
چالش از
اینجا شروع شده بوده.
1. پارسال خیلی کتاب های خوبی خوندم. شاید از لحاظ کتابخونی پربارترین سال رو هم داشتم! و برای همین انتخاب یک کتاب کار واقعا دشواریه! بنابراین از پنج، شش تا گزینه ای که الان تو ذهنمه راجع به اونی می گم که کمتر خونده شده. چون حس می کنم سوالا جوریند که از بقیه هم حرف خواهم زد :دی
«عطر» از پاتریک زوسکیند؛ به نظرم خیلی کتاب متفاوتی بود؛ سبکش رئالیسم جادوئیه! چیزی که من واقعا دوست ندارم اما تو این کتاب این حس رو نداشتم. به نظرم از اون کتابای خاصه.
2. تنها کتابی که به خاطرم می رسه سه یا بیشتر از سه بار خوندمش «سه تفنگدار» الکساندر دوماست!
[بعدا نوشت: جالبیش اینجاست که اسم کتاب با تعداد دفعات خوندش یکیه بعد تازه امروز سوم مرداد هم هست و تاریخ ثبتشم شد 12:53]
3،4. برام عجیبه که هیچ مجموعه ای نخوندم تا حالا :( دلم می خواد هری پاترو ارباب حلقه ها رو بخونم.
5. اول دو تا کتابی مدنظرم بود که باهاشون خندیدم بعد دیدم این خودش جواب یکی دیگه از این سی تا سواله. شادی نسبت به خنده مفهوم عمیق تریه. هوووم...!!! کتابایی به من این حسو می دن که پر از امید باشن و پایانشون هم خوش باشه و اگه بخوام بر این مبنا بگم شاید «جین ایر» و «وسوسه» انتخابم باشن.
6. قطعا «صداهایی از چرنوبیل» هنوزم وقتی بهش فکر می کنم قلبم تیر می کشه.
«در جبهه غرب خبری نیست»، «من هنوز آلیس هستم»، «کوری»، «سرگذشت ندیمه»و «هرگز ترکم نکن» هم می تونن رتبه های بعدی رو به خودشون اختصاص بدن... چه عجیب که می تونم این لیست رو طولانی تر هم بکنم!
7. الان دو تا کتاب به ذهنم می رسه که باهاشون خندیدم و کیف کردم؛ یکی «رازم را نگهدار» سوفی کینزلا که خیلی فان بود. نمی دونم الانم بخونمش همونقدر دوستش خواهم داشت یا نه ولی کتاب دوست داشتنیه برام.
دومی هم «مرد صد ساله ای که از پنجره پرید و ناپدید شد» :)))
8. «عقاید یک دلقک» هاینریش بل، «گتسبی بزرگ» اسکات فیتز جرالد، «پر» شارلوت مری ماتیسن،
9. «یادگار گنبد دوار» منصور ثروت و «چهل نامه کوتاه به همسرم» نادر ابراهیمی! مخصوصا اولی رو قبل از اینکه بخونم اصلا فکر نمی کردم ازش خوشم بیاد ولی خیلی شیرین و لطیف بود.
10. کتابی که منو یاد خونه بندازه؟!! چه عجیب! روش فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم!
11. می تونم بگم از «کتابخانه سحرآمیز بی بی بوکن» یوستین گاردر خوشم نیومد، دوستش نداشتم و برام بسیار کسل کننده بود
و «پس از تو» جوجو مویز! بقیه رو نمی دونم ولی من حس می کنم جوجو مویز با این کتاب، مسخره امون کرده :دی
12. اسم اون کتابایی رو می گم که حسی خنثی بهشون دارم! مثلاااااا «پرتره دورا» الن سیسکو خیلی سردرگم کننده بود :/ یا «مرگ در ایران» ماری شوارتسنباخ! حس کسل کنندگی زیادی داشت! و حس می کردم ناامیدی ازش می باره و یک عرفان و معناگرایی مصنوعی داره :/
13. و اما نویسنده های مورد علاقه ام ^_^
جین آستین؛ همه ی هفت تا کتابش رو خوندم و دیدگاه لطیف، ساده، مودبانه، عاشقانه و در عین حال عاقلانه اش نسبت به عشق رو دوست دارم.
شارلوت برونته؛ پر احساس می نویسه و تمام حسی رو که می خواد، به خوبی منتقل می کنه.
اریک امانوئل اشمیت؛ کم پیش میاد که قلمش و اتفاقاتی که تو کتابا و نمایشنامه هاش رقم می زنه شگفت زده ات نکنه! خیلی وقت ها چنان غافلگیرم کرده که جا خوردم و خیلی جذاب باعث می شه که بشینی رو حرفایی که می زنه فکر کنی.
آگاتا کریستی: چون عاشق معمام. هوشش رو تحسین می کنم.
فردریک بکمن: ساده و صمیمی می نویسه و این احساس صمیمیت رو بهت منتقل می کنه. در کل قلمش و موضوعات انتخابیش رو دوست دارم.
14. و اما کتابهایی که تبدیل به فیلم شدن و کاملا تغییر کردن و دگرگون شدن:
اولین فیلمی که به ذهنم می رسه و تقریبا تمام داستانِ ساده ی کتاب رو تغییر داده «شنل قرمزی 2011» هستش. یعنی ایده اولیه رو ازش گرفته و از اون ور انسان های گرگ نما رو وارد داستان کرده با یک مثلث عشقی! اصلا یه وضعی!
دومی؛ «غرور و تعصب و زامبی ها» اینجا هم همونطوری که مشخصه زامبی ها وارد داستان شدند! کلا تمام تصورتون از مستر دارسی و الیزابت رو نابود می کنه با اون بازیگراش!
سومی؛ گمشده در آستن: کاملا داستان غرور و تعصب رو تغییر داده ولی دوست داشتنی و بامزه بود.
بینوایان 2015؛ اصلا اینجا مادر کوزت رو جوری تصویر کردن که متاسفم کرد. نمی دونم تا چه حد به کتابش نزدیکه چون نخوندمش:/ ولی کلا این اقتباس موزیکال رو دوست ندارم.
اینجا بدون من: اقتباسی ایرانی از کتاب باغ وحش شیشه ای؛ پایان داستان کاملا تغییر پیدا کرده.
و اقتباس های دیگه ای که ضعیف بودن:
حس و حساسیت؛ اون اقتباسی که کیت وینسلت توش بازی می کنه! یخ و سرد و حوصله سربر.
دختری با گوشواره مروارید: ناامیدکننده!
مرد صد ساله ای که از پنجره پرید و ناپدید شد؛ یه چیزی از ضعیف هم اون ورتر.
من پیش از تو: به نظر من بازی بازیگراش نابودش کرده :/
15. نمی شه فقط از یه نفر اسم برد ^_^؛ بنابراین:
آقای راچستر
مستر دارسی
شرلوک هولمز
هرکول پوآرو
بابالنگ دراز
اُوه
و دو نفر دیگه ای که تو مرتبه بعدی قرار می گیرن:
ژان والژان
و
سرهنگ براندون
دیگه بیشتر از این ادامه نمیدم و شورشو در نمیارم :دی [نه تو رو خدا بیا ادامه بده :/ :دی]
+ بعد از چند روز تازه یاد «امانوئل پال» عجیب غریب و دوست داشتنی افتادم. من تو رو چرا یادم رفته بود آخه!؟ چرا!؟؟؟
16. جین ایر، الینور دشوود.
آن شرلی و جودی رو هم که اکثرا همه دوست دارن :)
17. دوست داشتم جمله ای از کتاب جین ایر بنویسم ولی اون موقعی که می خوندمش از قشنگیهاش ننوشتم. عادت نداشتم از کتابهایی که می خونم، بنویسم.
چهل نامه کوتاه به همسرم؛
انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند؛ هیچ کس به یکباره معتاد نمی شود؛ یکباره سقوط نمی کند؛ یکباره وا نمی دهد، یکباره خسته نمی شود، رنگ عوض نمی کند، تبدیل نمی شود و از دست نمی رود. زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.
فارنهایت 451؛
سال هاست که پدربزرگ مرده اما اگه کاسه سرمو از هم باز کنی، توی پیچ و خم مغزم اثر انگشت اونو می بینی. منو لمس کرد... می گفت چشماتو با چیزای عجیب پر کن. طوری زندگی کن که انگار ده ثانیه ی دیگه قراره بمیری. دنیا رو ببین؛ جالب تر از هر رویائیه که تو کارخونه ها ساخته می شه...
18. علاوه بر کتاب هایی که در جواب سوال شماره هشت نوشتم؛
«دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» آنا گدوالدا؛ اصلا چیزی که انتظار داشتم نبود!
«مترجم دردها»جومپا لاهیری، «نور شعله ور» تریسی شوالیه، «اگنس» پیتر اشتام.
هم اسم ها آدمو گول می زنند هم انتظارات زیادی که داریم و برآورده نمی شن!
19. زیاده گویی نمی کنم و کوتاه می نویسم؛ جین ایر و آثار جین آستن.
20. قطعا «جین ایر». بعدش هم «وسوسه».
21. همیشه به اولین که فکر می کنم به کتاب «سه تفنگدار» الکساندر دوما می رسم.
22. تقریبا با تمامِ کتابهایی که تو جوابِ سوالِ شماره ی شش نوشتم گریه کردم. گریه هم نکرده باشم عمیقا بغض کردم. با «صداهایی از چرنوبیل» نمی شه گریه نکرد چون متاسفانه فقط یک داستان نیست یا «در جبهه غرب خبری نیست» و یا «من هنوز آلیس هستم».
اگه بخوام یه کتاب دیگه اضافه کنم، شاید «استخوان های دوست داشتنی»!
بعضی سوال ها خیلی شبیه همند :/
23. حیف که نمی تونم اسم تمام نود کتابی رو که از سال ها پیش تو لیستمه و از بس خاک خوردن که به سرفه افتادن رو بنویسم ://// آخ آخ آخ... :(
از کدوم یکی بگم آخه :(((
24. تقریبا اکثر کتابهایی که دوست دارمو دوست دارم بقیه هم بخونند و خودخواهانه دوست دارم دوستشون هم داشته باشند :دی و متاثرشون کنه.
دیگه اسم خاصی نمیارم وگرنه مجبورم خودم برا خودم کامنت بذارم که «تو رو خدا دیگه شورشو در نیار» :/
25. حس می کنم به شکل پررنگی با «آن» تو وسوسه ی جین آستن و یه جورایی با «الینور» توی حس و حساسیت و شاید یه مقداری با «لوسی اسنوی» ویلت و «شارلوتِ» سندیتون! و شاید «دخترکی با گوشواره مروارید» تریسی شوالیه! و یه جورِ حسی با «اُوه» مردی به نام اوه! و به شکلی دیگه با «آرتاگانِ» سه تفنگدار!
26. «صداهایی از چرنوبیل»، «کوری»، «هرگز ترکم نکن» و شاید «سرگذشت یک ندیمه» درباره آدم ها!
«من هنوز آلیس هستم» درباره بیماری ها و به ویژه آلزایمر!
و تا حدی «در جبهه غرب خبری نیست».
فعلا همینا یادم میاد.
و یادی هم بکنم از «یادگار گنبد دوار» که بهم طعم اینکه چطوری یک کتاب غیرداستانی می تونه لذت بخش باشه رو چشوند :) البته نمی شه گفت داستان تعریف نمی کنه اما فقط هم داستان نمی گه.
27. می تونم عنوان غافلگیرکننده ترین پایان داستانی رو به «عطر» اختصاص بدم.
«کوری» «هرگز ترکم نکن» و «سرگذشت یک ندیمه» کاملا داستان غافلگیرکننده و شوکه کننده ای داشتند.
«منگی» عجیب بود. هنوز فضای مه آلود و تیره و تار و یکنواخت و ملال انگیز کتاب رو یادمه!
خرده جنایات زناشوهری، عشق لرزه و مخصوصا «نوای اسرار آمیز» اریک امانوئل اشمیت و قلمش سورپرایزت می کنه!
«مرد صدساله ای که از پنجره پرید و ناپدید شد»
«رهایی از شاوشنک»
«هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد» این یه مجموعه داستان کوتاهه از استیون کینگ! اینو در نظر داشته باشید که من چندان داستان کوتاه دوست ندارم ولی ببینید این دیگه چی بوده :) برای من به طرز ملیحی دلچسب بود!
«من هنوز آلیس هستم»
«فارنهایت 451»
«عشق سالهای وبا»
«اتاق»
«کوتوله»
«دختری که پادشاه سوئد را نجات داد»
...
28. دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
تمام نورهایی که نمی توانیم ببینیم
35 کیلو امیدواری
این سه تا به نظرم خیلی اسم های دوست داشتنی ای دارند :)
بعضی کتاب ها هم هستند که اسمهاشون خیلی هوشمندانه است مثلا «مترجم دردها» یا «فارنهایت 451»!
تازه دو تا نویسنده هم هستن اسمشون به طرز عجیبی برام جالبه یکیش اریک امانوئل اشمیت اون یکی هم یاسوناری کاواباتا :دی
جالب تر اینکه اسم هیچکدومشون رو اون اوایل نمی تونستم به خاطر بسپرم ولی الان محال ممکنه یادم بره!
29. به این می گن سوال سخت!
مثلا شاید تعداد قابل توجهی کتاب منگی رو دوست نداشته باشن ولی من بدم نیومد ازش. در نوع خودش جالب توجهه! شاید به خاطر این خیلی مورد توجه قرار نگرفته که داستانش رو رک و تلخ می گه!
تازه طرح جلدشم خیلی متفاوت و جالب توجهه. [حس کردم جای این سوال خالیه تو چالش :دی]
30. با اختلاف «جین ایر» ^_^
پایان 💪 [زرنگ شدم چند روز زودتر از موعد مقرر تمومش کردم :دی
قشنگ از این پست مشخصه که وی اعتقادی هم به قرار دادن مطالب در "ادامه مطلب" نداشت!]