خرده جنایات زناشوهری/ اریک امانوئل اشمیت

این کتاب، داستان ژیل و لیزاست. ژیل در اثر یک حادثهی مشکوک، حافظهاش را از دست داده است و پس از چند روز بستری بودن در بیمارستان، توسط همسرش به منزل باز میگردد. همسرش تلاش میکند با یادآوری خاطرات گذشته، حافظهی او را بازگرداند. اما آیا این زن حقیقت را به او می گوید؟ آیا همسر اوست؟ و آیا خصوصیاتی را که دربارهی او نقل میکند، واقعی است یا قصد فریب او را دارد؟ اصلا چه اتفاقی برای ژیل افتاده است؟
یک نمایشنامه ی فوق العاده جذاب از اریک امانوئل اشمیت. اصلا فرصت رو برای خوندن این کتاب از دست ندید. از من به شما نصیحت. دقیقا یادم نیست تو لیست هزار و یک کتاب هست یا نه. ولی تو لیست کتابای محبوب من که هست. این مهمتره نه؟!!
دلم می خواست کل متن کتاب رو براتون بزارم ولی خب به همین چند جمله کوتاه قناعت می کنم. باشد که اثرگذار باشد
- وحشتناکه...
چی وحشتناکه؟
که آدم هیچی یادش نیاد.
- خیلی سخته که آدم برای این که بفهمه کیه مجبور باشه به حرف دیگرون اعتماد کنه.
- عقل در این نیست که جلوی احساسو بگیری ، بلکه در اینه که همه چیزو احساس کنی . هر طور که باشه .
-تو می خوای که عشق بهت ثابت کنه که وجود داره . چه اشتباهی ! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود داره .
- حفظ یک زندگی به خاطر غرور خودخواهیه نه عشق.
- یک زن وقتی به سنش پی می بره که متوجه می شه زن های جوون تر از اون هم وجود دارن .
- مردها بی دل و جراتن ، نمی خوان با مشکلات زندگیشون رو به رو شن ، دلشون می خواد فکر کنن که همه چی رو به راهه . در حالی که زن ها روشونو بر نمی گردونن .
- مردها معشوقه می گیرن تا با زنشون بمونند در حالی که زنها معشوق می گیرن تا شوهرشونو ترک کنند
من این تیکه رو خیلی دوست دارم:
- کسی تو زندگیتونه؟
آره ... شما.
- منم لازم دارم که یکی هوامو داشته باشه.
- توهیچ وقت مأیوس نمیشی؟چرا.اون وقت چیکار میکنی؟به تو نگاه می کنم و از خودم سوال می کنم که علی رغم همه ی تردیدها، سوء ظن ها، خستگی ها، آیا دلم می خواد این زنو از دست بدم؟!!
فکر کنم بقیش عالی تر باشه...