شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۱۶ ب.ظ

سیزده - پنجاه و نه/ سید احمد حسینی


اشعاری مربوط به جنگ و شهدا و ...
به جرآت می تونم بگم ابیاتی که تو این کتاب خوندم از بهترین هائیه که تو این حوزه خوندم. دوستشون داشتم. متفاوت بودند و بعضی هاشون در عین سادگی به شدت کنایی.
#زهرا نام بهشت کوچکی است
پدرکه برگشت
آغوش بهشت زهرا بزرگ شده بود
میکروفون به جای همه حرف می زد
- وقی گلوی حسین را می بریدند
زینب دستش را روی صورت بچه ها گذاشت

وقتی کفن را باز کردند
آر پی جی سر پدر را برده بود
- عزیزان اتوبوس آماده حرکت است

تمام راه به دست های عمه ام نگاه می کردم
که چقدر با گوشی همراهش                                                            
 مهربان بود

# حسودی می کردند فرشته ها
وقتی به جای مُه
رروی مین سر گذاشتی

# چگونه می توانم قبول کنم
100 گرم استخوان تمامِ توست
۹۶/۱۰/۲۹
مهناز

نظرات  (۲)

چقدر دردناک
پاسخ:
اوهوم... اشعارش غم انگیز و تامل برانگیزه... تقریبا اکثرش رو دوست داشتم؛ خوندن این کتاب رو واقعا توصیه می کنم. خوندنش یه ساعتم طول نمی کشه!
این دوتای عاخر....
واقعا...
اصت نمیدونم چی بگم!

راستی اینو میخاستم بگم
عکسی ک خودت میگیری جذابتره!

سلام:)))
خوبی؟
پاسخ:
دو بار این کتاب رو خوندم و بار دوم فهمیدم که از معدود کتابهای شعریه که تقریبا تمام اشعارش رو دوست داشتم! به نظر من که نه. همین جوری الکی گرفتم! سلام. خوبم. تو خوبی؟! خیلی کم پیدایی صالحه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">