شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۱۹ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

امسال سرجمع 39 تا فیلم و سریال دیدم! که 26 تاش سریال بوده (نصفش کره‌ای) و 13 تاش فیلم. تقریبا با هم دیگه می شن 347 قسمت. هر روز کمتر از یک قسمت :دی و بطور تقریبی یک ساعت!

تایم همه هم طبعا برابر نبوده، قسمت های پونزده دقیقه ای تا 2 ساعته! فقط یه فیلم سه ساعته داشتم.

و از این بین 8 تا رو دوست نداشتم (۳تافیلم، ۵تا سریال؛ ۲تاش کره‌ای) که سه تاش رو همینطوری جوگیرانه دانلود کردم و نتیجه شد آنچه نباید. پس پشت دستمان را داغ می کنیم و از این به بعد مثل همیشه به حسمان اعتماد می کنیم :)

فکر می کردم کمتر از پارسال بوده اما در کمال تعجب بیشتر از پارسال! با تخفیف تقریبا دو برابرِ پارسال!!!

 

شما چند تا دیدین؟ قشنگاشو به منم پیشنهاد بدین. از همونایی که خودتون کشفش کردین :)

 

۴ نظر ۲۵ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۰۰
مهناز

اینم از آخرین سریال امسال.

بعد از کیمیای روح و از بین سریال های 2023 هیچ کدوم چشممو نگرفته بود تا اینکه رسیدم به این سریال. پوسترش جالب نبود و بازیگراش رو نمی شناختم و توی دیدنش خیلی تردید داشتم. من کلا عادت ندارم قبل از سریالی تیزرش رو ببینم اما تا تیزر اینو دیدم گفتم این خودشه؛ این سریال منه :)[الان دیگه در مواقع شک، به تیزربینی روی میارم :دی]

نام هنگ سون شی :) از خواهرزاده و برادر اوتیستیکش مراقبت می کنه و به خاطرشون رویاش رو کنار گذشته و الان یک مغازه غذافروشی داره.

چوی چی یول هم یک معلم معروف ریاضیه که تمام زندگیش در کارش خلاصه می شه تا جایی که حتی نمی تونه درست غذا بخوره و بخوابه.

علاوه بر بخش عاطفی داستان درباره این دو نفر،کنکور و رقابت بچه ها و سخت گیری بیش از اندازه والدین که توی کره بسیار شایعه، بخش پررنگی از سریاله. این بین یک ماجرای جنایی هم موازی داستان این دو پیش میره و چندین نفر به شکل حاصی به قتل می رسن.

زوج های سریال رو خیلی دوست داشتم. شخصیتی که دچار آسپرگر بود بسیار باورپذیر بود. طنز سریال گاهی منو تا قهقهه پیش می برد، قسمت آخر کاملا حقش ادا شد و دم نویسنده گرم، بازیگرها هم رفتند توی لیست محبوب هام.

اگه مساله کنکور اذیتتون نمی کنه و دلتون برای کمدی رمانتیک های سال های قبل کره تنگ شده و دوست دارید یک زوج بسیار کیوت و یک عشق بالغانه و فیلمنامه خوب ببینید و حس خوبی بگیرید، بسم الله این سریال برای خود شماست :)

باهام رو راست باش تا بتونم درکت کنم.

ما همه‌مون دنبال جواب می گردیم؛ روش های مختلفو امتحان می کنیم.

ما نمی تونیم پدر مادرامون رو انتخاب کنیم. همه کاری که می تونیم بکنیم اینه که تلاش کنیم از اون ها آدم بهتری بشیم.

هیچ کس نمی تونه ذهن یه نفر دیگه رو بخونه؛ مهم هم نیست چقدر به هم نزدیکین.

احساساتت رو نشون بده.

+انی وی گفتن ها و لباس های نام هنگ سون شی. 

+ خدایی چقدر این جونگ کیونگ هو استعداد طنز داره؛ دلم می خواد یه سریال طنز ازش ببینم.

و اینکه جونگ کیونگ هو پارتنر چوی سو یونگه :)

۲ نظر ۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۴۶
مهناز

داستان از این قراره که این دو با هم هم‌خونه اند و خونه ای که توشن مال یکی از اقوام پسره است که شرط میذاره هر کدوم از این دو نفر زودتر ازدواج بکنند، خونه به اون برسه. سو دِیت پشت دِیت :))))

سریال ترکی با اپیزودهای خیلی کوتاه 15 دقیقه ای غنیمته :) خیلی با حال و سرگرم کننده است. طنزش هم خوبه. فقط قرار نبود پایانش این شکلی باشه! خیلی غیرمنتظره بود :(

Çok uzun ve mutsuz bir hayatın olsun mu isterdin yoksa kısa ve mutlu bir hayatın?

Mutlulluklarla dolu bir hayat isterdim.

Yeni tamam, dünya bok gibi bir yer, gerçekten genelde de mutsuzuz ama var... var... iyi şeylerde var, güzel şeylerde var.

Ayrıca hayatta küçük şeylerden zevk almayan birinin gerçekten benim nezdimde böyle agrilar içinde bir yatalaktan hiç bir fark yok...yaaaa bırak ölsün yaa...

+ خانوادگی نیست به خاطر کلماتی که استفاده می کنند و یک سری از سکانس ها.

+ ماشاالله سرعت حرف زدناشون!

+ سایه های سو

۰۷ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۱۱
مهناز

تندیس بی مزه ترین و مسخره ترین فیلم امسال رو هم تقدیم می کنم به این فیلم.

یک اقتباس بد و مصحک از یک کتاب بامزه! با بازیگرانی افتضاح!

با اینکه قبل از دیدنش هم انتظاری ازش نداشتم اما گفتم بیا و ندیده قضاوتش نکن اما حتی بدتر از اونی بود که فکرش رو می کردم.

 

اون پایین درباره کلی فیلم و سریال دیگه هم نوشتم که اگه دوست داشتید بخونیدشون. چندین باره یکدفعه ای کلی پست آپدیت می کنم و حس می کنم هر بار فقط همون پست اول رو می خونید. گفتم بگم :)

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۵۸
مهناز

یادم نمیاد تا به حال در مورد فیلمی لفظ شاهکار رو به کار برده باشم ولی این فیلم انقدر زیبا و درسته که یک شاهکاره و اگه تا به حال ندیدینش همین الان برید دانلودش کنید. تنها فیلمیه که تا به حال امتیاز ده رو ازم گرفته (انگار منتقد معروفی چیزی هستم :دی)

 فیلم با این که توی یک لوکیشن ثابته اما داستانش درگیرکننده است، فیلمبرداریش اذیت نمی کنه، بازیگرها از پس نقششون براومدن و دیالوگ ها خوبه.
داستان در مورد 12 نفر اعضای هیات منصفه است که بعد از اتفاقات توی دادگاه، قراره در مورد گناهکار یا بی گناه بودن یک متهم تصمیم بگیرند.
 
از نکات جالبش اینه که حتی یک بازیگر زن هم نداره و تو زمان خودش از لحاظ تجاری موفق نبوده!!
فیلم نسخه های اقتباسی هم داره اما این رو ببینید.
همه باید این فیلم رو ببینند مخصوصا وکلا و قضات.
۷ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۵۷
مهناز

آقای اشتباه یه سریال ترکی 14 قسمته دو ساعته توی ژانر کمدی رمانتیکه.

اوزگور که یک جوان عیاشه و ازگی که دختریه به تازگی شکست عاطفی خورده، سر راه هم قرار می گیرند . اوزگه قراره نقش دوست دختر اوزگور رو بازی کنه و در مقابل اوزگور قرار می شه که نکات یک رابطه موفق رو به ازگی یاد بده!

جان یامان و اوزگه گورل بعد از دولون آی دوباره با هم همبازی شدن و نسبت به اون سریال بازی هاشون به مراتب بهتر شده اما هنوز هم بازیگرهای معمولی اند.

اگه این سبک و زبان ترکی رو دوست دارید می تونید ببینیدش، بامزه و قشنگه مخصوصا لباس هاشون ودو تا شخصیت فرعی بامزه داره؛ لونت و بارمن (پابلو) که من خیلی دوستشون داشتم. 

دقت کردم توی سریال های ترکی عاشق شخصیت های فرعی می شم.

فقط پایانش مخصوصا در مورد رابطه دو نفر یک مقداری باز موند و این انصاف نبود :((( همینطور درباره سردار و تولگا! در مورد گیزم هم واقعا انگار خود نویسنده، کاراکتری رو که خلق کرده بود، دوست داشت و نمی ذاشت اتفاقی براش بیفته! ایح ایح...

Her acı geçiyor;Geçmez dediğin yara geçiyor,Dinmez dediğin sızı diniyor,Hepsi zamaninda geçiyor.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۵۴
مهناز

انقدر این سریال زیباست حتی توی فصل دوم که چیزی نمی مونه من بگم.
فصل دوم رو هم خیلی خیلی دوست داشتم و همه چی خوب بود جز این که دو قسمت آخر یک مقدار هول هولکی بود و یک دیالوگ شعاری هم داشت.
ولی به غیر از اون همه چی دوست داشتنی بود مخصوصا بازیگر زن نقش اصلی که اصلا انتظار همچین بازی خوبی رو ازش نداشتم و رفت تو لیست بازیگرای مورد علاقه ام.
تغییر گریم و رنگ لباس ها هم جالب بود.
چهار پنج تا کاراکتر منفی و خاکستری داشت که انقدر ازشون بدم می اومد که روا ندونستم نگم :دی 
حالا جین مو به کنار، اون دختر دزده و دختر طبیبه و مخصوصا ندیمه گستاخش+ ملکه دومیه.
زندگی قابل پیش بینیه ولی سرنوشتت رو خودت انتخاب می کنی؛ حالا هر چقدر هم تلخ باشه یا شیرین، باید خودت مزه کنی و قورتش بدی.
 
غم انگیزترین تجربه، زندگی کردن با حسرت انجام کارهائیه که می تونستی انجام بدی.
 
خلاصه که آره؛ شما کره ای بین هم نباشید با این کره ای بین می شید. والسلام :)
۱ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۵۳
مهناز

یک فیلمبردار مد بعد از دیدن یک دختر کتابدار که توی یک نوع اندیشه فلسفی غرقه، اونو برای مدل شدن انتخاب می کنه! دختر در ازای رفتن به پاریس و ملاقات با فیلسوف مورد علاقه اش، می پذیره.

اگر از دیدن فیلم های کلاسیک موزیکال لذت می برید این فیلم کاملا برای شما ساخته شده!

پر از رنگ و لباس و رقص و موزیک و زیبایی...

یکی از جالب ترین سکانس های ب*و*سه رو داره و یکی از جذابترین سکانس های رقص رو (توی تاریکخونه)

اما پوسترش به نظرم خیلی بده!

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۵۱
مهناز

با ورود جان کیتینگ به کالج ولتن، خیلی از بچه ها تغییر می کنند. جان کیتینگ که معلم زبانه نحوه تدریس و نگاهش به زندگی با هر آن چیزی که بچه ها تا به حال باهاش مواجه بودند، فرق می کنه...

فیلم واقعا زیباست و بازی همه بازیگرانش قشنگه [کمی اسپویل:] اما خب همونطوری که پایان کتاب و اتفاق شوکه کننده اش غمگینم کرد، توی فیلم هم هر لحظه منتظر اتفاق افتادنش بودم و می دونی؟! با همه لحظات خوش اش، کام آدم رو تلخ می کنه! حتی پایانش هم اتفاق قشنگی می افته اما اون تلخی بازم باهات می مونه!


داشتم عکسای ایتان هاوک می دیدم؛ منو یاد جانگ هیوک میندازه. قبلا ازش مائودی رو دیدم که اونجا از کاراکترش خوشم نمی اومد! سه گانه اش رو هم قراره یه روزی ببینم! ماشاالله عین قالی کرمان می مونه و اما دختر زیباش!

بازیگر نقش چارلز انگار تو همون دهه فراموش شده با اینکه چهره و بازی خوبی داشت؛ بعضی ها خیلی حیف می شن :(

۱ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۹
مهناز

لیز به هوش میاد و خودش رو محبوس داخل یک دستگاه سرمازیستی که شبیه یک تابوت مجهز به تکنولوژیه، می بینه! اکسیژنش رو به پایانه و اون یادش نمیاد که چرا اینجاست! تنها چیزی که خاطرشه خاطرات محوی از بیمارستان و همسرشه!

فیلم تقریبا تک لوکیشنه و تک بازیگره است. البته لوکیشنی که حتی امکان نشستن هم نیست! 

من در همون دقایق ابتدایی فیلم موضوع اصلی رو حدس زدم و از این رو فیلم چون خودش رو زود لو داد، جذابیتش کمی افت کرد!

سکانس پایانی کمی ابهام آمیز بود!

و بازیگرش رو خیلی دوست داشتم.

خیلی پیشنهادی نیست اما اگه داستان فیلم براتون نوئه می تونید امتحانش کنید.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۸
مهناز

اثر در بهترین حالت پادکست و نمایش رادیوئیه نه نمایش تلویزیونی! اما نمی شه از ایده واقعا جذابش گذشت! روایت داستان و موضوعاتشون هم جذابه. صادقانه اعتراف می کنم که انتظار این همه جذابیت رو نداشتم. مخصوصا داستان دوم برام خیلی جالب بود.

داستان از طریق مکالمه های تلفنی روایت می شه که داستان های عجیبی پشتشونه!

فقط دو تا اپیزود کمی توی ذوق می زد اولی اپیزود سوم که درباره اون ساک بود؛ که هر جوری فکر می کنم، می بینم می تونست جور دیگه ای اتفاق بیفته و از این لحاظ توی ذوق می زد. سطحی و خام بود و عمق نداشت.

و دومین اپیزود که شاید مهمترین و باز کننده گره هم بود. اپیزود آخر! که از لحاظ منطق داستانیش لنگ می زد! یا شاید من متوجه نکته خاصی نشده باشم.

منظورم اون فاصله سقوط و فروده! اون همه آگاهی و بعد هیچ آگاهی در عرض چندین دقیقه! هر چند با تغییر هر آنچه که باید و نباید!

 

اسپویل: تلاقی دنیاهای موازی موضوع اصلی این اثره!

اگه فصل دومی در کار باشه، می بینمش! یعنی می شنومش :)

۱ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۷
مهناز

درباره مولی، دختری که به تنهایی با پدرش زندگی می کند اما شرایط به گونه ای پیش می رود که مجبور به پذیرفتن نامادری و خواهر ناتنی اش می شود! از طرفی دیگر او درگیر یک عشق یک طرفه هم هست!

نوجوون که بودم، شبکه چهار رو به خاطر پخش چنین سریالهایی خیلی دوست داشتم. همیشه چیزی از این دست سریال ها در چنته داشت و آدم رو ذوق زده می کرد. خیلی دوست داشتم زبان اصلیش رو ببینم و بالاخره شد :)

روایت سریال، بازیگرا و روابط عاطفی سریال رو خیلی دوست داشتم و الان بیشتر دوست دارم. خاطره محوی ازش داشتم و فکر می کردم ممکنه کمی کسل کننده باشه اما برعکس بود و قلبمو به تپش انداخت.

سریال اقتباسیه از کتاب خانوم الیزابت گاسکل که سریال شمال و جنوب هم یکی دیگه از آثار اقتباسی از کتابهاشه! و چقدر مشتاقم که بخونم کتاباشو. فکر می کنم فقط شمال و جنوب ازش ترجمه شده باشه!

+ چقدر بازیگرای نقش راجر و آزبورن رو دوست داشتم، چشماشون با آدم حرف می زد! و چه بد که راجر دیگه نقش خیلی پررنگی نگرفته. بازیگر به این خوبی حیف شده :( فکر می کردم بازیگر سریال شمال و جنوب باشه! چقدر این دو تا سریال بازیگرای مرد خوبی دارن.

در مورد آزبورن اینجوری بودم که خدای من این چهره و چشمها رو کجا دیدم! بعد که سرچ کردم دیدم بله تازگی دیدمشون و گری جعبه پرنده بوده :)

+ و یه نکته جالب اینکه زیباترین دختر این سریال، همسر متیو مک فادینه :)) [عجب انتخابی داشتی مررررد!]

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۷
مهناز

تمام اخبار پر شده از اینکه در کشورهایی، مردم به شکل دیوانه واری دارن خودکشی می کنن و بعد مشخص می شه چیزی رو می بینن که اونا رو بدون کوچکترین فکر و تعللی به سمت خودکشی سوق می ده!

یک قصه آخرالزمانی جذاب که گویا تبلیغات زیاد نتیجه معکوسی رو براش به همراه داشته. هر چند امتیاز آی ام دی بی چندان نشان دهنده خوبی یا بدی یک اثر نیست اما واقعا در حق جعبه پرنده بی انصافی شده و این امتیاز حقش نیست.

خیلی ها می گن این فیلم کپی ضعیفی از فیلم یک مکان ساکته در صورتی که وجود شباهت های کلی دلیل بر کپی بودن یک اثر نیست [اگه حرف بزنی می میری= اگه نگاه کنی می میری یا حفاظت یک مادر از بچه هاش!]. جعبه پرنده از یک کتاب اقتباس شده. 

نکته جالبی که وجود داره، اینه که با نیرویی که توی یک مکان ساکت وجود داره، می شه مبارزه کرد اما توی جعبه پرنده حتی همچین امکانی هم وجود نداره.

در کل من بدون لحظه ای احساس خستگی دو ساعت تمام به صفحه نمایش خیره بودم و هیجان زیادی برام داشت با سکانس های جذاب و بازی های خوبی که داره مخصوصا بازی ساندرا بولاک که خیره کننده است.

شاید تنها ضعف پررنگ اثر، نحوه روایتشه که با فلش بکه و شما همون دقایق ابتدایی فیلم متوجه سرنوشت اکثر شخصیت ها می شید و این به هیجان تعلیق فیلم ضربه می زنه اما نه در حدی که خیلی تقلیلش بده.

و خب من اون بی حسی مرد فیلم در برابر مرگ همسرش رو متوجه نشدم.

+خانوادگی نیست.

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

بازیگران نچسب مخصوصا آنیا تیلور جوی که نقش اما اصلا هم قد و قواره اش نیست. بازی های نادلپذیر و گاها به قدری اغراق آمیز که سکانس ها رو مضحک می کنه مخصوصا بازی کشیش که آدمی دلش می خواهد موقع لبخند زدن دندان هایش را توی دهانش بریزد!

دیالوگ های مدام به دردنخور، گریم و طراحی نه چندان جالب، عدم بهره وری از منظره ها و قاب بندی های زیبای مخصوص این نوع فیلم ها و در کل طولانی و کسل کننده!

صد رحمت به امای 1996.
،

۲ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

پروفسور هیگینز که یک زبان دان و زبان شناس برجسته است، شرط می بنده از یک دختر فقیر گل فروش که لهجه به غایت داغونی داره و انگلیسی رو بد حرف می زنه، زنی آداب دان و کامل بسازه جوری که همه اونو شبیه یک نجیب زاده ببینن!

فیلم یک جورهای در ستایش نحوه درست استفاده از زبان، مخصوصا زبان انگلیسیه و از این جهت قابل ستایشه. بازیگرهای خوبی داره اما مشکلی که داره و مشکل اکثر فیلم های قدیمی و مخصوصا موزیکاله طولانی بودن و اغراقیه که به همراه دارن و برای همین تا فیلم بخواد تموم بشه، نصف آدم تموم می شه :دی [سه ساعت!]

هر چند پایانش تقریبا خوب بود اما انتظار پایان پر شور و شوق تری رو داشتم .

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مهناز

دو تا نوازنده که همیشه لنگ پولند، توی دردسر بزرگتری می افتند و مجبور می شن برای حفظ جونشون از دست خلافکارهای بزرگی فرار بکنند و خودشون رو به عنوان دو نوازنده زن توی یک گروه موسیقی دخترانه جا بزنند.

هنوز هم جذاب، سرگرم کننده و همراه با اغراقی که مخصوص این آثاره.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

پسربچه ای به اسم سارو سوار قطاری می شه که کیلومترها اونو از خانواده اش جدا می کنه...[بقیه حاوی اسپویل] سارو خطرات زیادی رو از سر می گذرونه و سرانجام وقتی تو یه یتیم خونه است، یک خانواده استرالیایی اونو به فرزندی می پذیرن...سارو بزرگ می شه و نمی تونه با عذاب وجدان غمی که گم شدنش به خانواده اش تحمیل کرده، کنار بیاد برای همین سعی می کنه با گوگل ارث و اندک خاطره ای که براش مونده، جایی رو که زندگی می کرده، تخمین بزنه و مادر و خواهر و برادرش گودو رو پیدا بکنه. 

شیر، شما رو یاد فیلم میلیونر زاغه نشین میندازه و به دو نیمه تقسیم می شه نیمه اول بسیار عالی و نجات دهنده و نیمه دوم، معمولی و کشدار اما با یک پایان خوب؛ به قسمتهای مربوط به دوست دختر و برادر سارو بیش از اندازه پرداخته شده بود مخصوصا که توی واقعیت سارو چنین زندگی عشقی نداشته! و تازه بعد از انتخاب بازیگر این قسمت ها بیشتر هم شده! 

 بازی پسربچه فوق العاده است و جالبه بدونید بین هزاران نفر کودکی که تست دادن، انتخاب شده! نیکول کیدمن هم مثل همیشه بی نظیره. اما دو پاتال بازی معمولی داره.من واقعا این همه بولد شدنش رو نمی فهمم که چرا انقدر ازش تعریف می شه. چهار تا فیلم ازش دیدم و توی همه به یک اندازه معمولی بوده. شاید هم توی هتل بمبئی که من ندیدم و یکی از شاخص ترین فیلمهاشه بازی به مراتب بهتری ارائه کرده باشه. در کل من خیلی نمی پسندمش و قصد ندارم فیلم دیگری ازش ببینم :دی

خیلی غم انگیزه وقتی می فهمی سالانه توی هند هشتاد هزار کودک گم می شن. هشتاااااد هزارتا !

در کل فیلم هایی که فقر رو، فقری رو که تاریکه -مخصوصا توی هند- نمایش می دن، معمولا نمی بینم چون بسیار غمگین و اذیتم می کنه مثل همین فیلم و میلیونر زاغه نشین.

اما این یکی رو چرا دیدم؟ چون یک قسمتیش رو قبلا توی تلویزیون دیده بودم و دلم می خواست پایانش رو بدونم.

 

یه دیالوگ قشنگی داشت که یادم رفت بنویسم! یک جایی از قصه سارو میاد می شینه جلو مادرش و بهش می گه ببخشید که اونی نبودیم که می خواستی؛ متاسفم که خودتون نتونستین بچه دار بشین و اونا اون لوح سفیدی باشن که هر جوری می خواین تربیتشون کنیین. ببخشید که گذشته ما همراهمون بود.

مامانه می گه کی گفته ما نمی تونستیم بچه دار بشیم! ما انتخاب کردیم که این اتفاق نیفته چون به دنیا آوردن بچه کار خاصی نیست. اینکه بچه هایی مثل شما هستن که می تونن شانس و فرصت دوباره زندگی داشته باشن، مهمه.

 

+ یکی از پوسترها هم به غایت چرت بود وقتی تمرکز داستانی روی یک چیز دیگه است!

+ مورد حاشیه ای : رونی مارا معشوق واکین فینیکسه :)

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

دختر کوچیکی که بیماره و توی بیمارستان بستری، فن یک بازیگر معروفه و آرزویی که از پدرش می خواد برآورده اش بکنه اینه که نامه اونو به این بازیگر برسونه و پدر مجبور می شه خودش جواب نامه های دخترش رو بده...

معمولی و با بازیهای خوب. بازی سو یونگ هم خیلی پیشزفت کرده.

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز

اثری ادیبانه، سیاه و سفید، تئاتروار و کشدار که احتمالا مورد پسند مخاطبان خاصی باشه. 

دوستان زحمت زیرنویسی ادیبانه تر از خود اثر رو هم کشیدند :) و لذا دیدنش تمرکز و حوصله بسیار زیادی می طلبه که از عهده من یکی خارج بود و تنها به 20 دقیقه اکتفا کردم.

سکانس مرگ مکبث خیلی گیرا بود!

۰ نظر ۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۵
مهناز