و بالاخره و بالاخره بعد از یک سال پوشه فیلم ها رو خالی کردم؛ دیدمشون و تموم شد :)))
What Happened to Monday 2017: تعداد جمعیت روی زمین روز به روز داره بیشتر می شه و دولت برای جلوگیری از این روند، داشتن بیشتر از یک فرزند رو ممنوع می کنه و فرزندهای بیشتر رو از خانواده ها می گیره... زنی به شکلی غیرقانونی هفت فرزندش رو به دنیا میاره!
یک ایده و داستان خوب با یک بازیگر خوب تر که از پسِ هفت تا شخصیت متفاوت بر اومده و اصلا به آدم این حسو نمی ده که با یک بازیگرِ ثابت طرفه! اما به نظرم با سکانسی تمام فیلم به گند (با عرض معذرت) کشیده می شه! من واقعا نمی فهمم یه سری صحنه ها چرا باید باشن وقتی حتی در خدمتِ داستان فیلم هم نیستن و اصلا با اشاره ای می شه ازش رد شد!
یک چیز دیگه اینکه راهکار دیگه ای می تونست برای کنترل جمعیت به کار گرفته بشه که اصلا بچه ای متولد نشه! تا اینکه بخوان مثلا بچه های اضافه تر رو از خانواده ها بگیرن؛ چون در ابتدای فیلم هم اشاره می شه که به خاطرِ اصلاح ژنتیکیِ محصولات و یک سری عوامل دیگه اکثرا مادران چند قلو به دنیا میارن!
یا مثلا اصلا ما نمی فهمیم اون دیوارِ جدا کننده دقیقا چرا هست؟
سکانس تکان دهنده اش هم تصمیم سخت پدربزرگه بود! کاری که مجبور بود انجامش بده!
me before you 2016: من متوجه نمی شم چرا وقتی محو زیبایی یک بازیگر می شن شروع به تعریف ازش می کنند :/ واقعا نمی فهمم! تازه تو نقد و معرفی هایی هم که خوندم نقطه قوت فیلم رو بازی همین بازیگر می دونند! تو این فیلم تصنّع از بازی امیلیا کلارک همینطور شُرشُر می باره! انقدر که از این تصنع و لوس بازی و اداهای بی جای صورت، حالت تهوع بهم دست داد. به تنهایی تمام فیلمو نابود کرده :دی به نظر من این بازی کردن نیست؛ این زور زدن برای بازیِ یه نقشه! این فیلم هیچ چیزی نداره به غیر از رنگ و لعاب و یک فیلمنامه اقتباسی!
به نظرم می شه اسکارِ فاجعه رو با کمال احترام به این فیلم تقدیم کرد: "توجه توجه... دیدن این فیلم برای چشم های نازنینتان ضرر دارد"!
The intouchables 2011: چندین بار دوبلهشو دیدم و با اینکه دوبله خیلی خوبی داره اما دیدن زبان اصلیش یه لطف دیگه داشت. اگه ندیدینش و دنبال یه فیلم خوب تر از خوب هستید که زودتر دست بجنبونید و یه کم حس خوب بگیرید ازش؛ انقدر که این فیلم ماه و خورشیده :) درباره یه مردیه که طی یک اتفاقی فلج شده و مدام پرستار عوض می کنه؛ تا اینکه کسی با اومدنش نور می پاشه به زندگیِ سردِ این مرد؛ و اشتباه نکنید انقدر کلیشه ای نیست که پرستارش یک زن باشه و اینا عاشق هم بشن :/ ؛) داستانش اقتباسی از یک زندگی واقعیه.

The Mountain Between Us 2017: بعد از تیتراژ پایانی متوجه شدم که یک اثر اقتباسیه و گویا کتابش تو ایران هم ترجمه شده. راجع به دو نفره که پس از یک سقوط در یک کوهستان سرد و برفی گیر میفتن و تلاش می کنن که خودشون رو نجات بدن... روابط شخصیت ها تو سطح باقی مونده،دیالوگ ها هیچ کمکی به عمق دادن بهش نکرده! خودِ دیالوگ ها چندان قوی نیستن و من اصلا متوجه نمی شم چرا اسم هر رابطه ای رو عشق میذارن :/ حداقل یک زمینه سازی قوی هم برای این اتفاق، اتفاق نمی افته. همین جور یک دفعه ای :/ دیگه حرفی ندارم! معمولی بود.
seven 1995: شوکه کننده! قاتلی که بر اساس هفت گناه کبیره شکم پرستی، گناه، طمع، تنبلی، شهوت، غرور، حسادت و خشم دست به قتل های وحشتناکی می زنه! شاید بهتر باشه بگیم شکنجه هایی که منجر به مرگ می شه! و برای این کار کتابهایی رو اساس قرار داده از جمله کمدی الهی دانته!
می تونم بگم قاتلِ این فیلم از وحشی ترین ها و روانی ترین آدم هاییه که در یک فیلم شاهدش بودم. فیلمی که کتاب در اون نقش پررنگی داره اما نه نقشی مثبت! یادمه قبلا یه فیلمی دیده بودم که قاتل بر اساس یک کتاب جنایی، تمامی قتل هاش رو پی ریزی کرده بود و طبق اون پیش می رفت! خیلی اتفاق وحشتناکی می تونه باشه. بازی ها معرکه بودن. هم برد پیت، هم مورگان فریمن و هم خودِ شکنجه گر و اما پایان مبهوت کننده اش! فکر می کنم از اواسط داستان کمی قابل حدس بود.
The Curious Case of Benjamin Button 2008: داستان بچه ای که پیر متولد می شه و به مرور جوون می شه... گریم ها خیلی خیلی خوب بودن. ایده و داستان اصلی به نظرم بی نظیر بود. بازیگرا فوق العاده بودن و دیالوگ ها خوب. فقط انتظارم ازش بیشتر از اینی که هست، بود. ترجیح می دادم بیشتر از پرداختن به خوشگذرونی های دو شخصیت اصلی، یه کم راجع به واکنش بقیه نسبت به روندِ سنی بنجامین و احوالات خودش پرداخته می شد، مخصوصا اواخر داستان.
Passengers 2016: داستان راجع به ستاره پیماییه که قراره چندین هزار مسافر رو به یک سیاره دوردست و قابل سکونت منتقل کنه که این انتقال صد و بیست سال زمان می بره و برای این کار مسافرها توی یک خواب مصنوعی قرار داده شدند تا اینکه بر اثر یک اتفاقی یکی از مسافرها نود سال زودتر از موعد مقرر بیدار می شه.... و خب آیا تو می تونی تنهایی به مسیر ادامه بدی و سقوطت رو ببینی یا دوست داری دست یکی رو هم بگیری و با خودت بکشی پایین؟ و اصلا از کجا معلوم که اون دست، نجات دهنده ات نباشه؟! هوووووم؟! باید ازمسیر زندگی لذت برد یا تمام مدت نگاه و نگرانی رو دوخت به آینده؟!
می بینید داستان هیجان انگیزی داره ولی مشکل اینجاست که اون اواخر و با ماجرا و اتفاقات بعدش فیلم به یک سمت دیگه میره که اگه اینطوری نمی شد و اتفاقات دیگه ای می افتاد، قطعا نظرات مثبت زیادی دریافت می کرد ولی من دوستش داشتم حتی با وجود اون تصویر پایانی اغراق آمیزش! و ای کاش برای انتخاب یک نفر می رفت سراغ اطلاعات آدم ها نه اولین نفری که توجهش رو جلب می کنه!
یک فیلم علمی تخیلی که جنبه تخیلیش بر علمیش می چربید؛ جنیفر لارنس به نظرم فوق العاده بود.
آه.... و اون سکانس بار و مایکل شین :)... وقتی برای اولین بار دیدمش یاد سکانس مشابهی توی فیلم درخشش افتادم.
و سکانس جالب توجه استخر که خیلی خوب بود.

The Big Sick 2017: یک پسر پاکستانی عاشق یه دختر آمریکایی می شه! خوشم اومد و جالب بود!تقابل دو تا فرهنگ! با دید یک اثر اقتباسی از یک زندگی واقعی بهش نگاه کنید و از بازی ها لذت ببرید. اقتباسی از زندگی واقعی بازیگرِ نقشِ اولِ این فیلمه.

Mansfield Park 2007: خیلی حیفه که این فیلم حتی یک زیرنویس فارسی هم نداره! جدی خیلی خیلی حیفه :( مجبور شدم با زیرنویس انگلیسی ببینمش ولی خب چون اقتباسی بود و قبلا کتابش رو خونده بودم، کاملا در جریان بودم. اقتباس خوبی بود و دیدنش چسبید؛ دلم برای کتابش و حس لطیف و ملیحی که موقع خوندنش داشتم، تنگ شد.
انگار جین آستین این کتاب رو بر اساس این بیت شعر نوشته باشه:
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم/ یاااار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
:)

The Shape of Water 2017: ایده اش خوب بود اما منم مثل خیلی های دیگه موندم که چرا این فیلم اسکار گرفته :/// به نظر من یک اثر فانتزی هم می تونه از یک منطق روایی پیروی بکنه حتی اگرم اینطور نباشه نباید ابن بی منطقی توی ذوق بزنه! بعضی حوادث داستان واقعا توی ذوق می زد و از اون طرف هم سکانس های مزخرفی داشت که من باز نمی فهمم اگه نبود مثلا چه مشکلی برای فیلم پیش می اومد :/ اصلا خانوادگی نیست.حتی پیشنهادی هم نیست. این همه فیلم خوب هست، این همه فیلم فانتزی خوب. می شه به جاش چهار پنج بار ادوارد دست قیچی رو دید و هر بار لذت برد به جای این که حس کسالت و بی حوصلگی بهتون دست بده. فکر می کنم اسکارش بیشتر به خاطر پایانش باشه!
داستانش برمی گرده به دوران جنگ سرد میان آمریکا و روسیه. آمریکایی ها موجودی رو کشف کردن و دارن روش تحقیقات انجام می دن و چون به نتیجه می رسن که بهتره از بین ببرنش، یکی از خدمتکارها که رابطه عاطفی با این موجود برقرار کرده، سعی می کنه بهش کمک کنه....
به هر حال فیلم دیدن سلیقه ایه شاید شما دوستش داشتید!
The miracle worker 1962: به این می گن فیلم. فیلمی که بعد از گذشت حدود شصت سال هنوز تازگی و جذابیتش رو حفظ کرده. این فیلم همه چیز داره؛ داستان خوب و در عین حال پیچیده، جذابیت، بازی های درخشان و ....
فیلمی که روی روایتش متمرکزه، خوش ساخته، متاثر کننده است و معرکه ظاهر می شه. می شه بارها و بارها دیدش و هر بار غرق لذت شد.
هر دو بازیگر زنش اسکار بهترین بازیگر زن نقش اصلی و فرعی رو با این بازیهای درخشان بردن.

the artist 2011: یک فیلم صامت فرانسوی درباره مردی که بازیگر نقش اول فیلم های صامته و وقتی سینما به سمت ناطق بودن پیش می ره نمی تونه این تغییر رو بپذیره...
فقط اینو بگم که برنده پنج تا جایزه اسکار بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر مرد، موسیقی متن و طراحی لباس شده... دیگه تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل :)))
من به غیر از چند جا که حس کردم کش دار و حوصله سر بر شده، لذت بردم از فیلم. چندین و چند سکانس دوست داشتنی و کم نظیر داشت که مطمئنم شما هم از دیدنش لذت می برید. با یک پایان دلپذیر و بازی های عالی مخصوصا بازیگر مرد که معرکه کمه برای توصیف بازیش فقط درخشندگیش رو موقع خندیدنش ببینید!

The pianist 2002: چنان غصه دارم کرد... چنان که....
فقط بذارید حسم رو از دیدنش بگم؛ انگار که با دیدن هر سکانسش چاقو رو توی قلبت فرو کنن و بذارن همونجا بمونه و بعد با سکانس ناراحت کننده بعدی درش بیارن و تو نقطه سالم بعدی فرو کنن و تا آخر فیلم برای قلبت دیگه نقطه سالمی باقی نمونده باشه!!!
و بعد دلت بسوزه که چرا هیچ پناه و پناه گاه و سرزمینی نداشتن و بعدتر با خودت بگی چرا الان دارن برای به دست آوردن سرزمینی همون ظلمی رو می کنن که دیدن.
فیلم سه تا اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی، کارگردانی و بازیگر مرد رو برده. اگه توانایی دیدن سکانس های ناراحت کننده رو ندارید، که نبینید ولی گاهی دیدن چنین فیلم هایی لازمه.
کاش آدم ها همیشه انسان باقی بمونن. تحت هر شرایطی.
این هم یک اثر اقتباسیه؛ داستانی از زندگی یک پیانیستِ لهستانیِ یهودی در زمانِ اشغالِ لهستان توسط آلمان در بحبوحه جنگ جهانی دوم (جمله طولانیی شد می دونم :) و از لحاظ زبانی هم کلی ایراد بهش وارده که بی خیالش می شیم.)

(Le notti bianche (white nights 1957: اقتباس ایتالیایی شب های روشن. خوب بود یعنی ارزش یک بار دیدن رو داره و فکر نمی کنم بخوام یکبار دیگه هم ببینمش. به نظرم اقتباس ایرانیش خیلی بهتر و دوست داشتنیه و من اون اقتباس رو می پسندم.
rebecca 1940: اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی رو برده. دو بازیگر نقش اصلی بسیار دوست داشتنی بودند و تصور کنید یکیشون قبلا نقش آقای دارسی رو بازی کرده و یکی جین ایر رو ^_^ کلا فیلم رو دوست داشتم البته تصمیمم بر این بود که بعد از خوندن کتابش ببینمش اما چون معلوم نبود کی بتونم بخونمش و از طرفی داشتم پوشه فیلما رو خالی می کردم دیگه دیدمش. الان بیش از پیش دلم می خواد رِبکا رو بخونم.
د 
War and peace 1956: و اما آخرین فیلم؛ کلا چون هیچ تصمیمی مبنی بر این نداشتم که کتابش رو بخونم، گفتم حداقل فیلمش رو ببینم داستان رو ندونسته از دنیا نرم :دی بسیار دلچسب بود با وجودی که سه ساعت و نیم بود. البته یک مقدار صحنه هایی که مربوط به جنگ بود کشدار بود ولی در کل خوب بود با یک عالم دیالوگ های جذاب و بازی های دلپذیر؛ و یک نکته دیگه این که بازی آدری هپبورن از خودش قشنگ تره ^_^ یعنی فقط چهره ی زیبا نداره، بازیشم دلچسبه.
آآآخ آاااخ آااااااخ فقط یه نگاه مقایسه ای تو آی ام دی بی بین امتیاز این فیلم با "من پیش از تو" بکنید تا آه از نهادتون بلند بشه ://// و دیگه به آی ام دی بی اعتماد نکنید!آاااااااه خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا....

چقدر فیلم اقتباسی هست و چقدر فیلم های قدیمیِ دوست داشتنی وجود داره. حیف اون بازیگرا نبود؟!
الان دیگه فقط یه مینی سریال دارم برای دیدن و بعدش هم میرم سراغ چند تا سریال کره ای و بعد اگه عمر و اشتیاقی باقی بود و نت داشتم میرم سراغ دانلود بقیه لیستم که حدودا چهل تاست!