شاهنامه/ 11
دو پهلوانِ ایرانی، بر سر دخترکی که در بیشه زار یافته اند، بحث می کنند؛ در این حین به نتیجه می رسند تا داوری را بر عهده ی کاووس شاه بگذارند. کاووس خود، دخترک را می پسندد و تشخیص می دهد که شایسته ی بزرگان است ؛) دختر که از نژاد فریدون است و به واسطه ی دلخوری از پدر، خانه را ترک کرده! بعد از نه ماه بچه ای به دنیا می آورد که اسمش را سیاوخش می گذارند. رستم با اجازه ی کاووس دایه ی سیاوش می شود و او را می پرورد و هنرها و آداب و شیوه ی جنگ را به او می آموزد؛ بعد از برگشتن پیش پدر، سودابه همسرِ کاووس عاشق سیاوش می شود و او را به شبستان شاهی دعوت می کند. سیاوش که به این دعوت بدگمان است، نمی پذیرد اما سودابه از کاووس می خواهد تا سیاوش به آنجا رفته و همسری برای خود برگزیند! آن جاست که سودابه خواسته ی شوم خود را مطرح می کند و به سیاوش می آویزد! اطرافیان و کاووس از سر و صدا به آنجا رهنمون می شوند و سودابه ماجرا را بعکس برای کاووس شرح می دهد. قرار می شود ماجرا مسکوت بماند اما سودابه از زن جادوگری که باردار است می خواهد تا بچه ها را سقط کرده و تحویل او دهد سپس آن ها را به سیاوش نسبت می دهد. منجمان می گویند که این دو شاهزاده نیستند و این نسبت نارواست.زنِ جادوگر بازجویی می شود اما حرف نمی زند. سودابه گریه و زاری راه می اندازد و دل کاووس شاه به مهر نرم می شود! و به این فکر می کند که اگر اتفاق بدی برای سودابه بیفتد، هاماورانیان به پا می خیزند، از طرف دیگر سودابه فرزندان خرد دارد و همینطور در زمان گرفتاری در هاماوران تنها پرستار و همراه او بوده و اینکه با این وجود عاشق سودابه است. با مشورت با اطرافیان، قرار بر این می شود که برای زدودن شک و تردید به آخرین راه حل متوسل شوند که گذر از آتش است و پدر با وجود حسن ظنی که به سیاوش دارد، می پذیرد. سیاوش بدون کوچکترین رنجی از میان آتش می گذرد! سودابه اعتراف می کند. کاووس با دلی پردرد می خواهد او را به دار بیاویزد که چون رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون...، سیاوش مانع می شود چرا که می داند بعدها پدر این اتفاق را از چشم او خواهد دید.
+ سیاوش یعنی دارنده ی اسب سیاه!
+ دایه بودن رستم شبیه پدرخوندگی خارجکی هاست!
+ داستان سیاوش از یه طرف به اتفاقی که برای حضرت یوسف افتاده شبیهه و از طرف دیگه به واقعه ای که برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاده!
+ فردوسی می گه وقتی فرزند شایسته است، فریب مهر زن رو نباید خورد! و هیچ مهری بالاتر از مهر از جهت پیوستگی خونی نیست!