبرنگی بود :دی درباره عشق و ...! زبان روسی به نظر زبان سختی میاد!

Fearse 2016?: بسیار کوتاه ولی پر مفهوم؛ کلی حرف داشت. خیلی جالب توجه بود با یک ایده خوب. بازم پروژه فارغ التحصیلی :)

La Luna 2011: تقریبا خوب؛ کار درست رو بکن اما به روش خودت :) 

Le Gouffre 2014: تلاش دو تا دوست! آخ از پایانش...آخ... :( کانادایی؛ کلی جایزه برده.

+ از امروز قراره معرفی انیمیشن تحمل بکنید :دی اینا خیلی حجمشون کمه و اکثرشون دوست داشتنی. اونایی که تاکیدشون بیشتره ببینید.

۵ نظر ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۲:۲۰
مهناز

20 قسمت ده دقیقه ای: داستان راجع به مردیه که یه شرکت تولید سرگرمی! داره و با دیدن یه دختر می خواد که باهاش قراردادی ببنده تا بتونه معروفش بکنه؛ دختره بالای کوه زندگی می کنه! دیگه زیادی خنگ بازی در میاورد! نمادِ از پشت کوه آمدن! عاشقانه فیلم که در نیومده بود. کمدیش هم همینطور و خیلی کم بود اونم بیشتر خنده های بامزه و از سرِ کیف و تمسخرآمیز روانشناسه بود! در کل فیلم بسیار خسته کننده ای بود و ارزش دیدن نداره. تا من باشم الکی با خوندن چند تا کامنت سریال دانلود نکنم! حواستون باشه بعضی از کره ای بین ها فقط چون بازیگر محبوبشون تو فیلمه هیجان زده از فیلم تعریف می کنن! برم که پشت دستمو داغ بکنم :( لعنتی اون همه حجمم به باد رفت! 

بازیگر نقش اول زن برام آشنا بود، الان فهمیدم اوک نیو بوده! که چندان خوشم نمیاد ازش! ولی از جانگ ایل وو خوشم اومد! خدایی این کره ای ها گاها تیپای عجیب و غریبی می زنن. حالا با پوشیدن کفش اسپورت؛ کتونی با کت و شلوار تا حدی کنار اومدم ولی خدایی اینو ببینید آخه! :/ 0_o تازه اینجا با یه کت معمولی و کوتاه پوشیده! عکس دیگه ی پیدا نکردم! خودتون کتشو بلند تصور کنید :/

۶ نظر ۱۶ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۲
مهناز

paa 2009: خیلی ناراحت کننده است که این فیلم انقدر مهجور باقی مونده که یه زیرنویس فارسی براش پیدا نمی شه. اگه خواستید دانلود کنید دو زبانه دانلودش بکنید و اونجاهایی که دوبله نشده رو با زیرنویس انگلیسی تماشا بکنید. حیف من دو زبانه اش رو دانلود نکرده بودم :( دوبله فارسیش خوبه. طنزش قشنگ دراومده. این فیلمو قبلا تو تلویزیون دیده بودیم و تماشاش یه جور خاطره بازی بود. حالا داستانش: دو نفر عاشق هم می شن و دختر باردار می شه؛ پسر بچه رو نمی خواد و دلش می خواد تو کاری که می خواد واردش بشه موفق بشه بنابراین دختر میذاره می ره و بچه رو نگه می داره؛ بچه به دنیا میاد ولی به یک بیماری نادر به اسم پروجریا (پیری زودرس) دچاره که در واقع یه جور جهش ژنتیکیه! این بچه ها عموما تا سیزده چهارده سالگی می تونن زنده بمونن و آرو دوازده سالگی رو رد کرده...

خیلی فیلم قشنگ و غم انگیزیه. کی اولش می تونه حدس بزنه که آرو همون آمیتا باچانه :/ فقط دقیق که بشی چشماش لوش می دن. آمیتا تو این فیلم پسرِ پسرش آبیشکه! و اگه ماجرای این بیماری نبود می گفتم می خواستن در رابطه با ااستفاده از اون چیزی که آبیشک اون اواخر جلوی دوربینا اعتراف کرد، فرهنگسازی بکنن :/ تیتراژ ابتدایی بسیار جالب و متفاوته... جایا همسرِ آمیتا و مادرِ آبیشک اسم تمام عوامل فیلم رو می خونه و در واقع تولید کننده فیلم هم خودشونن.

                    

Heartbeats 2017: اونایی که رقص و بالاخص هیپ هاپ دوست دارن دستا بالا! برید ببینینش ولی باید بگم که برا اینم یک! دونه زیرنویس فارسی پیدا نکردم. شاید یه روزی برا تمرین انگلیسی، خودم دست به کار شدم. فیلم جالبیه به شرط اینکه رقص دوست داشته باشید. و اما داستان: یه خونواده آمریکایی برای یه جشن عروسی به هند دعوت می شن. دختر خانواده یه دنسر هیپ هاپه که خونواده اش با این کارش مخالفن. اونا به هند میرن و دختر اونجا با گروه رقصی همراه می شه که برای رقص جشن عروسی تمرین می کنند و خب با سرگروه اون گروه یه احساساتی رد و بدل می شه... قیافه دخترک رو خیلی دوست داشتم. بسیار زیبا بود. پسرک فیلم هم همینطور. این صحنه پایین یکی از چشم نوازترین سکانس ها ی فیلم بود.

رو یکی از پوسترای فیلم نوشته: Every beat brings them closer 

   

۴ نظر ۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۰:۲۲
مهناز

Rab Ne Bana Di Jodi 2008: به واسطه یه اتفاقاتی یه دختری مجبور می شه که همسر یه پسری بشه و هر دو ناخواسته مجبور می شن تو همچین شرایطی قرار بگیرن. پسرک با بازی شاهرخ خان از اون بچه مثبتای روزگاره :) دخترک تو کلاس رقص ثبت نام می کنه و پسرک که واقعنی دخترک رو دوست داره با یه قیافه تغییر داده شده، با دخترک هم رقص می شه و تو این بین اتفاقات بامزه ای میفته و بالاخره پسرک انتخابو به عهده دخترک میذاره! فیلم جالبی بود. برای سرگرمی و خنده و تفریح فیلم خوبیه. بازی شاهرخ خان هم که بی نظیر بود. یه دیالوگ قشنگ داشت: من خدامو در وجود تو دیدم، برای همین عاشقت شدم؛ توام اگه خداتو در کسی ببینی، یعنی عاشقش شدی.

Badrinath Ki Dulhania 2017: به شکلی طنز از چند تا از رسوم هندی ها در رابطه با ارزش یک دختر و شیوه ای که باید در پیش بگیره و ... انتقاد می کنه. دخترک فیلم بسیار زیبارو بود. خیلی دوستش داشتم؛ آلیا بات. ولی خودِ فیلم معمولی و خیلی مواقع خسته کننده بود و فقط اونجایی که می خواستن برا خواهرش شوهر انتخاب بکنن، بی نهایت بامزه بود. تصمیم تاثیرگذار دختره واقعا رو مخم بود! نه اینکه تصمیمش اشتباه باشه، نه؛ فقط اینکه تو زمان بسیار نامناسبی عملیش کرد. 

Dear Zindag 2016: اصلا، حتی یک لحظه هم حس نکردم که دارم یه فیلم هندی می بینم! دیگه باید عادت کنیم که هندی ها هم عوض شدن، تغییر کردن. دخترک هی وارد رابطه های کوتاه مدت می شه و بعد خودش به شکلی گاها ناگهانی رابطه رو تموم می کنه! و ... سرانجام بعد از این تموم شدن ها و ناراحتی هایی که سراغش میاد تصمیم می گیره به یه روانشناس مراجعه بکنه. بازیگرای فیلم همون آلیا باتِ زیبارو و شیرین زبون بود به اضافه شاهرخ خان. بازم اون انتظاری که ازش داشتم برآورده نشد! اصلا تو پایان داستان چطور اون آدما همه کنار دختره قرار گرفته بودن؟! :/ دیگه زیادی غربی بود!

The Hundred Foot Journey 2014: یه خونواده آشپز هندی که مجبور شدن از هند برن، حالا به یه دهکده؟! فرانسوی رسیدن و پدر خانواده تصمیم می گیره که رستورانش رو درست روبروی یه رستوران فرانسوی باز بکنه...خوشم نیومد کلا.همون موقعی که جنگِ دو تا رستوران به اوجش رسیده بود یهو فروکش کرد! خورد تو ذوقم. پسرک هم نقشش رو اعصابم بود هم قیافش! فقط به خودش فکر می کرد؛ احترام چندانی هم برا پدرش قائل نبود یا من اینطور حس کردم.قیافه دختر فرانسوی رو خیلی دوست داشتم. 

Jab Harry met Sejal 2017: چقدرررر کسل کننده بود! داستان دختری هندی که برای تفریح همراهِ خانوادش تو یه کشور خارجی هستند و موقع برگشت متوجه می شن که حلقه نامزدیشو گم کرده و چون اون حلقه برای خانواده داماد خیلی مهمه مجبور می شه بمونه و بعد از پیدا کردنش برگرده و تو این مسیر راهنمای تور رو هم مجبور می کنه که همراهیش بکنه...و همه چی عوض می شه! خیلی بی مزه بود! شاید تنها نکته مثبتش جدای از بازی تقریبا همیشه خوب شاهرخ خان یه سکانس بود: از اول تا ابتدای اون سکانس. من فقط دیالوگ بولدش رو می نویسم:

- ما بدجور به هم نزدیک شدیم.

+ چی؟

- ببین سیجل تو باید یه روزی بری؛ قبلش هر اتفاقی هم بیفته. تو باید بری پشت سرتم نگاه نکنی!

بعد سیجل با خنده و مسخره بازی می گه:

+ این یعنی من شاید نرم؟! نه هری من زنی نیستم که نامزدم رو رها کنم و برم طرف کسی دیگه؛ تو نگران نباش.

- با شنیدنش قلبم شکست :/ ولی تو نادونی و راه طولانی؛ خیلی عاقلا تو این راه تو دام عشق میفتن و اشتباهی می کنن که زندگیشون رو نابود می کنه.

و آخر همون سکانس هری به سیجل می گه: خواهیم دید امیدوار!

هری یه مرد با تجربه است ولی سیجل خیلی به خودش مطمئنه! اما وقتی قبول می کنی به یکی متعهد باشی باید یه حد و مرزهایی هم مشخص بشه برات! وقتی این حد و مرزها رعایت نمی شه کم کم اسمش می شه خیانت! که به نظرم توی "هرگز نگو خداحافظ" به بهترین نحو نشون داده می شه!

The Lunchbox 2013: ظرف غذایی که زن برای مردش پخته، اشتباهی به دست یه نفر دیگه می رسه و نامه نگاری های بین این زن و مرد غریبه ادامه پیدا می کنه... ابتدا راجع به غذا حرف می زنن و بعد راجع به تنهایی هاشون و ... دوستش نداشتم. فضا تیره و تار بود، به غیر از غذاها که خب نیاز فیلم بود ربطی به پسندیدن یا نپسندیدن من نداره :/ بعد اینکه رابطه ای که به انتها رسیده باید کامل تموم بشه بعد به فکر یه شروع بود و خوشم نیومد. یه دیالوگ مدام تو فیلم تکرار می شد اگه درست یادم باشه: قطار اشتباه ممکنه تو رو به مقصد درست برسونه! این چه دیدگاهیه؟! ://// پایان بازش بیشتر عصبیم کرد تازه چند تا هم نقد براش نوشتن و کلی بَه بَه کردن؛ فیلمبرداریش کار سختی بوده . بازیگراش عالی بودن؛ عرفان خان وقتی با اون چهره ی عبوسش یه لبخند می زد، تماما می درخشید؛ اون سکانسش خیلی خوب بود. بعد راجع به این سیستم توزیع غذایی تو بمبئی هم آشنا شدم؛ خیلی جالب بود غذاهای گرمو هر روز از خونواده کارمندا می گیرن و به دستشون می رسونن!  یه دیالوگ خوب داشت و اگه درست یادم باشه این بود: ما چیزایی رو از یاد می بریم که کسی رو نداریم در موردش باهاش صحبت کنیم.

اگه خواستین فیلمی محض خنده و تفریح ببینید، همون اولی رو ببینید و یه کم بخندین :)

                  

۴ نظر ۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۹:۳۴
مهناز

داستان درباره زنی متاهل به نام سولوئه که پدر و خواهرهاش مدام تحقیرش می کنن اما اون اصلا به این صحبت ها توجهی نمی کنه و ادامه می ده! سولو مصمم تر از این حرفاست. (این اخلاقشو دوست داشتم!) بعد سعی می کنه یه شغل برا خودش دست و پا بکنه و پاش به یه دفتر رادیویی می رسه...

حالا جدای از اینکه کارش یعنی در واقع اونجوری که قرار بود کار رو پیش ببره دوست نداشتم و مطابق با فرهنگ ما هم نیست و حتی پذیرشش برای یه هندی هم راحت نیست اما ویدیا بالان بی نهایت خوب نقشش رو بازی کرده بود و بسیار بامزه بود. کلی باهاش خندیدیم و حالمون خوب شد. ولی چقدر ویدیا تپلی شده. تو این فیلم منو یاد یکی از همکلاسی های دوره دانشگاه مینداخت. اون مدیر ایستگاه رادیویی هم خیلی شیک لباس می پوشید! کلا از اون فیلمائیه که نگهش می دارم و دوست داشتنی بود. دیگه فقط دو تا فیلم هندی مونده که ببینیم! حالا از اونایی که خوب نبودن هم خواهم نوشت! بذار ببینم اون دوتا جزو کدوم دسته میشن. اصلا فکر نمی کردم تو فیلم هندی هایی که دانلود کردم دسته بدها به خوب ها بچربه! موقع دانلود این فیلم تردید داشتم ولی چون شخصیت اصلی یه خانوم بود، گفتم حالا بزنم ببینم چی می شه و خوشحالم از انتخابم! هندی ها هم دیگه داستان هایی می سازن که محورشون یه خانومه :) و خب پیشنهادش می کنم.

اینم یه آهنگ شادِ گوش نواز از همین فیلم. در واقع آهنگشو گذاشتن و زن و شوهری با هم رقصیدن و ادا در آوردن :دی

یه جایی از آهنگ می گه: ملکه من باش. منم شاه جهانت می شم و یه تاج محل دیگه برات می سازم :)

دریافت

                

۴ نظر ۰۹ تیر ۹۸ ، ۲۱:۱۸
مهناز

فیلم درباره زنیه که تحت تاثیر شرایطی که براش پیش میاد، تصمیم می گیره تغییر بکنه. شاشی یه کار کوچیک خونگی داره و مدام توسط شوهر و حتی دختر کوچیکش تحقیر می شه و مورد تمسخر قرار می گیره چون انگلیسی بلد نیست و یا شاید چون از نظر اون ها زن مدرنی نیست! اما در واقع ساشی یادش رفته خودش رو دوست داشته باشه. همین! یه جمله ای هست که می گه برای اینکه بقیه بهت احترام بذارن اول باید خودت به خودت احترام بذاری.

اگه دوست دارید یه فیلم حال خوب کن ببینید، اینو حتما بذارید تو لیستتون؛ نسخه زبان اصلی رو ببینید.

        

            + سری دیوی زیبارو که تازگی ها تو پنجاه و اندی سالگی به شکلی مبهم زمینو ترک کرد :(

۷ نظر ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۹:۰۲
مهناز

        

اوایل فیلم تو یه سکانسی گفته می شه: هرگز نگو خداحافظ؛ با گفتنش امیدها برای دیدار دوباره می میرند!

داستان فیلم راجع به ازدواج هاییه که موفق نبودن و همین باعث به وجود اومدن روابطی خارج از چهارچوب ازدواج می شه.  خب همون طور که متوجه شدید فیلم راجع به خیانته. افرادی که به واسطه شرایط مشابهی که دارن به هم نزدیک می شن!

 این فیلم تو اون سال دومین فیلم پرفروش هند تو خارج از هند بوده. همه بازیگرا نقششون رو فوق العاده بازی کردن و با این که فیلم مال خیلی سال قبله اما تازگیش رو حفظ کرده. نقطه ضعف فیلم شاید همون پایان تا حدّ زیادی هندیش باشه ولی در کل فیلم خوبی بود. هر چند نقش آمیتاباچان یه جوری بود. از شاهرخ و آبیشک هم انتظارِ قبولِ بازی تو بعضی سکانس ها رو نداشتم!!! هنوز که هنوزه از صحنه های نامناسب فیلم تو شوکم! فیلم هندی و این صحبتا! فیلم حدودا سه ساعته و یک ساعت ابتداییش رو فقط خندیدم بی نهایت بامزه بود. البته خیلی وقتا شوخیهاش مناسب هم نبود.

۷ نظر ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۵
مهناز