دلم می خواد تمام ناراحتی ها و غم ها و دردا و .... رو روی برگه های کاغذی بنویسم بعد مچالشون کنم و محکم بکوبم به دیوار...! بلکه خستگیم در بره!
ما قدرت خیلی چیزها رو دست کم می گیریم. شاید دوست داریم که دست کم بگیریم یا شایدم عادت کردیم که دست کم بگیریم. باید بیشتر حواسمون باشه به آدم های دور و برمون. به نوشته ها و کتاب هایی که می خونیم و فیلم هایی که می بینیم و خیلی چیزهای دیگه.
مشهدی بابایم رفت... به خاطره ها پیوست... به همین سادگی نه! به تلخی...بدون اینکه در این روزهای آخر بتواند یک دل سیر بچه هایش را نگاه کند. چرا؟! برای اینکه خدا دردها را با هم می فرستد!
دیروز دلمان گرفته بود و در این بین نمی دانم از کجا خدا دوست جان را فرستاد و خنده را بر لبانم نشاند.هیچ وقت دلم نخواسته این ضرب المثل دل به دل راه دارد را باور کنم. اکثر وقت هایی که خواسته ام این اتفاق بیفتد نیفتاده. به نظرم خیلی هم دل به دل راه ندارد...خلاصه که قرار شد سه نفری روزمان را با هم بگذرانیم. قرارمان در کتابخانه بود :) کتابهای دلبری گرفته ام که لحظه شماری می کنم برای خواندنشان اگر وقت کنم؟! نه این که خیلی کار دارم ها، نه...!به نظرم هر سه مان گرفته بودیم با وجود لو ندادن هایمان؛ باید بپذیریم که گاهی هم پیش می آید که نمی توانیم حال همدیگر را خوب کنیم...نه این که نخواهیم...شاید همیشه هم خواستن توانستن نیست! نمی دانم!خدا را شکر که همدیگر را داریم...بگذریم... بر لب جوی؟! نشسته گذر عمر دیدیم...
+ سمت چپ گوشه ی بالایی تصویر را با دقت نگاه کنید و ردش را بگیرید... به صورت اتفاقی این حرکت ثبت شده. سحری استعداد وافری در این کار دارد و ما را وا می دارد تا هنرمندیش را به تماشا بنشینیم و گذر عمر را سعی می کند هیجان انگیزناک کند! با رقص سنگ روی آب!
+ تغییر کردن خیلی خیلی سخت است.
+ دلم برای خودم می سوزد وقتی دلم برای خودم می سوزد...
++ سیمین بهبهانی
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم کجا من
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نبسته ام به کس دل، نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من...
هوای گریه با من...
+ از امروز هوا پاییزی تر شده. خنک تر و نم نم باران هم غافلگیرمان کرد. احساس می کنم که به خاطر این هوا، حال مسافرها خیلی خیلی خوب است. امیدوارم که بهشان خوش بگذرد...
+ به قول محمود وزیری؟! :)))) تا چه پیش آید زین پس...
دیروز صبح اول وقت رفتیم رای دادیم:)
من اصلا نمی فهمم چرا هر کسی می تونه کاندید ریاست جمهوری بشه!
از نظر خودم اونقدر قشنگ شدن که دلم خواست بزارمشون تو وب تا شما هم ببینید. خیلی خیلی بهتر از اونی شد که تو فکر و خیالم بود:)))
عروس و داماد و که خیلی دوست داشتم. اصلا بعد از درست کردنشون کلی ذوق زده شدم... اون تخم مرغ کوچولوها رو هم با لاک و اکلیل تزئین کردم... بعد از مدت ها یه لاک گرفتم اونم به نیت همین تخم مرغ ها، خودم عاشقش شدم. خوب شد تخم مرغا کم بودن وگرنه کل لاکم به فنا می رفت... رنگ خاصی داره که نمی دونم بهش چی می گن. یه رنگی بین نقره ای و طلائیه.بعد هم نمی دونستم کاغذ کشی با چه چسبی به هم می چسبه! هر چسبی امتحان کردم نشد. عصبانی شده و ابتکار به خرج دادم :)))) و با روبان به هم چسبوندمش تا باشد که مکانی برای این عروس خانوم و آفا داماد درست کرده باشم.
+ روزمادرای مهربون مبارک. مادراتونو ببوسید؛ این بهترین هدیه است براشون.
+ عیدتونم پیشاپیش مبارک باشه...ان شاا... که امسال سال خوبی برای همه مون باشه. الهی آمین. لحظه سال تحویل برا همدیگه دعا کنین...
+ تنها پس از یک ساعت و چند دقیقه دیگر، امروز می شود پارسال... به همین سادگی...سال نوی همه اتون مباااااااااااااااااارک.