جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۱۶ ب.ظ
سیزده - پنجاه و نه/ سید احمد حسینی

به جرآت می تونم بگم ابیاتی که تو این کتاب خوندم از بهترین هائیه که تو این حوزه خوندم. دوستشون داشتم. متفاوت بودند و بعضی هاشون در عین سادگی به شدت کنایی.
#زهرا نام بهشت کوچکی است
پدرکه برگشت
آغوش بهشت زهرا بزرگ شده بود
میکروفون به جای همه حرف می زد
- وقی گلوی حسین را می بریدند
زینب دستش را روی صورت بچه ها گذاشت
وقتی کفن را باز کردند
آر پی جی سر پدر را برده بود
- عزیزان اتوبوس آماده حرکت است
تمام راه به دست های عمه ام نگاه می کردم
که چقدر با گوشی همراهش
مهربان بود
# حسودی می کردند فرشته ها
وقتی به جای مُه
رروی مین سر گذاشتی
# چگونه می توانم قبول کنم
100 گرم استخوان تمامِ توست
۹۶/۱۰/۲۹