شاید اینجا دارم بلند بلند فکر می کنم

بایگانی

۱۰ مطلب با موضوع «روی صحبتم با خداست» ثبت شده است

می دانی؟! خیلی دوست دارم یک روز بیایم اینجا و از سر شوق همین یک جمله را بنویسم.

 

* از آهنگ «هواتو کردم»

۲۶ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۳۳
مهناز

خدایا می دانی دیشب داشتم به چه فکر می کردم؟! آه می دانی که؛ پرسیدن ندارد! داشتم فکر می کردم اصلا نمی شود غافلگیرت کرد!

تو که می توانی؛ تو که می دانی ما با چه چیزهای کوچک و بزرگی که غافلگیر نمی شویم؛ با لبخندی، نشانه ای، جوانه امیدی، گشایشی... آه گشایشی... 

 

۱ نظر ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۳۴
مهناز

A letter to someone, anyone

دوست دارم یه نامه برای خدا بنویسم.

 

سلام علیک یا خدا :)

زیاد وقتتان را نمی گیرم. حالم را می دانی که چطور است، حالت را نمی دانم که چگونه است. بگذریم. این را می دانم که بنده های خوبی نیستیم، می دانم از ما انتظاراتی داری اما حواست هست که ما هم از تو انتظاراتی داریم؟! بنده بی چشم و رویت را ببخش اما ما بنده ایم و تو خدا! به ما ممکن است بگویند مهربان اما تو مهربان ترینی.

خدایا انقدر معجزه هایت را آن بالا نگه ندار... اینجا دستان کوچکی دارند می لرزند، هر لحظه بغضی می شکند، چشمی تر می شود، دلی می لرزد، پاهایی سست می شود، امیدهایی تکه تکه می شود و هر تکه ای در گوشه کناری گم می شود...

به من بگو چطور دلت می آید؟ چطور می توانی نگاه کنی و تاب بیاوری؟! چطور می توانی کاری نکنی؟ چطور دست روی دست می گذاری؟!

می خواهی با آن همه معجزه و لبخند چه کنی؟ هووم؟! 

 مهربانیت را پشت ابرهای پنبه ای پنهان نکن. دلت نیاید لطفا. نگذار باورمان از دست برود. نگذار ببازیمت...

خدایا انقدر اخمو نباش. بخند :) حتما این را می دانی که خنده مسری است.

                                                                بنده ی ... تو 

                              (پر کردن جای خالی به عهده خودت)

۱ نظر ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۵۸
مهناز

مثلا من بگویم:

منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من 

طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من 

یا بگویم:

مشعلی در دست بادم حال و روزم خوب نیست

در دل آتشفشان هم این چنین آشوب نیست

و تو بگویی:

 هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب

باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

یا چه می دانم مثلا بگویی: 

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند...

و من روشن شوم، لبخند شوم، جوانه امید در دلم رشد کند، درخت شود، شکوفه بدهد!

 

* لاهوتی.     

رهی، انسیه سادات هاشمی، حافظ  

 

۱ نظر ۰۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۴۴
مهناز

بعضی وقت ها دلم می خواد از خدا بپرسم چطوری دلت میاد؟! چطوری دلت میاد؟!  واقعا چطوری؟!! چطوری؟!

+ چطوری دلت میاد؟!

۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۳
مهناز

حواسمو پرت می کنی؟!

یه جای دور...! 
خیــــــــــلی دوووووووووووووووووور...!
یا به یه رویای نزدیک؟!
 هوووووم؟!
فقط حواسمو پرت کن...
محکم پرتش کن...
یه وقت حواس پرت نشم.
آماده ام....
و منتظر...
حواسمو پرت کن.
۳ نظر ۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۵:۳۴
مهناز
خودت بهتر از من می دونی که بعضی آرزوها تاریخ مصرف دارند؛ اگه به موقع اتفاق نیفتند، اگه درست سرِ وقت برآورده نشن، دیگه حالت رو خوب نمی کنند حتی اگه هزار بار هم بهتر از اون چیزی که تو ذهنت بود، اتفاق بیفتند...من امروز بیشتر از هر روز دیگه ای به معجزه نیاز دارم...
۴ نظر ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۵۰
مهناز

بعضی دردها هیچ وقت کهنه نمیشن...بعضی دردها هیچ وقت به مثابه دردهای دیگه کهنه نمی شن...بعضی دردها دردباقی می مونن...بعضی دردها زیادی درد دارن خدایا...مرگ خیلی از آدم ها و نبودنشون برای خونواده هاشون درد دارن...می دونی چی می گم؟!می دونی؟! دنیات اون قدرا هم قشنگ نیست. قشنگ نیست که تلخی هاش هزار برابر عمیق تر از شادی هاشن. که اکثر شادی هاش به مرور کم رنگ تر میشن اماخیلی وقت ها بعضی زخم ها و دردها هستن که به همون قوت قبل باقی می مونن. می دونم که می دونی چی می گم.مهربون تر از این باش باهامون لطفا...مهربون تر... هر بار که به بعضی اتفاقات فکر میکنم، تو فکرم میاد که می تونستی جلوی خیلی اتفاقا رو بگیری و با این حال نگرفتی و با این حال نگرفتی...می دونی معجزه که فقط شفا دادن و ... نیست. اتفاق نیفتادن بعضی اتفاقاته. حضور بعضی افراد کنارمون خودش معجزه است. معجزه حضور.

لطفا برای شادی روح پسر خاله ام که نتونست بیشتر از دو سال از پدر بودنش لذت ببره، صلواتی بفرستین.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
مرسی.ببخشید ناراحتتون کردم؛ نمیشد که ننویسم دلم خیلی پر بود.
+ لطفا برای سلامتی پدربزرگم هم که تو بیمارستانه دعا کنید
۷ نظر ۰۴ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۱۳
مهناز

اگر دعایت مستجاب نشد برو گوشه ای بنشین ... زانو هایت را بغل بگیر و یک دل سیر گریه کن ...                       

شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:  اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ: خدایا ببخش آن گناهم را که دعایم را حبس کرده است.                                                                          

+ التماس دعا

+ فلسفه ی التماس دعاالتماس دعاء یعنی چه؟ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ !ﻣﻮسی ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !!" در این روز ها و شب ها نگاهم ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯾﺘﺎﻥ است..."

۷ نظر ۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۷:۰۳
مهناز
خدایا این روزها بیشتر حواست به من باشد                                                  
   الهی                
  مرا تو دعا کن . . .                      
 برای من تو دعا کن . . .                             
 دعای مرا تو دعا کن . . .

+ خوشحال می شم میون دعاهای قشنگتون برای بابابزرگ منم دعا کنین...

۵ نظر ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۸:۱۰
مهناز