شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۴۳ ب.ظ

گتسبی بزرگ/ اسکات فیتز جرالد/ کریم امامی


اتفاقات داستان در آمریکای بعد از جنگ جهانی اول رخ می دهد؛ زمانی که رشد اقتصادی صورت گرفته است و به تعداد ثروتمندان آمریکایی افزوده  می شود. راویِ داستان مردی است به نام نیک که در همسایگی گتسبی زندگی می کند. گتسبی  پس از برگشت از جنگ متوجه می شود که دیزی، دختری که دوستش می داشت با فرد دیگری ازدواج کرده است... او اینک جوانِ خودساخته ی ثروتمندی است که مهمانی های بزرگی در خانه ی مجللش برگزار می کند به این امید که روزی دیزی پایش را آنجا بگذارد و ...
گتسبی به تنها رویایی که داشت خیلی زیاد پر و بال داده بود و دیزیِ رویاهاش چیزی فراتر از اون چیزی بود که واقعا بود! کتابی نبود که عاشقش بشم و خیلی دوستش داشته باشم اما بدون شک ارزش خوندن رو داره. نقد پایان کتاب هم خوندنی بود.ترجمه ی کتاب رو هم چندان دوست نداشتم. البته این کتاب ترجمه ی جدیدتری هم داره که خیلی حیف شد پیداش نکردم! و همین طور اقتباسی با بازی دی کاپریو که اونم هنوز ندیدم!

- هیچ آتش باطراوتی قادر نیست با آن چه آدمی در قلب پر اشباح خود انبار می کند، برابری کند.
- بیاین یاد بگیریم که دوستیمون رو نسبت به یه نفر تا زنده هست بهش نشون بدیم و نه بعد از اون که مرده.
راوی در قسمتی از کتاب جمله پر معنایی رو بیان می کنه:
- هیچ وقت به مغزم خطور نکرده بود که یک نفر می تواند با انصراف ناپذیریِ دزدی که گاو صندوقی را می گشاید، ایمان پنجاه میلیون نفر را به بازی بگیرد...
اسکات فیتز جرالد اگه الان زنده بود بی شک یکی از عقایدش این می شد: یک نفر ممکن است چندین و چند بار ایمان چندین میلیون نفر را به بازی و سخره بگیرد...
۹۶/۱۰/۲۳
مهناز

نظرات  (۲)

فقط جمله آخر متن!!!
پاسخ:
خیلی حرف داره!
موضوع داستان خیلی جالب بود
رویه ای که پیش میره ، هم
ولی پایانی ناگهانی و ناراحت کننده داره
تقریبا با خوندن داستان محاله بشه پایانش رو حدس زد
حقیقتش انتظار خیلی بیشتری از این رمان که عنوان دومین رمان بزرگ قرن رو هم یدک میکشه داشتم
شاید لازم باشه بارها و بارها بخونمش
پاسخ:
من خیلی همچین حسی نداشتم ولی آدم رو کنجکاو می کرد. پایانش خیلی تکان دهنده است. ترجیح میدم اوایل داستان اتفاق ناراحت کننده ای بیفته بعد همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه تا یک پایان تلخ که شیرینی داستان رو هم از آدم می گیره و تو بهت و تلخی رهات می کنه! برای همینه که اکثرا از پایان های باز هم خوشم نمیاد. نویسنده دستت رو می گیره؛ تو رو میاره وسط داستانش و یهو دستت رو ول می کنه! ترجیح میدم وقتی کسی داستانی می گه پایانش رو هم خودش رقم بزنه! بله پایانش قابل حدس نیست! منم خیلی بیشتر از این از این کتاب انتظار داشتم! چقدررر عجیب که به خوندن دوباره اش فکر می کنین! مرور دوباره اش خیلی سخته! حداقل اگه خواستین بخونینش با یه ترجمه ی دیگه بخونین!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">