شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

رمان درباره ی مرد صد ساله ای به نام آلن کارلسن است که بدون نقشه ی قبلی در روز تولد صد سالگی اش از خانه ی سالمندان فرار می کند و...
کتاب متشکل از فصل هایی است که به طور متناوب به اتفاقاتی که این فرار پیش می آورد و گذشته ی هیجان انگیز این مرد می پردازد. نویسنده به شکل بسیار بامزه ای این شخصیت را درگیر اتفاقاتی می کند تا با تعدادی از اشخاص مهم سیاسی هم نشین شود و  بسیاری از مسائل و اتفاقات سیاسی و تاریخی قرن بیستم را بیان می کند ...
در قسمتی از نوشته پشت جلد کتاب یوناسن گفته است که این کتاب به نحوی هوشمندانه بسیار ابلهانه است! و آلن قهرمان داستانش را منِ دیگر خود می بیند که باها دست به دامن او شده تا از پنجره فرار کند و زندگیش را به کلی تغییر دهد.رمانی سرراست، مفرح و شگفت انگیز و گاه حتی قهقهه آور که با هوشمندی و تخیل غنی شخصیت اصلی اش را ناخواسته در میانه مهم ترین رخدادهای تاریخی قرار می دهد. آلن کارلسن سرحال و سهل گیر و "باری به هر جهت" نمونه ای به یادماندنی به دست می دهد که "هیچ وقت برای شروع دیر نیست".

کتاب بی نظیری بود؛ خیلی خیلی خوش خوان، جذاب و فوق العاده دوست داشتنی و بامزه.طرح جلدش رو دوست داشتم همینطور نوشته ی پشت جلدش رو. کلا کتابیه که حال آدمو خوب می کنه! 
اقتباسی هم داره که خیلی دوست دارم ببینمش.
* به شدت توصیه می کنم که بخونیدش.
چند تا جمله ی خوب از این کتاب:
- انتقام انگیزه ی حقیری برای ادامه ی زندگی است.
- رهبری یک ملت زمانی آسان تر است که آن ملت پشت آدم باشند.
- آدم ها می توانستند هر طور دلشان می خواست رفتار کنند اما به نظر آلن در کل اصلا وقتی آدم می تواند عبوس نباشد لازم نیست که باشد.
۹۶/۱۰/۲۱
مهناز

نظرات  (۶)

۲۱ دی ۹۶ ، ۱۰:۰۰ زینب(مسافرکربلا)
سلام مهناز جونم خیلی وقت بود ننوشته بودی دلم تنگ شده بودا!خوبی؟
اسمشم بامزس حتی ...:)خیلی دلم میخواد بخونم ولی مشکل اینجاس کتابخونه بیشتر این کتابارو نداره :(
پاسخ:
سلام زینب عزیزم. آره خیلی وقت بود که نبودم. منم دلم تنگ شده بود. مرسی خیلی خوبم. آره منم اولش شیفته ی همین اسمش شدم. بعد فکر کن یکی ازم پرسید داری چی می خونی؟! وقتی اسمشو می گفتم با چشمای گرد شده داشت نگام می کرد بعد هی می گفت الکی نگو! سر به سرم نزار :|||| یعنی تا این حد اسم کتاب شگفت زده اش کرده بود. آره! مشکل بزرگیم هست اتفاقا... منم کلی کتاب می خوام که پیداشون نمی کنم ولی تو این یکی خیلی شانس آوردم و خوشحالم :)))
اصلا شگفت زده شدم گذاشتیش :)
خوشحال طوری :)
پاسخ:
:)))))))))
واااااااااای مهناز باورت نمیشه بگم چند روز پیش با دوستم رفته بودیم کتاب فروشی ، دقیقا همین کتاب و دیدیم کلی توجه مون رو جلب کرد و کلی دوست داشتم بدونم در چه مورده!
پاسخ:
چه جالب! پس این بار هم معرفیش به موقع بود برات مثل دیو و دلبر. حتما بخونش. خیلی قشنگه.
الان حسش نیست که بخونم چیزایی که نوشتی
امااسکرین شات گرفتم ک بخونم معرفی نامه ی این کتاب احتمالاجذاب رو
پاسخ:
باشه :) خودم حس می کنم خیلی کوتاه نوشتم درباره اش و اصلا بی انصافی کردم در حق این کتابِ متفاوت و بسیار جذاب.
باید واقعا جذاب باشه با این اوصاف

جمله عاخر رو نمیفهمم...؟!
پاسخ:
فراتر از جذاب. به شکل غافلگیرانه ای غافلگیرت می کنه؛ باور کن. می گه وقتی می تونی عبوس نباشی خب نباش دیگه ؛) چرا آدم باید اخم کنه؟! وقتی می تونه نکنه :)))
خیلیییی تعریفشو شنیدم .حتما میخونمش...
پاسخ:
حتما این کارو بکن. بیشتر از تعریف هایی که ازش شده جذابه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">