شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

رو دیدم و بعدش صمیمانه از چشمام معذرت خواستم! 

واقعا نمی‌فهمم چرا معروف شده و یا بهتره بگم برای چی انقدر ستایش می‌شه :/

حداقل اگه تصمیمی برای دیدنش دارید، اون اثر اولیه که اسم برگمان رو یدک می‌کشه ببینید که یه فایده‌ای هم برده باشید.

اسپویل❗

اولش از ازدواج موفق تک پارتنری شروع شد البته در کنار یک زوج رها در روابط؛ و آخرش به بلاتکلیفی شخصیت‌ها و تنوع‌طلبی و رها کردن خط قرمزها و اصول اخلاقی رسید و بعد نتیجه‌گیری اینکه جدایی اونقدرها هم که از بیرون به نظر می‌رسه آسون نیست!❗

سکانس‌های ایتدایی رو که بازیگران تا صحنه همراهی می‌شدن و بعد ۱،۲،۳ حرکت و فیلم شروع می‌شد، دوست نداشتم.

تنها سکانس‌هایی که دوست داشتم وقتی بود که در اواخر قسمت‌ها صدا و حرکات طبیعت رو نشون می‌داد؛ آرامش‌دهنده بود و انگار می‌خواست بگه هر اتفاقی هم توی زندگیت بیفته جهان قرار نیست به خاطر تو و برای تو از حرکت با‌یسته.

نمی‌دونم؛ کلا با سلیقه من جور نبود دیگه؛ هر چند گفتگومحوره.

🔞

۰ نظر ۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۰:۲۶
مهناز

مجازات و همزمان پاداشی که برای کیم‌شین در نظر گرفته شده اینه که عمر جاودانه داشته باشه و مرگ نزدیکانش رو فراموش نکنه (:گابلین بشه). تنها راه رهایی اون از این اتفاق، اینه که عروس گابلین رو پیدا بکنه تا بعد از کشیدن شمشیری که هنوز در سینه گابلینه، مرگ به سراغش بیاد.

گابلین حالا ۹۳۹ساله است تا اینکه با جی‌اون‌تاکی روبرو می‌شه که توانایی دیدن ارواح رو داره و ممکنه که عروس نام‌برده باشه :)

فیلم‌نامه، بازیگران، بازی‌ها و طنزش [من تا ابد می‌تونم به سکانس‌های طنزش بخندم؛ مخصوصا شوخی گونگ‌یو با شکسپیر و تماشای قطاری به بوسان🤣] عالی بود. پایان تقریبا خوبی داشت و کلا همه چیز سر جای خودش بود.

انقدر سریال زیبائیه که یکی از ده تا سریال کره‌ای محبوبم شد و قطعا پیشنهادش می‌کنم (+۱۵ و اگر که تعصب خاصی روی مذهب ندارید)

از اون فیلم هایی که قلب آدمو لمس می کنه.

اگه خدای بزرگ فقط سختی‌هایی بهت می‌ده که بتونی از پس‌شون بربیای، فکر کنم من رو خیلی دست بالا گرفته :|

 هر زندگی‌ حداقل یه بار توسط خدا لمس می‌شه؛ درست وقتی که داری از دنیا می‌کشی کنار اگه کسی برِت گردوند توی مسیر درست، اون می‌تونه وقتی باشه که خدا انتخاب کرده به ملاقات‌ات بیاد.

🔥شعله‌های آبی داغ‌ترین شعله‌ها هستن🌀

 

+ اصلا اولش متوجه نشدم ووکی همون فراری از قصره 🥺

۴ نظر ۲۳ خرداد ۰۱ ، ۱۲:۳۱
مهناز

فیلم‌نامه: معمولی

از بازیگرها شناخت چندانی نداشتم.

علت انتخابش برای تماشا: پوستر🙈🤣

نتیجه: خوشبختانه دوستش داشتم :)

[کلا حس ششم قابل اعتمادی دارم :))]

سریال درباره آدم‌ها و روابطه. داستان رابطه‌ها، ادامه دادن، ترک شدن، ترک کردن، تموم کردن و شروع دوباره یا گیر افتادن توی گذشته.

بُعد روانشناسی سریال، نقش پررنگ غذا، شخصیت اول مرد و خود بازیگرش❤️، رابطه عاطفی بین دو نقش اصلی و جو دوست داشتنی حاکم توی سریال رو پسندیدم. حس‌اش مثل وقتی بود که تازه شروع کرده بودم به دیدن سریال‌‌های کره‌ای :)

اشارات به:

 •فیلم صبحانه در تیفانی آدری

 •کتاب گتسبی بزرگ

 

غذای گرم علاوه بر بدن، قلب‌ رو هم گرم می‌کنه.

کلی کلمه وجود داره که می‌تونن احساسات رو توضیح بدن اما خیلی وقتا سخته کلمه‌ای پیدا کنی که احساساتت رو شرح بده چون برای خودت هم سخته که احساساتت رو درک کنی و سخت‌تر اینه که بخوای این احساسات رو برای دیگران هم شرح بدی.

ممکنه همزمان علاقه و تنفر رو با هم احساس کنی پس باید سخت باشه که متوجه بشی دقیقا چه احساسی داری و گذشته از همه، اینطور نیست که ندونی چه احساسی نسبت به خودت داری.

 

+اونجایی که هه کیونگ به جه هیوک گفت وو دوهی یه شی نیست که برنده‌اش بشیم، یه انسانه که قراره خودش انتخاب کنه😌

و اونجایی که کلمات مخففی که مراجع‌کننده نوجوونش استفاده می‌کرد و اون همگ بود و نمی‌فهمید یعنی چی😂

۳ نظر ۲۰ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۰۷
مهناز

یه دختر و دو تا پیرمرد هر کدوم توی طبقه‌ای از یه ساختمون بزرگ زندگی می‌کنند؛ وجه مشترک این سه نفر علاقه‌شون به پادکست‌های جنایی واقعیه. قتلی توی ساختمون اتفاق می‌افته؛ پلیس اعلام می‌کنه که این یک خودکشیه اما این سه نفر مدارکی دارن که ثابت می‌کنه این یک قتله و تصمیم می‌گیرن همین رو موضوع یه پادکست هیجان‌انگیز بکنند. 

یادم نمیاد قبلا توی ژانر کمدی-جنایی چیزی دیده باشم و این اولینش بود و باید بگم اگه خییییلی سخت‌گیر نیاشید، واقعا سریال فان، باحال و سرگرم کننده‌ایه. طنز داستان رو دوست داشتم. شخصیت‌ها جالب و بانمک‌اند و دو تا بازیگر اصلی خیلی خوبن. قسمت‌ها کوتاه‌اند و داستان سعی‌اش رو می‌کنه که توی مسیر خودش بمونه.

اولین اثریه که از سلنا گومز دیدم و فعلا نمی‌تونم نظر خاصی راجع بهش داشته باشم، چون نمی‌دونم چقدر از این جدی و کمی تا قسمتی نچسب بودنه مال شخصیته بود و چقدرش مال خود واقعیش.

من فکر می‌کردم فصل دومش هم اومده بیرون نگووو هنوز آماده نشده🤦‍♀ ولی قراره ببینمش :)

۸ نظر ۳۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۵۲
مهناز

ته گونگ شیل به خاطر اتفاقی که براش افتاده، می‌تونه ارواح رو ببینه. ارباب جوونگ هم بخاطر اتفاقی که در نوجوانی براش افتاده قدرت خواندن رو از دست داده و تنها چیزی که براش مهمه، پوله. اینا اتفاقی سر راه هم قرار می‌گیرند و ته گونگ شیل(ته یانگ؛ خورشید بزرگ) متوجه می‌شه که وقتی ارباب رو لمس می‌کنه، ارواح ناپدید می‌شن پس سعی می کنه بچسبه به ارباب :))

ایده سریال برای سال 2013 واقعا خوب بوده. با اینکه فعلا به سو جی ساب [مرد هندسی :) ] ایمان نیاوردم ولی بازیش تقریبا قابل قبول بود.

یک سری از داستان ارواح جذاب بود؛ مثل همونی که شیفته‌های زیبایی رو می‌فریفت،داستان پیانیسته و زنش، خود روح کنار سطل آشغال، روح قهوه خور، روح زن توی هتل، داستان کفش پاشنه بلند، عروسی روح ها، روح داخل عروسک ها، روح مادربزرگ نگران و یک سری هم معمولی بود یا بیش از حد بهش می‌پرداخت یا رهاش می کرد مثل بچه مرده، مادر همون بچه، روح هی جو، روح های آب، روح معشوقه تازه داماد و... و به نظرم هر چی به پایان داستان نزدیک می شدیم جذابیت این داستان ها کمتر می شد. 

فقط حیف که این سریال از اونایی بود که خیلی در حقش جفا کردم و بین قسمت‌هاش فاصله افتاد :(

در کل سریال متوسط رو به بالائیه و اگه کیدرامر هستید و ژانر سریال رو دوست دارید، ارزش دیدن رو داره.

✨می‌تونم کنار تو طلوع کنم؟✨ 

 

+ گو جو گفتن‌های سو جی ساب😅

+ و کتاب «سپس هیچکدام آنجا نبودند».

۴ نظر ۲۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۲۰
مهناز

مینی‌سریال اقتباسی ۴قسمته

رابطه‌ای بین دو خانواده شلیگل و ویلکاکس که اتفاقی همو توی آلمان ملاقات می‌کنند و در برگشت به انگلیس این رابطه ادامه پیدا می‌کنه.

واقعا در «خب‌ که چی‌ترین» حالت ممکن بود! این مدل سریال‌ها معمولا حول یک محور عاطفی جذاب می‌گردن که متاسفانه اثری ازش نبود!
با هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها اونجوری که باید نتونستم ارتباط بگیرم. رابطه‌ها یا جالب نبود مثل «مگ و هنری» یا بر پایه و تصمیم درستی نبود یا پشتش توضیحی نبود مثل رابطه «لئو و جکی».
دیالوگ‌ها هم انقدر سریع بود که اجازه فکر کردن به آدم نمی‌داد! یک‌جوری پر سرو صدا و توخالی!

نکته مثبت سریال، زیبایی ‌های بصری و بازی بازیگراست [متیو مک‌فادین هم داره] وگرنه واقعا هیچ‌چیز بخصوصی نداره!

این جوون زندگی خودش رو داره؛ چه حقی داری که نتیجه گیری کنی زندگی ناموفیه! یا همونجور که می گی خاکستری! اون احتمالا خوشی ها و سرگرمی های خودش رو داره؛ یه زن، بچه ها، یه خونه نقلی. توی اداره خودم به صورت کارمندای دفتر نگاه می کنم نمیدونم زیر اون چه خبره! به خودم اجازه نمیدم.

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۶
مهناز

۳قسمت ۴۵دقیقه‌ای

این مینی‌سریال برگرفته از داستان واقعی یک قاتل سریالیه.

بازی کاراکتر اصلی بی‌نظیر و محشره. خود سریال هم گفتگومحور، متفاوت، جذاب و حیرت‌انگیزه.

می‌شه چندین و چندبار تماشاش کرد.

قطعا پیشنهادش می‌کنم.

من بازی اینا رو می‌بینم، از کیت خوشم نمیاد دیگه! :دی

اصلا امتیاز این سریال با میر آف ایست‌تاون رو ببینید؛ با اینکه این بازیگر بهتری داره و گیراتره اما اونو مردم بیشتر می‌پسندن؛ چون هیجان‌انگیزتره، بازیگران معروفی داره، زمان روایتش حاله و توی مکان جذابی فیلم‌برداری شده.من هر دو رو دوست داشتم ولی این یه چیز دیگه است. کلا انگلیسی‌ها به نظرم استادان مینی‌سریالن.

 توجه مردم به چیزهای هولناک واقعا شگفت‌زده‌ام می‌کنه؛ چون همه‌امون توی کمدامون اسکلت‌هایی داریم که تق‌تق صدا می‌کنن؛ می‌دونی؟! رازهایی که هیچ‌وقت جرات نمی‌کنیم با کسی در میون بذاریم. پس چیزی که میاد [پس از افشا شدنشون] سیلیه از مقدس‌نمایی و محکوم کردن عمومی؛ در حالی که ضمنا همه دارن مدام راجع بهش حرف می‌زنن، دارند ازش تغذیه هم می‌کنند و لذت می‌برند ولی از دور!

۶ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۸
مهناز

🏳
بفرمایید اینم پرچم سفید🙈 اعتراف می‌کنم توی این سریال از بازی کیت بدم نیومد و قابل قبول بود.

مینی‌سریال جنایی ۷ قسمته:
دختری کشته می‌شه و دختری یک‌ساله که گم شده؛ کاراگاه میر قراره که این پرونده‌ها رو به سرانجام برسونه. 

به نظر من تا پایان قسمت ۵ هیجان زیادی داشت و منی که هر روز سعی می‌کنم یه قسمت سریال ببینم رو مجبور کرد که دو تا دو تا ببینم :)))
چیزی که کمی باهاش مشکل داشتم حل شدنشون بود؛ حس بازی خوردن داشتم.
شخصیت‌ اضافی هم کم نداشت+ داستان اضافه.
ولی توی این ژانر مینی‌سریال 
جذابیه.

انجام یه کار عالی اونقدرام مهم نیست؛ چون بعدش آدما همیشه‌ همین انتظارو ازت دارن ولی متوجه نیستن که تو هم مثل خودشون درب و داغونی.

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۰
مهناز

 

۳فصل؛ ۴۸ قسمت ۴۰ دقیقه‌ای

کال لایتمن و گروهش متخصصان زبان بدن‌اند که سعی می‌کنند حقیقت رو توی پرونده‌هایی که بهشون واگذار می‌شه، پیدا کنند.

به نظرم برای اون سال‌ها واقعا سریال خیلی خوبی بوده و حتی الان هم به خاطر دکتر لایتمن‌اش چشمگیره اما من انتظار بیشتری ازش داشتم. به نظرم اکثر پرونده‌ها معمولی بودن و کمتر از اون‌چیزی که فکرش رو می‌کردم توی پرداختن به زبان بدن، عمیق‌ شده بود و پایانش خیلی معمولی بود انگار ما رو بی‌هوا از توی سریال پرت کرد بیرون تا توی دنیای خودش ادامه داشته باشه. آخرشم کال ما رو تو خماری گذاشت :/

در کل ارزش تماشا کردن رو داره.

و اما می‌رسیم به کاراکتر منحصربه‌فرد و جذاب دکتر لایتمن، کسی که برای عمیق شدن توی زبان بدن به مدت سه سال توی قبیله‌ای آفریقایی زندگی کرده. این آدم تمام حرکات و رفتارش پر از جذبه است، از لبخند و نگاه و حرف زدنش بگیر تاااا نشستن و ایستادن و راه رفتنش و مزه‌پرانی‌ها و ارتباط جذاب‌ترش با دخترش. تنها اخلاقی که گاهی تو ذوق می‌زد، در معاشرت با خانوم‌ها، زود دل از کف دادنش بود🙄😁

از جیلیان خوشم می اومد و در عوض لوکر روی اعصابم قدم می‌زد، شخصیتی که انگار بعد از قسمت اول و اون رک‌گویی عجیب که نوید یک شخصیت جذاب رو می‌داد، رها شد!

 

دیدنش به چه کسانی پیشنهاد می‌شه: به کسانی که به زبان بدن و سریال‌های جنایی که هر قسمتش مربوط به یک پرونده است، علاقه دارند و از همه مهم‌تر کسانی که مدت‌هاست دنبال یک کاراکتر جذاب و متفاوت مثل شرلوک‌اند :)

🏆 جایزه مردمی «مبارز محبوب جرم و جنایت»: تیم راث

[دلم برای دکتر لایتمن تنگ می‌شه😢]

 

 وقتی داری دروغ می‌گی، سخته که ماجرا رو از آخر به اول تعریف کنی چون خاطره واقعی در مورد اون‌چه که اتفاق افتاده، وجود نداره.

تو اون چیزی رو که می‌خوای، باور می‌کنی.

صورت انسان مثل یک پازل می‌مونه! باید بدونی دنبال چی بگردی.

می‌دونی یه شخصیت آشفته چه‌جوری خلق می‌شه؟انتقاد ثابت و فقدان محبت.

صدای رفتار بلندتر از کلماته.

۲ نظر ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۳
مهناز

شرایطی برای فاطما که یک نظافتچیه پیش میاد که وادارش می‌کنه تا دنیاش رو از آدمای کثیف پاک بکنه و تبدیل می‌شه به یک قاتل!

به نظرم این مینی‌سریال در حد همین ایده باقی مونده و خامه. نویسنده یک سری آدم رو جلوی کاراکتر نچسبی که خلق کرده، سبز می‌کنه و زمان و مکان مناسب رو براش فراهم می‌کنه و همین اتفاق نمی‌ذاره که ما با داستان همراه بشیم! سریال اون «آن» رو نداره. 

 

کاراکتر نویسنده توی فیلم هم یک شخصیت اضافیه که قراره با دیالوگ‌هاش درباره تغییر و تحول فاطما برامون بگه.

 

+ نپرداختن به کارت شناسایی مخدوش، اثر انگشت روی چوب که آلت قتل بود و موارد مشابه دیگه! به اضافه موسیقی متن آشنا!

 

*فاطما ترکی فاطمه است :)

۲ نظر ۲۶ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۵۷
مهناز

۱۲قسمت

سریال درباره ارتباط دو تا آدم با گوشی توی دو تا زمان متفاوته! این دو نفر قرار می‌شه که جلوی مرگ کسی رو بگیرن اما با هر تغییر کوچیکی توی گذشته، آینده چند برابرش تغییر می‌کنه.

فیلمنامه معمولیه، خیلی هیجانی نیست و افت و خیز داره مخصوصا وقتی پای سکانس‌های سیاسی به میون میاد، کمی حوصله‌سربر می‌شه اما بازیگراش خوبن مخصوصا لی‌سئوجین *_*

کاش یه کم جمع و جورتر بود.

خلاصه‌اش هم اینکه سیاست خیلی کثیفه، و چیزی که اینا توی فیلم درباره کنترل جامعه و بلد بودن سیاستمدارا به صلاح مردم می‌گن رو متاسفانه ما توی واقعیت درگیرشیم.

قدرت آدما رو عوض [شما بخونید عوضی] می‌کنه.

 

ما نمی‌تونیم گذشته رو عوض کنیم ولی می‌تونیم توی زمانی که هستیم، تصمیم درست رو بگیریم.

«ما باید چیزی رو که غلطه، درست کنیم نه اینکه روشون چشم ببندیم. چشم‌پوشی باعث نمی‌شه که از بین برن. به جای انکار، باید باهاشون رو در رو بشیم و بجنگیم؛ اینطوری می‌شه دنیا رو تغییر داد».

۱ نظر ۱۸ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۱۷
مهناز

داستان توی یک دبیرستان می‌گذره. معلم نابغه‌ای یک ویروسی ایجاد کرده که با یک اتفاق پخش می‌شه و ادامه ماجرا.

هیجان سریال خیلی خیلی بالاست. بیش‌تر از تمام سریال‌های زامبی‌محوری که دیدم. صحنه‌های اکشنش خیلی خوبه، گریم‌ها عالیه.به غیر از چند تا بازی متوسط بقیه بازی‌ها خوبه. حتی موقعیت‌های طنز سریال هم زیبا دراومده. از عهده نمایش رفتار آدم‌ها در شرایط حساس و پر از ترس هم به خوبی براومده اما دقایق پایانی سریال کمی بی حس و حاله.

قطعا از سریال شادی بهتره اما من کینگدام رو بیشتر از این دوست داشتم و همچنانم چشم به راه فصل سومشم😢

اینم احتمالا فصل دوم داره :))

+ شروع ویروس از یک مدرسه هم می‌شه گفت که نمادینه چون ما قبل از شیوع ویروس با اوضاعی که توش در جریانه روبه‌رو می‌شیم.

خلاصه اگه سریال‌ هیجانی دوست دارید و با غم از دست دادن کاراکترها می‌تونید کنار بیایید 😭، ببینیدش. البته چند سکانس چندشناک هم داره( سکانس‌های دل و روده بیرون ریخته و آدم‌خواری).

 

نقاط ضعف: 

❗اندکی اسپویل:

• چطوری با چمدونی که پسره توش بود، از بیمارستانی که به شکل عجیبی خالی بود، بیرون اومد :/

• حاملگی دختره اصلا مشخص نبود!

• پدر اون‌جو موقع بارون گلوله به شکل مسخره‌ای جان سالم به در برد!

• تحلیل بدنی در اثر گرسنگی رو نشونمون نداد!

• هیشکی در اثر ریخته شدن خون به چشم و دهنش مبتلا نشد!

• هیشکی توی محله معلمه متوجه صداهای عجیب و غریبی که از خونه معلمه می‌اومد، نشد! 

۶ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۵۵
مهناز

Uncle/ 2022

سریال درباره یه داییه و تاثیری که روی خواهرزاده و بقیه اطرافیانش می‌گذاره.

جزو سریال‌هاییه که خیلی دوستش دارم. اصلا اوایل که می‌دیدمش انقدر حسود شده بودم که دوست نداشتم معرفیش بکنم😅

کمدی‌اش توی ۵,۶ قسمت اول خیلی پررنگه و من واقعا باهاش خندیدم بعد کم کم سریال جدی‌تر می‌شه ولی در هر حال جذابیتش رو حفظ می‌کنه. واقعا دلم می‌خواست تعداد قسمتاش زیاد می‌بود.

اوه جونگ سه مثل همیشه معرکه‌است. فکر کنم ششمین سریالیه که ازش دیدم و این‌بار می‌شه گفت به تنهایی نقش اصلی سریاله و بار اصلی سریال روی دوش‌اش. می‌شه مثل گونگ هیو جین چشم‌بسته به انتخاباش اعتماد کرد :)

اگه ملت این همه اوپا پرست نبودن این سریال خیلی بیشتر دیده می‌شد. توی کره فکر می‌کنم ریتینگش بالا بوده ولی اینجا خیلی کم دیده شده :(

مخصوصا خیلی خوبه متاهل‌ها و پدر مادرا ببیننش ولی دیدنش برای همه بالای پونزده ساله‌ها خوبه.

خدا می‌دونه چقدر اسکرین‌شات ازش گرفتم🙈😌

 

وقتی بچه بودم، فکر می‌کردم پول مهم‌ترین چیزه ولی وقتی بزرگ شدم و دنیا رو دیدم، متوجه شدم پول واقعا مهم‌ترین چیزه :)))))))

 

❗ بچه‌ها چند تا پست پایینی معرفی فیلم رو هم اگه خواستید ببینید. پشت سر هم گذاشتم.

۴ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۸
مهناز

۸ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای

جزو دسته غالب سریال‌های ترکی که می‌شناسیمشون، نیست.

تم معمایی-جنایی داره اما به‌ خاطر قابل حدس بودن و روایت و شخصیت‌های ملال‌انگیزش، دل‌چسب نیست.

و برخلاف پایان تقریبا خوبش، توی علت به وجود اومدن گره اصلی (مرگ یکی از کاراکترها) ناتوانه.

 

داستان درباره یه خانواده است و اتفاقاتی که براشون افتاده. مرگ و مفقودی دو تا از اعضای خانواده و ورود پلیس به ماجرا.

۰ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۶
مهناز

❗خطر اسپویل :)

بالاخره نوبت به بازی مرکب رسید. چند روز پیش تمومش کردم. تقریبا هیچی ازش برام اسپویل نشده بود جز اینکه می‌گفتن خشونتش بالاست. فقط خلاصه اولیه‌اش رو خونده بودم اونم قبل از پخش سریال بود که با همون رفته بود تو لیستم.

سریال نه طبق گفته بعضی شاهکاره و نه ضعیف و قابل تمسخر و استهزا مثل حرف‌هایی که فراستی و دوستای منتقدش در موردش زدند [با اون همه استهزا به کودک و جوان فیلم می‌گفتند نوجوان و به رابطه به قول خودشون غریزی اون زن و مرد و صحبت‌های بعدش می‌گفتن عاشقانه‌گی :/ و انتظار داشتن اتفاق دیگه‌ای براشون بیفته :/]

داستان سریال، شبیه جنگ گلادیاتورهاست 

.آدما می‌جنگن، می‌میرن و یک سری ازش لذت می‌برن. در واقع داستان برای من بیشتر از اینکه در نقد سرمایه‌داری و ... باشه درباره آدم‌ها و بی‌رحمی و تنگناهای اخلاقیه که آدم‌ها رو ممکنه تا کجاها پیش بره.

سریال توی طراحی صحنه و لباس قوی ظاهر می‌شه، موسیقی و بازیگرهای خوبی داره. تعلیق، کشش و هیجانش بسیار بالاست. شخصیت پردازی حداقل در حد قابل باور بودن، هست. پایان سریال قوی نیست اما بدم نیست. و با اون چیزی که توی زومجی خوندم، مشخصه که چقدر روی جزئیات سریال فکر شده.

و بله نکات و سوالات بی پاسخ و ضعف‌هایی هم داره که به چشم میاد مثل نحوه انتخاب قرمزپوش‌ها، چگونگی مواجهه با طلبکارها و یکسال زندگی بدون پول، تغییر لحظه‌ای و برگشت شخصیت اصلی که همه اینها اگه توی فصل دوم پاسخ داده بشن ضعف نیستن.

[مثلا من در مورد آخری فکر می‌کنم شاید به درخواست پلیس جوانی که نمرده قراره به عنوان مامور مخفی به بازی برگرده!]

یا مثلا خیلی می‌گن چطور ممکنه هر سال پونصد نفر غیب بشن و پلیس و بستگان بی‌خیال باشن! که به نظرم هیچ قطعیتی نبود که هر سال همین تعداد بوده و از طرفی با پول می‌شه سیستم پلیسی و قصایی رو هم به خدمت درآورد. از طرفی شرکت‌کنندگان از بین کسایی‌اند که بود و نبودشون توی چشم نیست. مثل مهاجران غیرقانونی، بدهکاران در حال فرار و بی خانواده‌ها...

و ضعف‌هایی داره مثل عدم پی بردن به موقع ناظر به ورود پلیس از طریق راه مخفی داخل دفتر و تموم نشدن شارژ گوشی پلیس و ....

 

یکی از چیزهایی که نمی‌فهمم علت مقایسه‌اش با گات و بلک میرر و حتی سریال سی‌ هست.

و یکی از چیزهای دیگه هم اینه که اینطوری ترند شدنش رو به پایین اومدن سطح سلیقه مخاطب نسبت میدن و می‌گن خیلی عوام پسنده!

در مورد خشونتش هم بگم که بله شوک‌آور و بیشتر از اون استرس‌زاست. آدم رو اذیت می‌کنه ولی خب برای من خشونتش قابل تحمل‌تر از خشونت سریال‌های کارآگاهی و قاتل‌های سریالی بود. مثلا من بعد از قسمت اول دکستر دیگه نتونستم ادامه‌اش بدم.

 

•بازی اول رو توی سریال بانوی مجرد حیله‌گر دیده بودم.

۴ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۴
مهناز

۸ قسمت ۱ساعته

کیم هیون سو تو یه روز معمولی با دختری آشنا می‌شه، می‌ره خونه دختره و نیمه‌های شب وقتی بیدار می‌شه، می‌بینه دختره به قتل رسیده! دستگیر می‌شه و اتفاقی پرونده‌اش رو یک وکیل درجه سه ولی هشیار به عهده می‌گیره.

سریال در نقد سیستم قضایی و پلیسیه. سیستمی که بیمار و فاسده! 

 

گویا از یه سریال دیگه اقتباس شده. بازی‌ها خوبه و بازی کیم سو هیون فیلم به فیلم داره بهتر می‌شه هر چند کاراکترش توی فیلم واقعا اعصابم رو به هم می‌ریخت.

اگه حوصله دنبال کردن پی‌درپی سکانس‌های دادگاه و زندان رو دارید، ارزش دیدن رو داره.

 

کراش اعظم: زندانی شماره 5690   :)

 

× مناسب دیدن با خانواده نیست.

۳ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۲
مهناز

«اون لکه‌های سیاهو می‌بینی؟ بهش می‌گن دریای خاموش. خیلی وقت پیش گالیله فکر می‌کرد دریاست برای همین اسمشو گذاشت دریای خاموش»

 

تمام خدمه ایستگاه فضایی ماه، پنج سال پیش طی اتفاقی مردن. خشکسالی عظیمی زمین رو در برگرفته و آب سهمیه‌بندی شده. چند نفر برای رفتن به ایستگاه فضایی ماه انتخاب می‌شن تا نمونه‌هایی که اونجاست بازیابی کرده و همراهشون بیارن. 

 

هم تعداد قسمت‌هاش کمه و هم مدت زمان هر قسمت. ایده به‌شدت خلاقانه‌ای داره [که لو نمی‌دم :دی].تیم بازیگری خوبی داره  و همین‌طور روایت سریع و جذابی. هر چیزی سر جای خودشه و چی از این بهتر اگه ژانر علمی-تخیلی رو می‌پسندین و پایانی شاهکار مد نظرتون نیست :)

پیشنهادیه واقعا👌

 

*اسم لونا توی فیلم مطرح می‌شه که چون نمی‌خوام اسپویل کنم نمی‌گم اسم چیه ولی جالبه که Luna از برنامه‌های فضایی شوروی بوده برای کسب اطلاعات از ماه.

۱ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۰
مهناز

اینم تموم شد! 

فقط برای یادگیری زبان خوبه و لاغیر. 

فیلمنامه شلخته خیلی ضعیفی داره. انگار چند تا نویسنده هر کدوم به دلخواه حوادثی اضافه و حذف کردند و یا اتفاقات داستان رو نادیده گرفتند.

قدیر هم کشت ما رو با اون عشقش! اَه. حیفِ آقا معلم :)

 

Ben senden ayrılmadım ki seni kalbimde taşıdım

من از تو جدا نشدم. تو رو توی قلبم با خودم بردم.

۰ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۳۳
مهناز

داستان درباره محیط‌بان‌های کوهستان جیریه؛ کسانی که از کوه مراقبت می‌کنند و حواسشون جمعِ کوهنورداست تا اینکه یکی از همین محیط‌بان‌ها متوجه مرگ‌های مشکوکی توی کوه می‌شه و ادامه‌ ماجرا.

 

اگر داستان‌های امدادو نجاتی و جنایی- معمایی دوست دارید با اندکی آغشته به نیروهای ماوراءالطبیعه، سریال راضی‌کننده‌ایه!

تقریبا از اکثر بازیگراش خوشم میومد و برای همین به تماشاش نشستم. داستانش رو دوست داشتم فقط گاهی خیلی سعی می‌کرد مخاطب رو با عکس‌العمل بی‌جای کاراکترها فریب بده و حدس‌ها رو ببره جایی که می‌خواد، تکرارش زیاد بود. پایانش کمی کلیداسراری بود و طبیعت زیباش هم پتانسیل خیلی بهتری برای نمایش داشت.

راستش من اصلا کامنتهای منفی بعد از پخش دو سه قسمت اول رو متوجه نشدم که چرا می‌گفتن کیفیت فیلمبرداری و بازی‌ها بده :/

کیفیت اچ‌دی سریال متاسفانه خوب نیست. باید وب‌دی‌ال دیدش.

🐝

۰ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۳۲
مهناز

داستان چند سال بعد از کرونا روایت می‌شه.مردم تقریبا به زندگی عادی برگشتن تا اینکه بیماری جدیدی شیوع پیدا می‌کنه که در اون مبتلاها از حالت عادی خارج می‌شن و تشنه‌ی خونن؛اسم بیماری رو می‌ذارن«هاری انسانی».افراد گازگرفته‌شده و یا چنگ زده شده کم‌کم تبدیل می‌شن، پس قرنطینه مکان‌های آلوده شروع می‌شه،دو تا شخصیت اصلی داستان هم توی محل زندگیشون که یه مجتمع بزرگه توی قرنطینه‌اند؛با کلی همسایه که همگی هم آدم‌های قابل اعتمادی نیستند.

من از داستان‌های هیجان‌انگیز خوشم میاد و از همون اول منتظر شروعش بودم.راستش قرار نیست با یک فیلمنامه و سریال قوی مثل کینگدام مواجه بشید چون کلی ایرادات کوچیک داره که قطره قطره جمع گرددو...اما اگه خیلی حساس نیستید،توی این ژانر سریال راضی کننده‌ایه.

نکته مثبت سریال اینه که زامبی‌ها رو خوب به تصویر کشیده یعنی واقعا شبیه به یک بیماری.بیمارها تبدیل می‌شن و دوباره برمی‌گردن به خودشون و این چرخه انقدر تکرار می‌شه که دیگه نمی‌تونن برگردن.

نکته مهم‌تر، تاکید سریال روی اهمیت خانواده و روابطه.اینکه به قول دختره خونه مهم نیست اونی که باهاش زیر یه سقفی مهمه.

 

چند نمونه از ایرادات سریال بگم تو دلم نمونه:

• ناتمام ماندن سکانس‌ها؛ چون زمان هر قسمت سریال زیاد شده اومدن کمش کنن و وسط سکانس‌ها یهو کات می‌خوره و می‌پریم اون‌ور! خیلی تو ذوق می‌زنه.

• نوع پوشش دختر داستان و مدل موهاش تو اون وضعیت خطرناک کمی مسخره جلوه می‌کنه؛ موهای باز و لباسهای گشاد؛ دست‌وپاگیر!

• زامبی‌های تکراری! یعنی یک آدمی تبدیل شده و توی اون محوطه بزرگ انگار فقط همون آدم تبدیل شده!

• مقاومت و مخالفت بیش از اندازه دو شخصیت در برابر ته‌سوک از همان ابتدای داستان!

و ...

۲ نظر ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۲۸
مهناز