شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۲ ق.ظ

شاهنامه /9

افراد داخل دژ متوجه می شن سهراب پهلوانی نیست که به سادگی شکست بخوره، بنابراین به کاووس نامه ای می نویسند تا رستم رو برای کمک بفرسته و خودشون فرار می کنند. کاووس پیکی رو دنبال رستم می فرسته تا زود خودش رو برسونه اما رستم چندین روز به عیش و نوش می پردازه و وقتی می رسه کاووس دستور می ده که به خاطر این نافرمانی هم رستم و هم قاصد رو دار بزنند؛ رستم بهش بر می خوره و می گه من چنینم و چنان، تو کی هستی که بخواهی مرا دار بزنی؟!! اطرافیان خردمند کاووس مجابش می کنند که به خاطر تندی اش از رستم عذر بخواهد و ماجرا ختم به خیر می شود (خداییش اینجا دیگه حق با کاووس بوده!)

ایرانیان در نزدیکی میدان جنگ اردو می زنند. سهراب که از دور شاهده ، هجیرِ اسیر رو میاره و می گه هر چی می پرسم راستش رو بگو... هجیر که می ترسه رستم به دست سهراب کشته بشه، رسم و نشان رستم رو انکار می کنه و می گه این یک پهلوان چینیه!!!!! از اون طرف رستم شبانه برای بررسی سپاه و قدرت طرف مقابل، در لباس تورانیان به اردوی تورانیان راه پیدا می کنه و از بخت بد اونجا مجبور می شه کسی رو بکشه که تنها آدمی بوده که رستم رو می شناخته و تهمینه همراه سهرابش کرده بوده تا در شناخت پدر به مشکل برنخوره. 

(فردوسی تو بعضی ابیاتِ شاهنامه یادآور می شه که خرد با جنگ ناسازگاره) برای همین رستم و سهراب که جنگ می کنند، عقل معطل می مونه و مهر پدر و فرزندی رو حس نمی کنند. در این بین رستم متوجه می شه که جنگ با سهراب کار ساده ای نیست و سهراب اصلا به تورانیان نمی ماند! در اواخر نبرد اول که هر دو خسته شدند رستم به ناگاه به سمت سپاهیان تورانی می تازه و سهراب هم در مقابل به سپاهیان ایرانی می تازه و عده ای رو می کشه. اون وقت رستم می فرمایند که مگر آن ها کار ی به کار تو داشتند؟!! تو با من می جنگی؟!!! (رستم بعضی وقت ها واقعا خودشو می زنه به اون راه ؛) )


۹۷/۰۳/۰۶
مهناز

نظرات  (۵)

مقدمه داستان هم مقدمه قشنگیه. بخصوص این یکی دو بیتش همیشه توی ذهنمه:
اگر مرگ داد است بیداد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
از این راز جان تو آگاه نیست
به این پرده اندر تو را راه نیست.
.
کشته شدن ژنده رزم، سخن‌های هجیر، دل به دست مهر ندادن رستم.خیلی داستان عجیبیه. یه تراژدی کامل.
پاسخ:
مقدمه داستان های کتاب و مقدمه ی آغازین شاهنامه خیلی قشنگ و در عین حال باشکوهند. فردوسی حرفاش رو تو همین مقدمه ها می زنه و همین جاست که عقایدش رو مطرح می کنه!
من فقط بیت اولش همیشه یادمه که می گه: اگر تند بادی برآید ز کُنج         به خاک افکند نارسیده ترُنج
داره تو همین بیت اول و مقدمه می گه که قراره چه اتفاقی بیفته!

دقیقا! و چقدر خون آدمو به جوش میاره :|


وای وای ب قسمتای اعصاب خورد کنش رسیدیم😐😐😐


پاسخ:
قسمت های بسیار حرص درآر!
عجب....

این قسمتاش که هزار جور اتفاق میفته که موجب میشه آخر تا مرگ سهراب نفهمن پدر پسرن خیلی رو مخه :|
پاسخ:
آی گفتی. هر بار با خوندنش حرص خوردم! البته این بار این حرص خوردنه یه کم ملایم تر شد. برای این که فهمیدم رستم بعد از مرگ سهراب می خواسته خودشو بکشه! نمی دونستم!
من شنیده بودم اینم...
شاید از معلم ادبیاتمون....


+حافظه ام ضعیف شده یا طبیعیه یادم نیاد؟!
پاسخ:
چه خوب.
+ طبیعیه فکرکنم. نگران نباش ؛)
مهناز اهل فیلم ترسناک هم هستی؟
اگر دوست داری این ژانر فیلم رو فیلمی که تو وبم گفتم اسمش هست:
Lights out
چراغ ها خاموش :))

جذاب طور ترسناک بود.
البته من کلا خیییلی نمیترسم. نمیدونم این دُز ترسناک بودنش چقدر بالا یا پایین بوده!
پاسخ:
حالا نه به اون شکل! ولی گاها می بینم. ترسناک های زامبی گونه دوست دارم یا ترسناک هایی که پایانشون هم خوب باشه! چندشناک هم نباشن :)))
مرسی بابت پیشنهاد. رفت تو لیست ؛)
سعی می کنم راجع بهش یه کوچولو بخونم! بهت نمیاد اهل فیلم ترسناک باشی پاییز :/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">