شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

حتما حس خوشایندی که بعد از شکر به آدم دست می ده رو احساس کردین به خصوص وقتی از ته دلتون باشه! 

تو یه قسمتی از دعای پنجم صحیفه ی سجادیه اومده:

بار الها آسایش بدن هامان را در شکرِ نعمتت قرار ده.....

+ شکر نعمت، نعمتت افزون کند.

صحیفه سجادیه/ ترجمه حسین انصاریان.

۳ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۵
مهناز

بعد از این که خانومه پیاده شد، راننده تاکسیه ( که خیلی هم مسن بود) گفت انقدررررر بدم میاد از اینایی که تا سوار می شن گوشیشونو بر میدارن و یه ریز با صدای بلنــــــــــد حرف می زنن!

و منی که دستمو برده بودم تا گوشیمو برداشته و به دوستم زنگ بزنم با متانت خاصی برش گردوندم سرجاش و مجبور شدم به درستی ساعت ماشین اکتفا کنم ؛)

 

+ خواب مونده بودم، ساعت گوشیم اشتباه بود، نت نداشتم، بنابراین مجبوووور بودم که زنگ بزنم به دوستم تا بدونم ساعت چنده : دی 

۵ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۶
مهناز

یه قسمتی هست توی شاهنامه که خیلی جالبه!!!!! دو طرف درگیر جنگند، خشکسالی هم از طرف دیگه هجوم آورده و مردم و سپاهیان خسته اند بعدش می دونید به چه نتیجه ای می رسند! می گن خشکسالی نتیجه جنگِ بین ماست! 

"سخن رفتشان یک به یک همزبان             که از ماست بر ما بد آسمان"

بعد که به جنگ پایان می دن، خشکسالی هم از بین می ره. 

+شاید یه جور عذاب الهی بوده!


۴ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۶
مهناز

- مهناز این تی شرت قهوه ای من و ندیدی؟!

-نــــــــــه!.... مگه تی شرت این رنگی هم داری؟! تازه گرفتی؟!!

- نه بابا همون که راه راهه!

- اِ... اون که قهوه ای نیست! سبزه! زیتونی!!!!!

از اون جایی که باید با سند و مدرک و از همه مهمتر شاهد حرفمو اثبات کنم، با تایید ماجان بالاخره بحث مثلا تموم شد!!!!

 

مهنااااااااز این سبز هم نیست زیتونیه

:||||||||||||||||||||||

۳ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۹
مهناز

من هجده سالم بود تازه داشتم به این فکر می کردم که چطور می شه یه مرد رو به عنوان یه همسفر برای ادامه ی زندگی دوست داشت! اون وقت بچه های دوازده سیزده ساله ی امروزی مرد زندگیشونم انتخاب کردند یا لااقل درموردش فکر کردند! یا حداقل یه بار شکست عشقی هم خوردن!

۱ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۱۲
مهناز

تا اینجا که من خوندم سه نفر، هر کدوم خواب هایی می بینند که تو واقعیت به وقوع می پیونده! :

ضحاک خواب نابودیش توسط فریدون رو می بینه!

سام خواب زنده بودن زال رو می بینه!

و کیقباد خواب پادشاهیش رو!

۳ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۹
مهناز

به درجه ای رسیدم که حس می کنم اگه یه آدم تپلی رو مسخره کنم زودتر به نتیجه می رسم!

اما مشکل اینجاست که اولا از ته دل نخواهد بود! برای اینکه من تپلیت رو دوست می دارم.

دوما خدا که نیت منو می دونه پس موثر نخواهد بود.

و سوما اگه موثر باشه هم ممکنه در زمان بسیار نامناسبی باشه

همین دیگه!

:|||||||||||||

۱۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۹
مهناز

یه کوچولو از اول شاهنامه بگم، بعد دیگه مرتب پیش میرم. برا خودمم جذاب شده و دوست دارم اینجا ازش بنویسم!

شاهنامه با ستایش خدا ، پیامبر، امام علی و خرد شروع شده.

بعد ار اون از کیومرث به عنوان اولین پادشاه اسم می بره، فرزند کیومرث، سیامک به وسیله ی دیوها کشته می شه و بعدها فرزندش هوشگ پادشاه می شه و بعد به ترتیب طهمورث و جمشید! 

جمشید پس از هزار سال پادشاهی و برقراری داد، اونقدر مغرور و خودخواه می شه که مردم تصمیم می گیرن فرمانروایی رو که در سرزمینی نزدیک، آوازه ای به هم زده به جاش بنشونن و اون فرد ضحاکه. کسی که با وسوسه ی شیطان پدرش رو کشته و به تخت شاهی تکیه زده! شاید بشه گفت قوه ی تشخیصشون رو از دست میدن و ناچار بین بد و بدتری که هنوز شناختی ازش ندارند بدتر رو انتخاب می کنند. ضحاک جمشید رو می کشه و دو دخترش رو به زنی می گیره!

شیطان در لباس آشپز ضحاک دو شانه ی ضحاک رو می بوسه و دو تا مار از رو شونه هاش در میان که غذاشون به گفته ی شیطان در لباس پزشک، مغز آدمیانه!( اگه دقت کنین یه جورایی نمادینه)

دو آشپز جدید ضحاک هر روز سعی می کنند یه نفر رو نجات بدند و این نجات یافتگان توی شاهنامه میشن کُردها!!!

ضحاک خواب می بینه که پادشاهیش رو کسی به نام فریدون که هنوز متولد نشده نابود می کنه! بنابراین تصمیم می گیره که بکشدش اما فرانک مادر فریدون پنهانش می کنه.

فریدون بزرگ می شه و در همین حین ضحاک استشهادنامه ای تهیه می کنه که گواهی بر نیکی و دادش بده؛ بزرگان از ترس امضاش می کنند اما کاوه آهنگر که برای درخواست آزادی پسرش اومده از امضاش سر باز می زنه و پاره اش کرده، لگد مالش می کنه و قیام می کنه و قطعه ی چرمی که لازمه ی کارش بوده رو بر سر چوب می زنه.

فریدون به خونخواهی پدرش به پا می خیزه و تخت رو با کمک کاوه و مردمِ همراهش به دست میاره! و در اواخر عمر سرزمینش رو بین سه پسرش تقسیم می کنه. روم و کشورهای غربی می شه برای سلم. چین و ترکستان برای تور و ایران که برگزیده ترین و بهترین بوده برای ایرج. اما دو تا برادر به ایرج که فرزند کوچکتر بوده حسادت می کنن و می کشنش پس از همون دوران دشمنی بین ایرانیان و تورانیان پیش میاد! پس از مرگ ایرج، فریدون ایران رو به پسرِ ایرج، منوچهر می بخشه! و اون انتقام پدرش رو می گیره! بعد از اون پادشاهی به پسرش نوذر می رسه و بعد از نوذر، چون سام و بزرگان، فرزندانِ نوذر (طوس و گستهم) رو لایق پادشاهی نمی دونند، فرد میانسالی به نام  زاب رو به پادشاهی انتخاب می کنند و بعد از اون پسرش گرشاسب رو و بعد کی قباد رو انتخاب می کنند که از نواده های فریدون بوده و کیقباد نیز از بین چهار پسرش کی کاووس رو به شاهی انتخاب می کنه!

 

- فکر می کردم خودم کشف کردم که ضحاکِ خون ریز فقط در ظاهر پسر مرداسِ نیک دل بوده! کلی هم به هوش خودم می بالیدم!

فردوسی یه جا زیرکانه می گه: پژوهنده را راز با مادر است!

- درفش کاویانی  سرخ و زرد و بنفش بوده.

۵ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۱۲
مهناز

بهش می گم قسمت قبلی این سریال خیلی جالب بود!

می گه اوهوم.

می گم پس چرا الان نمی بینیش.

می گه من چندان خوشم نمیاد!

میگم مگه قبلا نمی گفتی فیلم خوبیه؟!

می گه چرا. فقط این که حوصله نداشتم برات توضیح بدم سلیقه ها متفاوته!!!!

:|||||||||||||||||||||||||||

۴ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۶
مهناز

یه فیلم اقتباسی خیلی خوب از کتاب اتاق اما دون اهو که بیننده رو درگیر و با خودش همراه می کنه! نمی خوام راجع به این که موضوع درباره ی چه چیزیه توضیحی بدم همون طور که تو پست معرفی کتابش چیزی نگفتم! مطمئنم اونایی که کتاب رو خوندن می دونن و اونایی هم که نخوندن بهتره قبل از دیدن فیلمش بخوننش! 

فقط اینو بگم که موضوع تو واقعیت و تو کتاب خیلی دردناک تر از چیزیه که تو فیلم تصویر شده! اما به نظرم فیلم هم اون حس هایی رو که می خواست تا حدودی تونسته منتقل کنه و من واقعا تو نقطه ی عطف داستان اشکم در اومد! همون طور که با خوندن صفحات کتاب! 

بعضی قسمت ها تو فیلم کم رنگ تر شده و کتاب خیلی بهتره با این وجود فیلم قابل تقدیریه! 

بازی بازیگرها خیلی خیلی خوبه بخصوص پسر کوچولوی دوست داشتنیِ فیلم.

 ببینیدش بعد از خوندن خودِ کتاب.

۶ نظر ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۸
مهناز

مینی سریال شش قسمتی که اقتباسی از کتاب غرور و تعصب جین آستینه. میشه گفت جزئیاتش کاملا منطبق بر کتابه و بین آثار اقتباسی اثر خوبیه. بازی های بازیگرهاش هم خیلی خوبه.

دیدنش خالی از لطف نیست ؛) ببینیدش و لذت ببرید.

من برای بار دوم دیدمش و این بار لذت بیش تری بردم :)

۹ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۱۹
مهناز

سام به علت سفیدی موی زال، بچه اش رو می بره و تو بیابون رها می کنه تا از بین بره! سیمرغ زال رو بزرگ می کنه و سال ها بعد سام پشیمون میشه و برش می گردونه! زال که یَلی شده عاشق رودابه دختر محراب کابلی می شه اما مانع بزرگ این ازدواج اینه که محراب از نژاد ضحاکه!

سام و منوچهر به وسیله ستاره شناساشون آگاه می شن که حاصل این ازدواج پهلوان بزرگی میشه و مایه ی ابهت پادشاهان ایران، برای همین رضایت میدن و بعدها رستم متولد میشه.

چند تا نکته ی جالب و جذاب:

- معنای زال میشه سپیدموی.

- سیمرغ پری به زال میده که هر موقع نیاز به کمک داشت اون رو بسوزونه تا سیمرغ خودش رو برسونه!

- زال و رودابه هر دو با شنیدن تعاریفی که اطرافیانشون می کنن بدون این که همدیگه رو دیده باشن، عاشق هم می شن!

- رودابه گیسو کمندی بوده برا خودش :)

- رستم با سزارین به دنیا میاد!!!!!!! و سیمرغه که این روش رو به زال یاد میده. چون رستم از همون موقعی که هنوز متولد نشده بوده نیرومند و اینا بوده و به دنیا اومدنش سخت!! منو از این جهت یاد بِل تو گرگ و میش انداخت!

 - بعد از به دنیا اومدن رستم، عروسکی به شکل رستم درست می کنند و می فرستنش پیش سام تا بدونه که رستم این شکلیه و قد و قامتش چقدره :))))))

- و مهم ترین نکته اینه که شاهنامه قابلیت بسیار زیادی داره از این جهت که داستان هاش تبدیل به انیمیشن و فیلم بشه چه سینمایی و چه به شکل سریالی اما تا حالا اثر جذابی ازش تولید نشده و این خیلی حیفه! اگه کمپانی پیکسار و دیزنی و ... همچین چیزی داشتن آثار جذابی ازش ارائه می کردن!

صد حیف!

۷ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۴
مهناز

دوستان کسی از شما کتابِ حدیثِ معتبری می شناسه که احادیث رو با طبقه بندی موضوعی ذکر کرده باشه؟!!!

یعنی مثلا احادیثی که راجع به سلامتی و بدن هست تو یه بخش نوشته شده باشه، احادیثی که اشاره به توحید و خداپرستی داره تو یه بخش و احادیث اخلاقی و ...... تو یه بخش دیگه؟!!!!

۴ نظر ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۲
مهناز

لعنت به قدرتی که با کشتن آدمای بی گناه به دست میاد!

۴ نظر ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۵۰
مهناز

چند تا فیلمی که تو چند روز گذشته دیدم:

صداها: یه فیلم مال دهه هشتاد (88). از اون مدل فیلمایی که مدام یه داستان از نظر شخصیت های فیلم تکرار میشه و تکرار میشه... که اگه فیلمنامه و شکل روایت قوی نباشه کسل کننده میشه! و من از نیمه ی داستان واقعا حوصله ام سر رفته بود!
یکی از ما دو نفر: مال سال 89 هستش. درسته گفتن فیلم تقریبا ضعیفی بوده ولی سرگرمم کرد. شاید بازی دخترک فیلم خیلی خوب نبود ولی عوضش بهرام رادان به نظرم خیلی عالی بود. یه مردِ هوس بازِ ترسناک! اینجوری ندیده بودمش! جالب بود برام.
 
ملبورن: فیلم دردناکی بود! مدام خودتو جای شخصیت های این فیلم میذاری و هِی فکر می کنی اگه تو خودت تو اون موقعیت بودی، چیکار می کردی؟! کاش اسم فیلم یه چیزِ دیگه بود...
ایران برگر: شاید بشه گفت طنزش خوب در نیومده بود!!!
نهنگ عنبر2: حتی به گرد پای قسمت اولش هم نمی رسه!یه جاهایی خیلی کُند پیش می رفت و حوصله سر بر می شد. طنزش هم قوی نبود!
شهر موشها 2: جالب بود! ولی گربه ها و موقعیتشون یه جوری بود! مثل یه وصله ی ناجور! بهترین تشبیهی بود که به نظرم رسید!
اکسیدان: قبول دارم بعضی قسمت هاش واقعا بعضی شخصیت ها رو به تمسخر گرفته بود اما من خیلی حس نکردم مسیحیت تو این فیلم به تمسخر گرفته شده . شاید فقط تو یه سکانس!
علاوه بر اون طنز چندان پاکی هم نداشت! 
من بیشتر تعجبم از اینه که این فیلم اصلا چه جوری مجوز اکران گرفته؟؟؟؟؟!!!!!!
 
۱ نظر ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۴۴
مهناز

هیچ کتابی برای خوندن ندارم شاید برای همین رفتم سراغ شاهنامه و تمام سعیم بر اینه که برای یک بار هم که شده تا آخرررر بخونمش!

دیشب دو تا پسر ناخلف فریدون، برادر خودشون ایرج رو کشتند، سرش رو بریدند و به عبیر و مشک آمیخته، فرستادند برای پدرِ پیرشون!!!!! و پیام دادن که حالا تخت و تاج شاهی رو بده بهش!

حسادت چه ها که نمی کنه!

خیلی بیرحمانه است نه؟!!!


۲ نظر ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۱۶
مهناز

اسمش اغواگره مگه نه؟! با همین اسم گولم زد!

یه مجموعه داستان کوتاهه با پنج تا داستان. از سری کتاب هایی که مدت ها پیش خوندمش و یادمه ترجمه اش چندان به دلم ننشست! 

همین طور یادمه یه کتاب دیگه از همین نشر روزگار نو خونده بودم که ترجمه ی اونو هم دوست نداشتم؛ فکر می کنم کتابی از سال بلو بود!  

یه جایی از کتاب نوشته:

البته این حق پدر و مادر است که اسم کودکان خود را مطابق میل خود انتخاب کنند اما به نظر می آید بد نیست هنگام نام گذاری نیم نگاهی هم به آینده داشته باشند و ببینند این کودک در آینده چه مشکلاتی با این اسم خواهد داشت.


۵ نظر ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۲
مهناز

ملت از بوی چوب بارون خورده و خاک بارون خورده خوششون میاد، منم از بوی چوبی که داره می سوزه!!!

۱۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۰۷
مهناز

بهار

تصور کن توی باغ لابه لای درختای شکوفه زده و سرسبز، روی چمنای طبیعی و دست نخورده دراز کشیدی، چشمهات رو بستی و داری به صدای باد که لابه لای شاخ و برگ درخت ها می پیچه گوش میدی و سرمست می شی ... 

حتی تصورش هم لذت بخشه.

به قول معصومه طبیعت اینجا شبیه یه تابلوی نقاشیه!

اوست خدایِ خالقِ نوسازِ صورتگر که بهترین نام ها و صفات از آنِ اوست. حشر/ 24

۷ نظر ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۲۳
مهناز

تو یه قسمتی از کتاب یکی از شخصیت های کتاب می گه:

خواب دیدم که اون زن داره خواب منو می بینه...!

# این کتاب یه مجموعه داستانه شامل سیزده داستان کوتاه تو سبک رئالیسم جادویی.

من حقیقتش این سبک رو دوست ندارم اما اگه کسی علاقه داره احتمالا یکی از گزینه های خوبه چون مارکز یکی از نویسندگان پیشگام تو این سبکه!


۱۱ نظر ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۲۹
مهناز