شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۱۵۶ مطلب با موضوع «از همه چیز و همه جا» ثبت شده است

+ آقا حالا که قضیه کراش و این بحث ها این روزا داغه. بذارید بگم که من رو این دو نفری که گزینه های سرمربی گری تیم ملین، یه جورایی کراش دارم؛ منظورم خوزه و یورگنه :)))) ولی جدی از رفتن کیروش ناراحت شدم. شاید تنها سرمربی تیم ملی بود که رفتنش ناراحتم کرد. طفلی تو ایران پیر شد!!!

+ خوبه که نود دوباره قراره رو آنتن بره :)

+ جشنواره فجر  بیشتر از این که منو یاد فیلم بندازه، یاد شوی لباس میندازه!

+ دیگه خندوانه و رامبد و جناب خان هم نباشن تلویزیون چیزی برای ارائه نداره، چقدر زود قراره دیگه نباشن! 

+ این گریم سریال بچه مهندس2 چقدرررر افتضاحه اون از کبودی دور چشم که کلی سایه بنفش و یاسی زده بودن فکر می کردن گریم کردن اینم از سوختگی صورت یکی از شخصیت ها که هر سکانس، یه شکلِ دیگه است :/ داستان فیلمم که دیگه نگم:/ حیفِ فصل اول نبود! این ماجرای عشق و عاشقی جواد واقعا رو مخمه!!!!

+ بالاخره بینوایان 2015 رو که سه چهار سالی بود، داشت خاک می خورد رو نشستیم دیدیم که ای کاش میذاشتیم هزار سال دیگه هم خاک بخوره. واقعا دو ساعت و سی و چند دقیقه برای یک فیلم خیلی زیاده اونم فیلمی که حوصله سربر بود و جذابیت آنچنانی نداشت و تازه کاملا هم موزیکال بود. دیگه از صحنه ها و لباس های مبتذل نگم بهتره! البته که خیلی با موزیکال بودنش مشکلی نداشتم ولی بعضی قسمت های فیلم کاملا اضافی بود، هر چند اقتباسی باشه! شاید یکی از نکات مثبت فیلم بازی خوب جک هیومن بود و تمام!

+ عطیه میرزاامیری تو کانالش گفته بود بیاین از سه تا چیزی که بقیه دوست دارن و خودمون نه بگیم. من می گم: چاووشی، زیتون، والیبال! فعلا اینا به ذهنم رسید!

پریشب تو سریال خط تماس که تقریبا می شه گفت نمی بینم، بس که تو این مدت فیلم و سریال انقلابی به ملت تحمیل می کنن! یکی از شخصیت های فیلم یه نوار کاست گذاشت و یهو ترانه معروفی پخش شد؛ فکر کردم حتما بی کلامشه و الا که شبکه ملی و این صحبتا؟!! 0_O ولی بعد دیدم نه حسن گلنراقی واقعا داره می خونه :))) درسته آهنگه تو پس زمینه بود و شخصیت ها داشتند هی دیالوگ می گفتن ولی من حواسم فقط پرت ترانه مرا ببوسِ حسن گلنراقی بود که یهو وسطش آهنگ قطع شد و یکی از اون سخنرانی های قبل از انقلاب پخش شد :دی قضیه استتار و این صحبت ها بود ؛) ولی من بی جنبه بازی در آوردم و بقیشو با صدای تقریبا بلند خوندم [آیکون خنده شیطانی :)]

 با هم گوش کنیم.

 

دریافت

۷ نظر ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۳۳
مهناز

داشتم راجع به تسلیم و رضا فکر می کردم. به اینکه ممکنه تو شرایط و اتفاقاتی که برامون پیش میاد، یه وقت هایی فکر کنیم واقعا راضی هستیم به رضای خدا. این مقام، مقام والائیه که مطمئنا ازیک ایمان محکم نشأت می گیره.داشتم فکر می کردم شده که همچین حسی داشته باشم؟!! جوابش مثبت بود اما با خودم گفتم من واقعا راضی بودم یا تسلیم! بعضی ها ممکنه بگن این دو تا مقام یکین ولی خب به نظرم اینطور نیست اکثرا برامون پیش اومده که رضا رو با تسلیم اشتباه گرفتیم. ممکنه تسلیم باشیم اما راضی نه ولی ممکن نیست راضی باشیم و تسلیم نه. به عبارت دیگه هر انسان راضی به رضای خدایی، تسلیمم هست ولی برعکسش همیشه صادق نیست!

 

۳ نظر ۰۵ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۱۶
مهناز

داشتم فکر می کردم کتابهایی مثل شاهنامه و لیلی و مجنون و خسرو وشیرین و نوشته های عبید زاکانی و گلستان و بوستان و کتابهایی از این دست که اگه بخوام اسم ببرم یه طومار میشه، اگه در زمانی که هستیم نوشته می شدن، نصفشون هم به زووووووووووووور به دست نسل بعد می رسید؛ البته حداقل نصف جذابیتشون رو هم از دست می دادن و تبدیل به آثاری تکه پاره می شدن و شاید خیلی هم ارزشی نداشتن.  باور کنید همین طور می شد!حتی به اشعار حافظ هم رحم نمی کردیم!!!!!! 

ما استااااااد سان*سور کردنیم. 

(اصل مطلبو گفتم. خواستید چند سطر پایانی رو هم بخونید ولی بقیه اش پرحرفی و غر زدنه  ^_*)

مثلا فیلم هایی که پخش می شن، جوری سانسور می شن که حتی گاهی نقش شخصیت های فیلم و داستان فیلم هم عوض می شه!!!!  تو همین سریال مینو  که اخیرا پخش شد کل صحنه های خشونت فیلم، که بازسازیِ تا حدِ زیادی نزدیک به واقعیت بوده، حذف شده؟! چرا؟!! چون استدلالشون اینه که نشون دادن خشونت بیش از حد چه فایده ای داره؟!!! در صورتی که شما تو این قسمت های فیلم دارید تاریخ رو بازگویی می کنید!!!!! نمی تونید خشونت موجود رو تا حد خیلی لطیفی پایین بیارید که! تازه خشونت های یه سریال ایرانی چی می تونه باشه مثلا!!!!! می تونست فیلم بهتری باشه اگه این حذفیات نبود.

یا مثلا تو همین سریال اوک نیو که ملت می بینن فکر می کنن دختر کاااااملا عاقلی بوده که بقیه رو حالا به هردلیلی اذیت نمی کرده!!! :دی ، خودکشی دو شخصیت منفی فیلم نشون داده نمیشه و تو فیلم گفته می شه به خاطر ترس و توهم مردن :دی ما هم که مثلا ... هستیم و نمی فهمیم. بلی خودکشی درست نیست ولی اگه یه کم درایت به خرج بدن متوجه می شن که دو شخصیتِ بدِ فیلم این کارو کردن! یا مثلا ضجه زدن یه پسر به خاطر مرگ مادرش چیه که سانسور می شه! یا افتادن یه مادر به پای پسرش برای بخشش و ... چیه که باید حذف شه. یا غذا خوردن یه پسر و دختر تو یه فضای عمومی!!!

شما فقط یه قسمت از سریال سرنوشت رو هم دوبله و سانسور شده اش و هم بدون سانسورش رو ببینید تا متوجه بشید که چه چیزهایی رو حذف می کنن. می تونید یک ساعتِ تمام بخندید :/

دوست دارن ملت با یه فیلم غم انگیزِ اشک درآر ببینن یا صحنه های اکشن لطیف حتی به امور فانتزی و خیالی هم رحم نمی کنن :دی 

این عزیزانِ من :دی نمی فهمند که سریال های کره ای عموما یک ساعت و سه یا چهار دقیقه هستن. بلی ! و حدود بیست دقیقه از هز قسمتی حذف می شه. مهم نیست اون قسمت یه سکانس عاشقانه باشه، نه اصلا. چون تایم سریالی که دوستان برای ما ملت در نظر می گیرن عموما چهل و پنج دقیقه است پس هر سریال خارجی که قراره پخش بشه باید تایمش همین قدر باشه و وقتی نیست مشخصه که باید قسمت های اضافه به نظر خودمون حذف بشه. چی از این واضح تر  ؛)

بلی دوستان ما چیزهایی رو باید ببینیم، گوش بدیم، بفهمیم، متوجهش شیم و انجام بدیم که عزیزان می خوان. هر کارو نظر و عقیده ای جز این، مخالف عقایدِ درست ایشان و حتی مخالفِ اسلامه.

خلاصه که وقتی می گن ماست سیاهه بحث نکن و تمام :دی

فقط بذار تو عوالم خودشون خوش باشن :) ؛) :دی

۹ نظر ۰۳ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۵۹
مهناز

شاید اسم سرخپوستی من، "همیشه در انتظارِ یک معجزه" باشه!!!

۷ نظر ۲۸ دی ۹۷ ، ۱۶:۱۴
مهناز

هر چند من به شخصه این جور شب ها و این بهانه ها رو برای به شکل متحدگونه دور هم جمع شدن دوست دارم ولی اینجور که تو تی وی و فضاهای مجازی و اینا می گه خیلی مرسوم نبوده؛ یا تو همه جا و همه قشری مرسوم نبوده. مثلا مادربزرگ من می گه والا قدیما از این چیزا نبود که... یه عید داشتیم که با شوق و ذوق به استقبالش می رفتیم!!

 ملت با این وضع اقتصادی برا خرید آجیل صف می بندن که هر جوری هست یلدا باید با آجیل برگزار شه :/ خیلی خجسته ایم!

۱۰ نظر ۰۲ دی ۹۷ ، ۱۲:۳۵
مهناز

تا حالا به خودِ کلمه ی غمگین توجه کردین؟!  یه صفت مرکب که از غم به اضافه آگین (:گین) تشکیل شده. غم‌آگین؛ یعنی آغشته به غم، پر از غم... وقتی بهش دقت می کنید، می بینید این کلمه بار معناییش خیلی بیشتر از اون چیزیه که به نظر می رسه :(

کلمات مشابه: اندوه‌گین، خشم‌گین...

۸ نظر ۲۷ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۸
مهناز

خدایا شکرت بابت تمام نعمت هایی که یادمون رفته بابتش شکرگزار باشیم.

۳ نظر ۲۰ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۵
مهناز

واقعا نمی فهمم انگار تو این جامعه فقط کارمندها زندگی می کنن که هر وقت وضعیت اقتصادی بد می شه بیست درصد افزایش حقوق می گیرن. اون وقت بقیه هم همین که تو این جامعه نفس می کشن کافیه!!!!

بابا به این فکر کنید که کارمندها حقوقشون ثابته و حداقلش اینه که متوسط حقوق جامعه رو دارن، عیدی هاشون هم که همیشه به راهه! بعد شما یه راننده رو در نظر بگیر که تو همین جامعه و با این وضع بد اقتصادی بدون درصدی افزایش کرایه و سه چهار برابر شدن قیمت تمام قطعات اتومبیلش باید خرج خانواده اش رو هم تامین کنه در عین حالی که تمام مواد غذایی هم با افزایش قیمت سه چهار برابری روبه روان. 

یه بچه هم دیگه اینو می فهمه! بعد می شینن به جای فکر کردن به این مسائل، لطیفه تعریف می کنن و می خندن و با وقاحت تمام توی دوربین زل می زنن و می گن همه چی روبراهه!

۶ نظر ۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۴۰
مهناز

نمی دونم راسته یا نه فقط شنیدم که یه طرحی توسط نود و چند تا نماینده آماده شده مبنی بر اینکه کسایی که تو پیامرسان ها کانال دارن یا می خوان کانال بزنن باید مجوز بگیرن!!!! عجیبا غریبا!

اینجوری پیش بره پس فردا هم می شینن درباره طرح مجوز برای وبلاگ ها تصمیم گیری می کنن!!!!
یعنی چی واقعا؟!!!!!!!!!!!
0_o
۶ نظر ۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۴
مهناز

چند روزیه فقط به آیه‌ی 33 سوره عنکبوت برمی‌خورم:

نترس و غمگین مباش؛ ما نجاتت می‌دهیم.

 

باید دلم قرص شه!

۸ نظر ۱۷ آذر ۹۷ ، ۱۷:۱۹
مهناز

می گن که زندگی کردن با زنده بودن فرق داره و از این دست...

 

هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی

از این زمانه دلم سیر می شود گاهی!*

* نمی دونم شاعرش کیه؟!

 

ختم سخن اینکه: وحشی بافقی می گه:

آزاد کن ز راه کرم گر نمی کشی      ما را چه بی گناه گرفتار کرده ای!

۳ نظر ۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۹:۰۹
مهناز

قدرت امید رو هیچ وقت دست کم نگیر!

۷ نظر ۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۴:۲۹
مهناز

دیشب خیلی شب بدی بود؛ یه ربع می خوابیدم، نیم ساعت بیدار بودم! یه ربع خواب نیم ساعت بیدار و این توالی تا خود صبح ادامه داشت. تو اون یه ربع هم انقدر نفس هایی که به زور می کشیدم، صدادار بود که سرسام گرفتم... تا به حال سابقه نداشته سرما بخورم و به این شکل وحشتناک خواب بر من حروم بشه!

الان هم با چشمهای ورقلمبیده نشستم پای کامپیوتر انگار زورم کردن :/
اگه از راه دهان نمی تونستیم نفس بکشیم دار فانی رو وداع گفته بودم خلاصه :/
گلویم خشک شده است. نقطه.
۹ نظر ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۰:۲۰
مهناز

+ چند روز پیش چنان شوتی به یخچال زدم که علاوه بر این که یخچال جابه جا شد گفتم دیگه این پا برای من پا نمی شه!!!!! خلاصه که دلم می خواست بشینم زارزار گریه کنم :( یعنی اون روزی که من خودمو به در و دیوار نزنم شب نمی شه. دیگه تو خونه ضرب المثل شدم! هم از این بابت هم بابت هوش و حواسم... یعنی داغونم... یه چیزی می گم یه چیزی می شنوید! امروزم که انگشتم موند زیر مبل و بین میله ی آهنی و پلاستیکی جاروبرقی!!!! سومی رو خدا به خیر کنه!!

+ دیروز بابت پیدا کردن وبلاگی که گمش کرده بودم، انقدر ذوق زده شدم که نگو. چقدر پست داره واسه خوندن؛ دارم می بلعمش :)))))

+ به غیر از کتابخانه ی سحرآمیز بی بی بوکن هییییییییییچ کتابی واسه خوندن ندارم! اینم چون برای نوجوانانه اونقدری که باید توجهمو جلب نکرده هرازچندگاهی چند صفحه می خونم ازش... تنبلم که نمی رم کتابخونه اونقدر که مهلتشو اینترنتی تمدید کردم! با اینکه دلم برای کتاب له له می زنه!

+ کشوی سیدی های قدیمی رو باز کردم و نصفشونو جدا کردم که بندازمشون دور! ذهن شلوغم داره آروم می شه. نمی دونید که دور ریختن چیزای به درد نخور چقدر از این لحاظ تاثیر داره. بعد این وسط ده بیست تا فیلم هندی هست که داریم مرورشون می کنیم به یاد عشق دوره نوجونی! انقدر عاشق فیلم های هندی بودیم که نگو... فیلم های هندی، بازیگرای هندی، آهنگ های هندی، رقصای هندی حتی مجله های هندی :) 

+ نمی دونم چرا اصلا حس نمی کنم امروز جمعه است! روزای هفته رو قاطی کردم :/

+ این سامانِ حوالی پاییز چقدررر ماهه آااااخه :)

+ خواجه می گه:

"الهی چون همه آن کنی که خواهی، از این مفلس بیچاره چه خواهی؟!!"

اینم که دیگه شنیدید:

"اگر بر هوا پری، مگسی باشی و اگر بر روی آب روی خسی باشی، دلی به دست آر تا کسی باشی!"

خب دیگه با خواجه خداحافظی کنید ؛)

۱۰ نظر ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۴:۲۷
مهناز

+ منچ بازی کنید؛ انقدر کیف می ده! تازه تاکید می کنه که قانون ها ساخته دست بشره و می تونه تغییر کنه؛ وقتی غلطه یا کارساز نیست. به همین سوی مانیتور قسم که به یه همچین نتیجه گیری فلسفی رسیدم ؛ همچین آدمی هستم ؛)

+ می گه سرم که درد می کنه، پفک می خورم خوب می شه.

تعجب می کنم ولی فقط از این بابت که منم از همین مسکّن استفاده می کنم :)))))))))

ولی گلی از دارویی به اسم لواشک بهره می برد :)

+ سن سنه نه نه نه سن سنه نه نه... جاجاری جاری جاری جاری باون... جاجاری جااااااااا جاری باون... جاااااری باون! 

وقتی گلی آهنگ هندی زمزمه می کند :))))

+ می گه آدم دستاتو که می بینه یاد دستای مادربزرگا میفته :///  و حتی 0_o

+ آقا منصفانه است رب گوجه فرنگی 5 تومنی، 15 تومن بشه!؟؟؟ نه واقعا؟!!!!!!  اصلا مگه غذای بی رنگ چشه؟! والا!

+ کسی می دونه این دونه های معطرِ داخلِ نقل، اسمش چیه؟!!!

+ خواجه عبدالله می گه: الهی چه عزیز است او که تو او را خواهی، ور بگریزد او را در راه آیی. طوبی آن کس را که تو او رایی، آیا که تا از ما خود که رایی؟!!!

(و وقتی خویشتن داری خویش را از دست می دهند، [ خواجه قربانت بروم، شوخیه، به دل نگیر ؛)] ) می فرمایند که:

الهی گفتی مکن و بر آن داشتی و فرمودی بکن و بگذاشتی... الهی اگر ابلیس آدم را بدآموزی کرد، گندم او را که روزی کرد...؟؟؟؟؟!!!!!! 

+ می خوام مثل اون روزی که هوس شعله زرد کرده بودم و خدا برام شعله زرد نذری فرستاد:))) غافلگیر بشم.... 

+ خدا غافلگیرتون کنه الهی... که خنده از رو لباتون محو نشه. آمین.

۸ نظر ۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۳۷
مهناز

1. تو ترکی یه ضرب المثلی هست که می گه: گوزل آقا چوخ گوزلیدی ویردی بیر چیچک ده چیخارتدی! حکایت بعضی از این روزهای گذشته است بر من :دی

2. دارم به انگلیسی، ترکی استانبولی یاد می گیریم، در حالی که از این ور دارم زبان انگلیسیم رو بهبود می دم!!! اونم از سایتی که خودش به انگلیسیه! عجیبا غریبا! امیدوارم وسط کار این روند رو رها نکنم! کاری که همیشه کردم و توش تبحر خاصی هم دارم :/

3. جناب وزیر به.داشت؛ آدمیزاد چقدر می تونه به نقطه ی حقارتِ محض نزدیک بشه! اینطور نیست؟!

 
4. نقاشی "جیغ" ادوارد مونک رو دیدید؟!!!! آدم با دیدنش یه جوری می شه! شاید واقعا وحشت رو حس می کنه! این نقاشی رو خیلی دیده بودم ولی اسمش رو نمی دونستم تا اینکه توی کتاب "قهوه سرد آقای نویسنده" اسمش رو دیدم و با سرچ، به یه تصویر آشنا رسیدم!

کلیک کنید

5. انیمیشن کوتاه بطری رو هم حتما ندیدید؟!! ببینید حتما؛ خیلی رمانتیکه! دلم کباب شد!

6. چشمامونو ببندیم و به طبیعت گوش کنیم: 

 

7. کسی از دستگاه موخوره گیر استفاده کرده تا حالا؟! جواب می ده؟!

8. "کاغذ باطله" هنوز می خونی اینجا رو؟

9. تو یه احادیثی اومده: کابوس هایی هم که می بینیم و باعث ترسمون می شه کیفر یه گناه هائیه که خدا نمی خواد بذاره این کیفرها بمونه برا آخرت! چقدر عجیب و جالب! برا همینه که می گم انگشت کوچیکه پا تصادفی نمی خوره به پایه مبل حتی! با مبل بیچاره کاری نداشته باشید. لبخند بزنیم به خاطر همچین کیفر کوچیکی :)

10. خواجه عبدالله انصاری چه قشنگ می گه:

الهی...کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در دو جهان تو را دارد، هرگز کِی تو را بگذارد... (جا داره که بگیم کـِــــــــی؟! :) )

11. حال دلتون خوش باشه تو این روزای پاییزی.

 
۱۱ نظر ۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۷
مهناز

بین انتخاب رنگ شال ها مردد موندم. حوصله ی سر کردنم ندارم تا ببینم کدوم رنگ بیش تر بهم میاد! بعد فروشنده نغز و حکیمانه می فرمایند که:

چرا دست دست می کنین خب ببینید کدومش بهتون میاد. خدا رو شکر هم خودتون اینجایید هم کله اتون :/

 و حالا نخند کی بخند! من و گلی انقدر خندیدیم که در افق محو شدیم و من هم اکنون از افق پست می ذارم.

کلا فروشنده ها اون روز انقدر عجیب و غریب و بامزه شده بووووووووووودن!

۸ نظر ۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۰۹
مهناز

- یکی نیست به بعضی ها بگه به خداااااا امر به معروف و نهی از منکر شرایطی داره که باید رعایت بشه. مثلا یکیش اینه که فردی که می خواد این کار رو بکنه احتمال بده که تاثیر گذار باشه. همه چی که الکی نیست.

مثلا فانتزیم اینه گشت ارشاد به من گیر بده :دی

۴ نظر ۱۵ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۲۰
مهناز

سکسکه گرفته بود خیلی از  روش ها رو امتحان کردیم: نفس های عمیق، نفس کشیدن تو پاکت، نفسو نگه داشتن، ماساژ یه قسمتی از مچ دست، جویدن حتی رازیانه و خوردن شکلات و ترسوندن و......... ولی تنها چیزی که باعث قطع سکسکه اش شد خوردن آلوچه ی ترش بود!! 

۳ نظر ۱۵ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۱۳
مهناز

تو خونه اشیا شهرت بازی بکنید، ما از اول به اسم فامیل، گفتیم اشیا شهرت :دی ما چند وقت به چند وقت بازی می کنیم کلی هم لذت می بریم و می خندیم. با این برنامه های مخصوص گوشی بازی نکنیدا رو کاغذ بنویسید و لذت ببرید. آخه کی می تونه بعد از پایان بازی گوشیشو پرت کنه سمت طرف مقابل :دی  ولی با کاغذ می تونید یه جنگ کاغذی تمام عیار رو شروع کنید. بله :دی

خلاصه که برای سه ساعت برق قطع بود و یکی پیشنهاد کرد بازی بکنیم. تا هشتاد درصد حروف الفبا رو هم بازی نکنیم ول کن نیستیم.

تازه کلی هم چیز یاد می گیرید؛

فکر کنید من نمی دونستم رنگ های چمنی و تمشکی و عدسیم وجود دارن. عجیبا غریبا :/

هنوز وسایل مصنوعی از ردیف اشیا خارج نشدند! :/

به هر چیزی توی قسمت غذاها یه "با نان" اضافه می کنن بعد همونو جلوشون بزاری به عنوان یه وعده غذایی نمی خورن :دی  گردو با نان، گوجه با نان، پنیر با نان :))))))))))))))))

خلاصه که از آخر اول شدم. همه اش هم سه نفر بودیم. بعد جالبه تو اسم شهرها هم شانسکی به یه اسم، آباد اضافه کن، حتما یه شهری به این اسم وجود داره :/ بعد من بندر گناوه رو نوشتم گناوه قبول نکردن، استدلالشون هم اینه که مگه ما به بندرعباس می گیم عبااااس :/

اون وقت تو قسمت حیوون نوشتن هیولا:////

بعد تو اسم شهر و کشور خارجی نوشته جاماسکا... آی خندیدیم :))))))))))) نگو چامائیکا رو ذهنش قاطی کرده!!

۱۸ نظر ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۲۷
مهناز