شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۰ ب.ظ

^_^

فکرشو بکنین حدودا بعدِ شش سال از دانشگاه بهم زنگ زدن میگن بیا هدیه اتو ببر.:|||
بعد از کلی فکر یادمون اومد که اون سال تو یه ختمی شرکت کرده بودیم. تازه قرارم نبود چیزی بهمون بدن! چه روزای خوبی بود...هعییی... یادش بخیر.
+ هدیه اشون یه کتاب مذهبی، دینی بود :)
۹۶/۰۴/۱۰
مهناز

نظرات  (۴)

سلام
خوش بحالت
من که روز جشن دانشگاه از بس خوش شانس بودم کادویی که به همه داده بودنو به من ندادن
قرار بود ز بزنن که برم بگیرم
پاسخ:
علیک سلام. :))))) واقعا عجب شانسی داشتی! یعنی پس آخرش هم کادو رو بهت ندادن؟! البته منم چندان خوش شانس نیستما؛ فکر کن موقع ثبت نام دانشگاه به همه قرآن داده بودن به من نه! شایدم همه گرفته بودن من نه :( از بس همیشه گیج بودم و هستم گاهی!
۱۳ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۲ زینب(مسافرکربلا)
دلم برات تنگ میشه...
پاسخ:
دل منم تنگ شده بود خیلی :( خدا خدا می کنم منو موقع زیارت یادت نره! اینکه دعام کنی.
baaaaaah baaaaaaaah mobaraka

پاسخ:
به به بهار خانوم... خیلی مرسسسسسسی :)
واای چقدددرر جذاب
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">