شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی
يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۰ ق.ظ

رقص گردنبند/ گراتزیا دلددا/ بهمن فرزانه

کتاب در مورد مردی است که آمده است تا گردنبند مرواریدی را که مادرش نزد مرد رباخواری گرو گذاشته است، پس بگیرد اما بر اساس یک تشابه اسمی به جای اینکه با دختر آن مرد دیدار کند، برادرزاده ی او را می بیند و عاشقش می شود...

کتاب توسط دانای کل روایت می شه و همین به نظر جذابترش کرده؛ اینکه از حالات درونی شخصیت ها هم خبر میده. و کلا جذابیت کتاب به واسطه ی توصیف همین حالات درونیه. برخی از توصیفات و تشبیهات کتاب هم خیلی خیلی لذت بخش بود. با این حال هر چقدر هم لذت برده باشم وقتی پایان داستان اونی میشه که دوست ندارم می خوره تو ذوقم. درسته غافلگیر کننده بود ولی هزار بار گفتم بازم می گم من عاشق پایان های خوشم.

بد نیست در مورد این کتاب اینجا رو هم بخونید کلیک کنید

- نوجوانی غم انگیزترین دوران عمر ماست چون به نیروی غریزه می فهمیم که هیچ یک از چیزهایی را که در رویا می بینیم به حقیقت نخواهد پیوست.

- همه ی ما تا وقتی زنده ایم اسیر امیدهای پوچ هستیم ولی چه خوب که چنین است وگرنه چگونه می توانستیم به زندگانی ادامه دهیم؟

- ... از پروردگار سوال می کردم برای چه ما را با آن همه شور و شوق زندگی به وجود می آورد و بعد آن چه را که ضروری است از ما دریغ می دارد.

- وقتی انسان عاشق زندگی است یک اتاق کوچک هم می تواند به اندازه ی یک دنیا بزرگ باشد.

- ما دو نفر به پایه های پلی می مانیم که ساختمان آن هنوز به پایان نرسیده است. شاید برای تکمیل این پل فقط باید دست به سوی یکدیگر دراز کنیم.

- واقعیت این است که زندگی بسیار یکنواخت است . مردم همه مثل هم هستند ، یکسان هستند ، هر کس به فکر خویش است ، به خصوص در مورد امور مادی . در نتیجه کاری باقی نمی ماند جز اینکه در خود فرو روی و غرق در رویای خود به زندگی ادامه دهی .- ما نخواهیم مرد تا وقتی جرقه ای از عشق وجود دارد نخواهیم مرد. هر چند که آن جرقه در ظاهر نفرت بنماید؛ با این حال عشق به هر حال از قلب بیرون می زند، مثل دانه ای که از زمین یخ زده سر بیرون می کند و ما قدرت خاموش کردن این جرقه را نداریم حتی با مرگ جسمانی. چون آن جرقه بخشی از خداوند است که در ما زندگی می کند.


۹۶/۰۴/۲۵
مهناز

نظرات  (۱)

پس نیروی غریزه من احمق ترازاین حرفاس که بفهمه قراره به آرزوهاش نرسه:/
پاسخ:
کی میگه قرار نیست برسه؟! گاهی حقیقت کمی با رویاهای ما فاصله داره. نباید زیادی رویایی بود. همین!بعضی وقت ها هست که به این نتیجه می رسیم که دنیا با اون چیزی که درباره اش فکرمیکردیم فرق داره. درسته همه قرار نیست به آرزوهاشون برسن اما خیلی ها هم می رسن. امیدوار باش و به اینکه به آرزوهات می رسی ایمان داشته باش. ان شاالله که می رسی. بزار غریزه ات همین جوری که هست بمونه. تقویتش کن اصلا؛)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">